طوفان نزدیک رخ دادن بود. تنم از لرزه تعادل نداشت و چشمانم از خماریِ ارگاسم. انگشتانش را برداشت و کیرش را با قدرت وارد کسم کرد.
شروع کرد به تلمبه زدن. صدای برخورد تنِمان هنوز توی گوشم است. از لذت همه جا تار شده بود و زلزله می آمد. جیغ کوتاهی کشیدم و خودم را در آغوشش ولو کردم
. چند دقیقه بعد در وجودم احساس سوزش کردم، سوزشی شبیه سوختن با آب داغ. لبم را بوسید، سیگارش را برداشت و همانطور لخت؛ چسبید به دیوار لب پنجره تا دیده نشود
دیدن یه مهمون ناخونده که با شورت و سوتین بنفش و جورابای ساق بلند مشکی جلوی تخت وایساده، اونم وقتی که خودتون تقریبا لختین و میخواین یه سکس خفن داشته باشین، چیزی نیست که هر روز اتفاق بیفته
بعد چند دقیقه دیدم اومد دم پنجره با همون تاپ و پاشم یه شلوارک تنگ بود ،،آخ که چه بدن جا افتاده و سفید و تو پری داشت اونشب حتی یادم رفته بود که خط قرمزایی برای خودم دارم،،،من و پشت پنجره دید و میدونست دارم دیدش میزنم ولی نه اون از کنار پنجره تکون میخورد و نه من توان کنار رفتن داشتم،
یه مرد سی ساله رو تصور کنین که هیچ سکسی نداشته و الانم از شدت عطش و شهوت در حال انفجاره،،،ساعت تقریبا ۱۲ بود و میدونستم شوهرش شب کاره و صبح میاد،،مثل کسی که هیچ چاره ای نداره تیری تو تاریکی انداختم و بهش اشاره زدم که بیاد خونه من،،یه لبخند زد و پرده رو کشید و رفت،کاملا نا امید شده بودم و برای تخلیه خودم کاری جز خود ارضایی نداشتم ،،تمام آلتم خیس شده بود از آب مذی (همون آبی که قبل ارضا شدن از آلت خارج میشه تو طول عشقبازی)و تمام آلتم و بدنم از حرارت قرمز بود ،،حتی یه لحظه نمیتونستم از فکر سینه هاش و کون خوش فرمش و بدن سفیدش در بیام چشام و بستم و خودمو در حال تلنبه زدن تو کوسش تصور کردم و نزدیک به ارضا بودم که در زدن
بدنمو پشت در قایم کرده بودم تا خیمه ای که کیرم رو شلوارکم زده رو نبینه،خندید و اومد تو،،شوکه شدم
گفت چیه چه تعجب کردی خودت گفتی بیام،،گفتم آره ولی اصلا انتظارشو نداشتم ،،گفت حرفای بیخود و ول کن و بگو چیکارم داشتی یه کم من من کردم و تا زبونم باز بشه دیدم اومد جلو و از پشت شلوار کیرمو گرفت تو دستشو گفت فکر کنم دلیلش این باشه این و گفت و رفت پایین