از عرش به فرش با سر تو کون

سلام این داستان ادامه داستان (از پالیسی تا عن خوری برای خانوم مطلقه) هستش پیشنهاد میدم اول اونو بخونید تا متوجه کل داستان بشیدلطفا لطفا کسایی ک علاقه ای ب این نوع فتیش ندارن نخونن مرسیبعد از اون اتفاقات یهوی ک برام افتاد تا پام رسید ب خونه سه بار در زمان های مختلف جق زدمو خود ارضایی کردم و بعدش هر وقت خودم میرفتم دستشویی یا میشاشیدم یا عن میکردم حالم بهم میخورد از خودم بدم میومدو چندشم میشد ولی ب دوساعت نمیکشید باز حسو افکار اون روز میومد سراغم بلخره تونستم بر دلی ک ب دست کیرم بود قلبه کنمو پیام بدم بهش! متن پیام:سلام خانوم مهدوی لطفا توی همین یکی دو روز اینده برام پولو برام بزتید ب همراه ی شماره کارت!تا ۲ الی ۳ ساعتی خبری نشد تا این ک پیامی اومد تدی واتساپ برام باز کردم دیدم فیلمیه ک دارم پاهاشو میخورم معلوم بود ک دوربین مداربسته بود پاینشم نوشته بود یا فردا میای پیشم یا فیلمتو پخش میکنم منم از ترس ابروم تصمیم گرفتم برم! فرداش رفتم رسیدم اونجا و گفت بیا بشین حرف دارم بات اول مهربون شروع کرد ک مگ تو حست نیستو مگ خودت دوست نداری اینطوری باشی و زیر پایه من باشی من سکوت کرده بودمو هیچی نمیگفتم و اون ادامه میداد بعدش گفت دوستم نداشته باشی فیلماتو پخش میکنم ابرو تو میبرم منم پیش خودم گفتم حدقل ابروم نره حسمم میگفت انجامش بوده ولی میدونستم بعدش پشیمون میشم ولی حق انتخابی نداشتم مجبور شدم قبول کنم .گفت حالا ک قبول کردی بشین تا بیام رفت با یه فنجون برگشت و گذاشت جلوم منم بعد چند ثانیه دیدم بوی خیلی بدی میاد نگا کردم دیدم توی فنجونه ادراره حدقل یک روز موندس ک اینطور بو گرفته بود گفت بفرمایدد نوش جان و خندید منم برداشتم ب زور یک قلپ خوردمو گفت نوووش جذب بدنت شه و باز خندید قلپ دومو ک خوردمو دیگ داغت نیاوردم از مزه تهوع اورش و قیافم مچاله شد یهو دیدم بلند شد اومد یه کشیده گزاشت در گوشمو گفت حالا دیگ شاش منو میخوری قیافه کیریتو این طوری میکنی همه ارزوشونه بتونن شاش منو بخورن بد بخت منم عذر خواهی کردمو برای جبران تا تهشو ی نفس سر کشیدم اونم لبخند رضایت بخشی زدصدام کرد رفتم زیر پاهاش گفت بخواب رو زمین خوابیدم بلند شد با اون هیکل نسبتا توپر و درشتش ایستاد روی صورتم ک داشت له میشد!شروع کرد بپر بپر کردن اینقدر این کارو تکرار کرد تا یکی از دندونام لق شد و کند اومد پایین دندونو گرفت دستش گفت اخی کند ؟ خودش جواب خودشو دادو گفت فدای یکی از پشمای کصم و شروع کرد ب خندیدنن گفت موقعه اینا غذای خوش مزه ای ک پختمو بخوری رفت یه بشقاب اوردو رفت تو هموم کونشو گرفت توی بشقاب ک فک کنم اسهالم بود عن شل زردش ریخت بشقابو یکمم شاشید توش اومد بشقابو گرفت جلوی صورتم ک از بوش حالن بهم خورد ولی با قاشق شردع کردم بخوردن جویدن نداشت یه راست قورت میدادم وقتی تموم شد گفت تت بشقابتو لیس بزن بزارش کنار رفت یه کاسه اورد گفت وقت سوپه گفتم وا دیگ چیکار میخواد بکنه دیدم داره انگشتشو میکنه ته حلقش ک بالا بیاره سه چهار باری انجام داد تا بلاخره بالا اورد تو کاسه و ب من گقت بیا جلو دو سه تف کرد توی دهنم ک حالم داشت بهم میخورد گفت حالا نوبت سوپه منم برای این ک کمتر زجر بکشم یه نفس رفتمش بالا گفت نوبتیم باشخ نوبت مشروبه خوشحال شدم ک حدقل یه چیز درست میخورم ک بتتر ایناس دیدم رفت یه لباس گرم کن پوشید شروع کرد دور خونه دویدنو پروانه زدن یربعی ادامه داد تا واقعا عق کرد اوند گرمکن رو کندو دستشو گرفت بالا گفت بفرماید عرق🤤🤤🤤منم زبونمو در اوردم دیدن با دستش زبونو تا ته کشید بیرون و گفت پهن ترین حالت ممکن در بیار زبونتو منم انجام دادم دیدم خودش زیر بقلشو کشید روی زبونم تلخ بود شور بود گفتم اون اورو دیگ نمیتونم دیدم گفت کیرت ک چیز دیگه ای میگه نگاهی ب کیرم کردم دیدم حسابی باد کرده گفت زود زود تا عرقم خشک نشده بدو بدو منم تمیز کردم براش چیزی نگزشت ک دیدم حالم داره بد میشه و دارم از حال میرم و یه دفعه بی هوش شدم وقتی ب هوش اومدم دیدم تو بیمارستان پرستار داشت ب تخت بقلی سرویس میداد صداش کردم گفتم من براچی اینجام چم شده ی نگاه تحقیر امیزی بهم کرد گفت سموم زیادی وارد بدنتون شده بود معدتونوشستو شو دادیم یهو یاد خانوم مهدوی افتادم گوشیمو برداشتم زنگش زدم جواب داد توله حالت خوبه؟ گفتم ب مرحمت شما زد زیر خنده و گفت کجاشو دیدی تازه خواهرم داره از شمال میاد باید ب دونفر سرویس بدی …ادامه داردنوشته: کوروش

821