گاهی هم دستمالی میشد مامانم مربی یوگا هست و اندام فوق العاده ای داره . قده بلند – اندام گوشتی متوسط – پوست سفید – رون های خوش فرم و کشیده و کونی قلمبه و پنبه ای داره – موهاشم نسبتا بلند و بوره . ممه هاش هم تقریبا 80 هست . توی خونه تاپ و شلوارک و گاهی وقتا شورتک میپوشه و طبیعیه که با دیدن رونای سفید و خوش فرمش چقد حشری میشه ادم . و توی مهمونی ها هم که لباسایی میپوشه که معمولا پاهاش لخته یا نهایتا جوراب شلواری داره. اینا اطلاعات واقعی مامانم بود حالا بریم سراغ خودم من خودم چون عاشق نوشتن و داستان سازی هستم تصمیم گرفتم برای تمرین از قوه ی بی غیرتیم استفاده کنم و با استفاده از مامانم داستانای سکسی بنویسم .اینطوری هم خودم جق میزنم هم یه عده که این فانتزی رو دوس دارن با مامانم ارضا میشن و آبشون میاد . پس همونطور که اول نوشته اشاره کردم این یک داستان هست و فانتزی من نسبت به مامانم اتفاقات واقعی نیست پس اونایی که دوست ندارن نخونن. با تشکر . داستان اصلی : شنبه ای که گذشت عروسی دختر خالم بود که با بابام و مامانم رفته بودیم و عروسی هم طبق معمول مختلط بود و مامانم مثل همیشه با تیپ سکسیش وسط مردا میرقصید و دلبری میکرد و گاهی هم دستمالی میشد.گاهی هم نیم ساعتی گم میشد!! لباسی که اونشب پوشیده بود یه لباس شب صورتی مخمل بود تا یک وجب بالای زانوش، که با جوراب شلواری مشکی تقریبا نازک وکفش های بندی مشکی پاشنه بلند ست شده بود. و لاک قرمز روشن ناخن های پاش از نازکی جوراب شلواری تقریبا مشخص بود وضع سکسی پشت امبولانس آخر عروسی که شد مامانم بخاطر مصرف زیاد الکل حالش بد میشه و زنگ میزنن اورژانس بیاد . اورژانس سر رسید و خدمه اومدن داخل و مامان منو با همون لباس مهمونی و سر و وضع سکسی پشت امبولانس گذاشتن و من و بابام هم با ماشین راه افتادیم دنبالشون رفتیم رفیتم رفتیم یهو دیدیم وسطای راه امبولانس دور زد. بابام تعجب کرد، رفت کنار آمبولانس چراغ داد و سرشو از پنجره کرد بیرون به راننده آمبولانس گفت : چرا برمیگردی؟ راننده گفت میریم سمت خونتون بیمار حالش خوب شده. بعد بابام گفت بزن بغل خودم میبرمش خونه شما نیاین … رانندهه اول قبول نمیکرد می گفت مسئولیت داره. ولی بابام با حالت عصبی گفت بزن بغل بابا تو که میخوای خونه پیادش کنی همینجا پیادش کن. خلاصه امبولانس زد بغل بابامم زد بغل و پیاده شد و به من گفت تو همینجا بمون. خودشم رفت پشت امبولانس . راننده آمبولانس پیاده شد ولی درب پشت امبولانسو باز نکرد و همکارش هم از در بغل اومد بیرون شروع کردن با بابام حرف زدن بعده یکم حرف زدن بابام رفت دم در آمبولانس و توی کابین بیمارو نگاه کرد. یکم باهاشون صحبت کرد بعدم با جفتشون دست داد اومد سمت ماشین بعد اونی که تو کابین بیمار بود رفت پشت فرمون ، راننده هم رفت تو کابین بابامم اومد نشست تو ماشین . من از بابام پرسیدم پس مامان چی شد؟ مگه نمیاد؟بابام برگشت گفت مامانت هم سِرُم داره هم یه امپول داره باید بزنه بخاطر همین با امبولانس میاد بعدم ما رفتیم دنبال امبولانس . برام سوال بود چرا هی الکی دور میزنیم تو خیابونا از بابام پرسیدم . گف نمیدونم شاید هنوز سرم مامانت تموم نشده منتظرن تا تموم بشه … خلاصه بعد چندبار دور زدن بالاخره رفتیم سمت خونه. لپ کونش و داخل رونش مشخص شد وقتی رسیدیم دم خونه. آمبولانس به پشت رفت سمت در پارکینگ بابام درو باز کرد در پشت امبولانس باز شد اول دکتر پیاده شد و بعد مامانم اومد . دکتر دستای مامانمو گرفت و کمکش کرد بیاد پایین . وقتی مامانم داشت میومد پایین دیدم با همون لباس مهمونیه ولی جوراب شلواری پاش نبود و کفشاشو گرفته بود دستش و یه دمپایی ساده پاش کرده بود. پاهای کشیده و خوشفرمش و اون رونای سفیدش لخت لخت بود . وقتی یکی از پاهاشو از امبولانس گذاشت بیرون پایین لباسش که روی روناش بود رفت بالا و زیره لپ کونش و داخل رونش مشخص شد . داخل رونش جای 4تا انگشت قرمز شده بود. یکمی که مامانم پاهاشو کش داد و لباسش بالاتر رفت از حجم لختی لپ کونش شک کردم شورت هم پاش نباشه ولی مطمئن نبودم تا وقتی که مامانم کامل پیاده شدو با دکترا دست داد و خدافسی کرد و رفت داخل پارکینگ که بره تو اسانسور و بره خونه. اینجا بود که دیدم یکی ازهمون خدمه امبولانس کیف مامانمو اورد داد به بابام که شورت مامانم هم لبش اویزون بود . وقتی شورت مامانمو لب کیفش دیدم مطمئن شدم شورت پاش نبود . تازه متوجه شدم منظور بابام از امپول و سرم داخل امبولانس برای مامانم چی بوده و امبولانس چرا الکی دور میزده . خدمه زحمت کش امبولانس داشتن نوبتی یه حال اساسی با کص سفید و تپل مپل مامان من میکردن . حالا چندبار اون کص داغ و نرم و کون قلمبه رو کردن و اب ریختن نمیدونم ولی معلوم بود حسابی حال کردن و راضی هستن. بابام هم بعد از گرفتن کیف باهاشون دست داد و ازشون خدافسی کرد و در پارکینگو بست و رفتیم بالا . وقتی رفتیم خونه دیدیم مامانم تو حمومه . بعدشم که از حموم اومد بابام هی میخندید میگفت خوش گذشت ؟ امپول خوردی حالت جا اومد ؟ مامانم هم هی میخندید و میگفت اذیت نکن دیگه و جفتشون با شیطنت میخندیدن. داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون
لخت شو برام برقص
4.2K نظرة100%