با سلاماحسان هستم 36 سالمه و 12 سالی هست ک ازدواج کردممیخوام خاطره سکس نسبتا اتفاقی با خاله خانومم رو واستون تعریف کنمخانومم یک خاله داره ک شهرستان زندگی میکنه و معلمه و حدود 45 سالیش میشههیییچوقت توی فکر سکس باهاش نبودم ولی اینم بگم باوجود سن نسبتا بالاش هیکل توپرو روفرمی داشتسالها ورزش میکرد و کمر باریک و کون بزرگی داشتتابستون امسال بود ک خالش با وجود محدودیت های کرونا اومد شهرمون و چند روزی هم خونه ما ساکن بوداینم بگم خاله خوش مشربی داره و خییلی اهل شوخی و بذله گویی هست(با همه همینطوره)دست بر قضا روزی ک اومده بود خونمون شبش خانومم تازه از پریودی دراومده بود شب جمعه هم بود و منم تو کف و…(خالش و دخترم5 سالشه) توی اون اتاق خوابیدن من و خانومم هم توی اتاق خودموناز من اصرار و از خانومم انکار ک بد و زشته و ضایس و میفهمه و…خلاصه با بوسش و خواهش و نوازش موتور خانومم هم گرم شد و کم کم اونم پایه شدشروع کردیم خییلی خوش گذشت و مراقب بودیم ک ی وقت صدایی بیرون نرهبعد از عملیات اول من رفتم حموم بعد از برگشتن وقتی در حموم رو باز کردم حوله تنم بود ولی طبق عادت جلوش باز بود(خاطر جمع از خواب بودن دخترم و خالش) با کیر نیم خیز و بدن خیس و حوله روی دوش زدم بیرون تا خانومم برهی لحظه حس کردم ک از لای در اتاق دخترم ی چیزی رفت کنار! ولی گفتم اشتباه دیدم چشام توی نور حموم بوده و یهو وارد تاریکی سالن شدم احساس کردم شبه دیدمبگذریمفرداش من رفتم بیرون چندجا کار داشتم و خرید کنموقتی برگشتم دیدم خانومم و دخترم نیستن و در عین حال صدای آب از تو حموم میادرفتم پشت در دیدم خالش حمومه ازش سوال کردم بقیه کجان گفت رفتن خونه خواهرش(مادر خانومم) اینم گفته شما برین یک دوش میگیرم و میامخاله گفت اگه کار نداری چند لحظه صبر کن بیام بیرون من با ماشین برسونگفتم باشه رفتم توی پذیرایی و خودم رو باگوشی مشغول کردم ک یهو یک صدایی شنیدمرفتم دم در حموم گفتم خوبی خاله؟ چی شد؟؟گفت هییچی حالم یکمی بد شده فکر کنم فشارم افتاده میخوام بیام بیرونولی رمقی ک بیام بیرون رو ندارم میشه یک لیوان آب قند واسم بیاریگفت باشه رفتم آب قند رو بیارم تا برگشتم دیدم حوله دورش گرفته فقط سرش لخته داره بزحمت میاد بیرونتا رسیدم تعادلش رو ازدست داد میخواست بیوفته ک گرفتمشدست زدم دور کمرش و آوردمش توی اتاق خودمون(چون ب حموم نزدیکتر بود) نشوندمش روی تختآب قند رو دادم بهش یکمی ک خورد گفت بهتر شدمخواستم پاشم برم گفت میتونی لباس هام رو ازون اتاق بیاری گفتم باشه رفتم و آوردم بلند شد ک بگیره مجددا حالش بد شد و افتاد توی بغلمکامل توی بغلم بود حوله هم در شرف افتادن!نگران شدم گفتم خوبی خاله؟؟؟ سرش رو آورد بالا و یک نگاهی بهم کردصورتامون خییلی نزدیک هم بود یهو ی بوس نسبتا طولانی(حدود 3 الی 5 ثانیه ای) از لبام کردمن ک حسسسابی جا خورده بودمگفتم خاله معلوم هست چیکار میکنی؟؟ حالت خوبه؟؟یهو خودش رو کشید کنار و حوله افتاد و با دستپاچگی حوله ور برداشت و دورش گرفت و با من من کردن شروع کرد ب عذرخواهی و ببخشید و نفهمیدم چی شد و نشست لبه تخت و زد زیر گریهاومدم کنارش گفتم عیب نداره خودتو ناراحت نکن من میرم بیرون لباستو بپوش تا بریمتا اومد برم دستمو گرفت و دوباره گفت ببخشید میدونم کارم درست نبود ولی وقتی اومدم تو بغلت یهو نفهمیدم چی شددست خودم نبود آخه خییلی وقت بود ک اینطوری توی بغل یک مرد نبودمگفتم پس حمید آقا(شوهرش) چی؟؟