هفته ای یه بار میکنمش و اونم میمیره برا کیرم

467


ساعت یازده بود که مادرزنم رفت حمام و منم موهامو سشوار کشیدم که دیدم طاهره خانم اومد توی اتاق و یهو چشمام باز شد.یه تاپ و ساپورت پاش بود و خط کوس و کونش مشخص بود و منم تازه داشت خوشم میومد که اومد و یه کلید در ورودی رو داد بهم و شماره منو گرفت و بهم گفت یه تک بزنم سر گوشیش که اگه دیروقت خواستیم بیایم خونه و مشکل پیش اومد بهش زنگ بزنم.بعدم گفت خوش بحال مهین که چ دوماد خوبی داره و خندید و رفت.مادرزنم اومد بیرون و اینقدر از اینکه سروش خوب شده خوشحال بود که متوجه کوس و کون طاهره نبود و پوشید و رفتیم حرم.طرفای ساعت ۲ بود که برگشتیم و دیدم طاهره پیام داد،برگشتید!منم نوشتم آره و نوشت جاتون رو توی اتاق انداختم و صبح بیدارتون میکنم.من رفتم توی اتاق و لباس رو عوض کردم و دیدم شیطون کوچیکی اتاق رو بهونه کرده و دوتا تشک بهم چسبونده و پتو گذاشته.من شلوارمو عوض کردم و یه شرت ورزشی پوشیدم و اومدم بیرون تا مادرزنم بره لباس عوض کنه.بعد چند دقیقه خاله مهین صدام کرد که برم بخوابم و چراغ خاموش کرده بود.منم رفتم خوابیدم.یکم از طاهره تعریف کرد و بعدم گفت فقط قضیه خونه طاهره رو نگم چون پدرخانمم سفارش کرده بود حتی دوتا اتاق توی هتل بگیریم.تا اینو گفت من خندم گرفت که یهو خودشم زد زیر خنده و بهم گفت کوفت.چرا میخندی.گفتم خاله دوتا اتاق چرا؟؟؟؟گفت چمیدونم،کمال غیرتی شده توی این سن و ترسیده منو بخوری.بازم خندیدیم.خوابیدیم.ساعت طرفای ۵ بود که یه لحظه به خودم اومدم دیدم به پهلو مادرزنم رو بغل کردم و اونم خواب و منم از پشت چسبیدم بهش.ترس برم داشت ولی از وضع موجود خوشم اومده بود و شق کرده بودم.

خلاصه تا ۶:۳۰ خوابم نبرد و داشتم برا خودم حال میکردم با بغل کردن مادرزنم که ساعت موبایلش زنگ خورد.منم خودمو به خواب زده بودم دیدم بیدار شد و فهمید توی چه وضعی خوابیدیم و یه نگاه به خودش و من کرد و پاشد و رفت دستشویی و منم خوابم برد.ساعت ۹ بیدارم کرد که پاشو ظهر شد،بریم حرم و خرید و…هول برم داشت که نکنه رفتارش عوض شه و ناراحت باشه که دیدم نه…خلاصه اون روز اندازه یه وانت خرید کرد و گذاشت به کول ما و خسته و کوفته اومدین خونه.طاهره خانم هم شام درست کرده بود و منم بعد شام نشسته خواب رفته بودم که هر چنددقیقه صدای خنده اون دوتا بیدارم میکرد و طاهره هم پا شد و گفت به مادرزنم که دومادت بیهوش شده و بذار جاتون رو بندازم.منم با چشم بسته صداش رو می شنیدم که دیدم خاله مهین گفت جای منو ننداز،فعلا بیداریم و بعد همینجا پیشت میخوابم که طاهره بلند زد زیر خنده و یعنی اروم به مهین گفت،چیه!!!نکنه اشتباه گرفتت دیشب که مادرزنم خندید و گفت خدا خفت نکنه طاهره…نه بابا…طاهره گفت،اونوقت من میرم پیشش هااااااااا.باز خندیدن و مادرزنم دو دقیقه بعد بیدارم کرد که برم بخوابم.منم دل رو به دریا زدم و چراغ رو خاموش کردم و با شرت رفتم زیر پتو.دیگه خواب از سرم پریده بود و فقط منتظر بودم که زودتر خاله مهین بیاد و خلاصه اون نیم ساعت اندازه نصف روز گذشت تا اومد داخل و توی تاریکی شلوارش رو با دامن عوض کرد و خوابید.یکساعتی گذشت و حس میکردم خوابه و با دوتا پهلو به پهلو شدن رفتم زیر پتو و چسبیدم به کونش که دیدم واااای،بیداره و داره عکسای توی حرم رو زیر پتو میبینه.یکم یواش خواست بره جلو که دست انداختم رو سینه هاش و کشیدمش سمت خودم و کامل کیرمو گذاشتم لای قاچ کونش از روی دامن که یهو خشکش زد و فکر کنم ترجیح داد همون حالت تکون نخوره

یکم دیگه به موبایلش ور رفت و خودش رو کش داد موبایل رو گذاشت بالا سرش و منم یکم رفتم جلوتر،وقتی به حالت اول برگشت دیگه کامل به پهلو بغلش کرده بودم.نیم ساعتی توی همین وضع بودم که دیگه دل رو زدم به دریا و شرتم رو دادم پایین و جوری که بفهمه کیرمو با دست لای پاش از روی دامن فرستادم لای رون هاش و دستم رو بردم زیر تاپش و سینه اش رو گرفتم.با یکم جابجا شدن خواست دستمو در بیاره که با اون دستم اروم دامن دادم بالا و کیرمو گذاشتم روی شرتش.با شک پاهاش رو بهم سفت کرد دید کیرمو درآوردم و لاپاشه،یکم نوچ نوچ و عه عه کرد ولی من ول کن نبودم.اسم خانمم رو صدا زدم و گفتم پس چته،و شرتش رو کشیدم پایین و تا اومد خودش رو جمع کنه رفتم روش و کیرم رفت لای کوسش و توی همون حال اروم شروع کرد صدا کردنم که قبل جواب دادن،کردمش داخل و دیدم تقلا میکنه درش بیاره،کامل زدمش جا.اونم دید جدی جدی انگار خوابم و حسابی اشتباه گرفتم،از ترس طاهره حرفی نزد و منم شروع کردم تلمبه زدن.دو سه بار ارضا شد و منم دوبار آبم اومد که ریختم داخل.صبح دیدم داره صدام میکنه،پاشدم دیدم با سوتین نشسته و گفتم خاله پس لباست…با اخم گفت یعنی جدی حواست نبود.گفتم چی!!!گفت زود برو داروخانه قرص ضدبارداری اورژانسی بگیر برام.گفتمش چرا…با اخم گفت بسه،دیشب منو با زنت اشتباه گرفتی و هرچی صدات کردم بیدار نشدی و زود وگرنه از وقتش میگذره…رفتم قرص گرفتم و اومدم دادم بهش و پرسید طاهره…گفتم نمیدونم.گفت زود بریم دوش بگیریم که ببینه میفهمه.خواست بلند شه گرفتمش.گفتم من که نفهمیدم و با التماس یه دست دیگه کردم.الان یکساله هفته ای یه بار میکنمش و اونم میمیره برا کیرم.