مامانت خیلی وقته بهش میده
از پارکینگ اومدم بالا که کیفمو بردارم که یهو دیدم خانم آقای براتی که مسنه وایساده بالای پارکینگ . من عرق کرده بودم و ترسیدم که چیزی فهمیده باشه . نمیتونستم سلام کنم چون صدامو مامانمینا میشنیدن . خانوم براتی خودش بدون صدا و با دست بهم اشاره کرد که بیام بالا . وقتی رفتم پیشش دستشو به علامت سکوت گذاشت رو بینیش و آروم بهم گفت فهمیدی دارن چیکار میکنن . من سرمو پایین انداختم و عرق کردنم بیشتر شد و انگار تو دلم خالی شده . دوباره آروم گفت فهمیدی داره با مامانت چیکار میکنه . منم آروم بهش گفتم آره گفت دیدی کجای مامانت گذاشته ؟ گفتم نه من چیزی ندیدم . آروم گفت من چند وقتی بود که میدیدم دوتایی برمیگشتن و باهم تو خونه شما میرفتن ، صداشونو از پشت درتون میشنیدم . مامانت خیلی وقته بهش میده