گفت از وقتی ک تصادف کرد(حدود 2 سال پیش) و عمل دیسک کمر و مینیسک پا انجام داد و اون داروهایی ک دایم واسه دردش میخوره دیگه رفته رفته حسش خیییلی کم و کمتر شدهالان خییلی بندرت با هم هستیم شاید هر 2 الی 3 ماه یکبارم نشه تازه اونم ب اصراره منه و بی میلی رو توی چشاش میبینم وقتی اینطوری و با اکراه میاد بمنم نمیچسبهدیشب ک دیدم صدای زمزمه تون میاد فهمیدم چ خبره وقتی رفتی حموم اومدم پشت در تا ببینمت تا اومدی بیرون و چشمم ب کیر نیم خیز و سرحالت افتاد خییییلی دلم حوس کردامروز ک رفتم حموم داشتم ب یاد تو خودم رو میمالوندم ک دیدم اومدی ک حالم بیشتر خراب شد و باقیش رو دیگه خودت میدونیگفت تورو خدا ب کسی چیزی نگو الهه(خانومم) بو نبرهتا حرف ب اینجاها ک کشید منم کم کم داشتم شعله ور میشدم و توی اون حالت نیمه برهنه و نمدار ک میدیدمش یواش یواش داشتم شق میکردمپوست سفید و چاک سینه ش و ساق پاهای تپلش بدجور دگرگونم کرده بودچیزی نگفتم اومد پاشم برم کیر شق شدم خییلی تابلو زده بود بیرون و تا خالش دید دستمو گرفت کشید پایین نشوندم روی تختگفت مثل اینکه تو هم هوایی شدینفهمیدم چی شد بدون هیچ حرفی تقریبا همزمان صورتامون رفت بسمت همدیگه و شروع کردیم ب لب خوردنتقریبا چند دقیقه ای لب خوردیم و یواش یواش اومدم زیر گلوش و حوله رو دادم کنار دستم رو گذاشتم روی سینه هاش ک دیدم نفسای عمیق و بلندی کشیددرازش کردم روی تخت و شروع کردم ب خوردن سینه هاش خدایی عجب سینه های خوش استیل و بلوری داشتدستمو کشیدم سمت ناف و شکمش و رسوندم ب کسش دیدم خودش پاشو وا کردکسش خییییس از آب بودهمون طور ک ازین سینه ب اون سینه لیس میزدم و مک میزدم با دو انگشت فقط روی کسش رو ناز میکردمداشت دیوونه میشد هی نفسای صدا دار میکشید و با کمرش بالا پایین میکردبعد از چند دقیقه آروم انگشت وسطم رو وارد کسش کردم ک میگی بلا کرده بودمچنان آهی کشید ک صداش تو اتاق پیچید خییلی داغ و خیس بودآروم شروع کردم ب عقب و جلو ک خییلی زودلرزید و ارگاسم شدیکمی شل شد و افتاد روی تخت با خودم گفتم الان دیگه وقتشه نوبت منهشروع کردم ب لباس درآوردن و کامل لخت شدم و رفتم کنارشبغلش کردم و موهاش رو ناز کردم و آروم شروع کردم ب بوسیدن لباشیواش یواش اونم همراهی کردم رفتیم واسه دور دومشدستم رو گذاشتم روس پستونای نازش ک حدود 75 یا 80 میشد سراش اندازه یک بند انگشت بلند شده بودحسابی ورزشون دادم رفتم با دست مجددا سراغ کسشآبریزان بود تمام لبه های کسش از آبش خیس بود تا روی سوراخ کونش جاری بوددو انگشتی با کسش بازی کردم و در همون حین یکم انگشت وسطم رو روی سوراخ کون خیس شدش فشار میدادمدست انداخت کیرم رو گرفت و گفت عجب کلفته(تعریف از خود نباشه کیرم زیاد بلند نیس حدود 17 سانته ولی کلفتیش خیلی خوبه)بسه دیگه من اینو میخوام فقط این این لامسب رو میخوامرفتم بین پاهاش قرار گرفتم عجب رونای تپل و سفیدی داشت ازونورم کس قشنگش ک حسابی خیس بود یکم داخلش صورتی میزد دیده میشدآروم کیرم رو گذاشتم دم کسش و شروع کردم ب مالش از بالا تا پایین روی سوراخ کونش دور میدادم باز میرفتم بالادادش دراومده بود گفت احسان مگه با توی لامسب نیستم بکن توش دیگه دیوونم کردی لعنتیسر کیرم ک حسسابی چاق شده بود ازین سکس یهویی و غافلگیرانه رو گذاشتم دم سوراخش و آروم هل دادم تو ک گفت یواشتر عجله نکنازبس ک کیر نخورده بود باوجود خیسیش احساس تنگی کردم تا نصفه کردم تو کشیدم بیرون ک یهو دل زددوباره کردم تو ک اینبار تا آخر توی کسش نشست روش دراز کشیدم شروع کردم ب لب خوردن سینه مالیدنآروم شروع کردم ب تلنبه زدن یکم گذشت سرعت تلنبه هام بیشتر شد ولی ن خییلی سریع ک زود ارضا نشم(البته بماند ک دیشبم خالی شده بود کمرم نسبتا سفت تر بود)ولی عمیق و سنگین میزدمصدای شالاب شلوب توی کل اتاق پیچیده بودتوی همون حالت چرخیدیم و بدون اینکه کیرم دربیاد اون اومد رو من رفتم زیردستم رو گذاشتم روی باسن تپلش دوسه تا سیلی محکم زدم رو پله هاشاونم شروع کردن ب بالا و پایین شدن منم یا دستم روی کونش بود یا سینه هاش رو میمالیدمگاهی خم میشد روم ک لب بگیریم یا سینه هاش رو میک بزنمگفتم بیا پوزیشن عوض کنیمآوردمش لبه تخت و داگیش کردم وووواااای اینجا بود ک عظمت کونش رو کامل دیدنمکمر باریکبدن سففید مثل گچ دیوارکونش ک دوبرابر شده بود توی اون حالترفتم پشتش و دوباره تمام کیر کلفتم رو فرو کردم توی کسشکمرش رو کامل قوس داده بود داشت از لذت ملافه تخت رو پنجه میکرد و میگفت چقدر کلفته چقدر خوبهدو طرف باسنش رو گرفتم و بازتر کردم سوراخ کون صورتی کوچولوش معلوم شد ک حسابی از آب کسش خیس شده بودبا این حال یک تف غلیظ انداختم روی سوارخش و انگشت شتصم رو آروم گذاشتم دمشمعلوم بود کون نداده ولی نمیدونم بخاطر سر شدن سوراخش از آب کسش و تف من بود یا از لذت خیییلی شدیدی ک بعد از مدتها داشت میبرد بودتا گذاشتم خییلی روون و آروم رفت تا آخر توی کونش ک یک آه بلندی کشیدانگار کونش انگشتم رو مکید!!همونجور تلبنه های سنگین میزدم و کون گندش رو انگشت میکردم ک یهو دوبار شروع کرد ب لرزیدنمنم احساس کردم نزدیکای اومدنمهمیخواست دراز بکشه و روی شکم بیوفته دستم رو از کونش درآوردم(سوراخ کونش مثل روز اول بسسته شد!) دوطرف کمرش رو گرفتم و نذاشتم دراز بکشهاینجا دیگه وحشیانه و شدید تلنبه میزدم اونم ازونور ارضا شده بود و کسش روی کیرم حس میکردم داره دهنک میزنهک یهو مثل آتشفشان ازم آب زد بیرون دیگه نتونستم کنترلش کنم کیرم رو تا جایی ک میشد فشار دادم تو آبم رو با فشار زیادی توام با یک آه بللندخالی کردم توی عمق کسش و خم شدم روشاونم همون حالتی ب شکم دراز کشید و منم روش و کیرمم توش!!اومدم در گوشش گفتم عاالی بودی خالهدستم رو گرفت بوسید و گفت خییلی آرومم کردی مدتها بود همچین سکس طولانی و لذیذی نداشتم ک دوبار ارضا بشماز روش بلند شدم کیرم رو گرفتم توی دستمالاونم دو سه تا دستمال گذاشت روی کسش چون داشت ازش آب کمرم خارج میشد!گفتم ببخشید نتونستم بیرون بکشمش گفت ایرادی نداره خوب کردی در نیاوردیش وقتی توش ریختی و داغیش رو حس کردم خییلی بهم حال دادمشکلی نداره قرص اورژانسی از داروخونه میگیرمبلند شدم برم ازش خجالت میکشیدم تا حدودی هم احساس ندامت داشتمرفتم حموم و اومدم بیرون بعدش اون رفت با هم اصلا صحبت نکردیم فکر کنم اونم همچین حس مشترکی داشترسوندمش خونه مادر خانومم و باقی روز ها رو اونجا موند تا اینکه برگشت شهرشونازون موقع هم دیگه ندیدمش(نیومده)نمیدونم ببینمش چطور میشه ولی کلا هم ازین اتفاق راضیم(حال کردم خیییلیم زیاد) هم ناراضیم نمیخوام جانماز آب بکشم ولی کار درستی نبودیهو پیش اومد و پیش رفتوگرنه ن من اهل سکس لایی هستم ن اون بنده خدا اهل اینکاراچمیدونم…لطفا قضاوت نکنیدنوشته: ناپلئون
2