لباشو روی لبام گذاشت و گفت مگه من مردم میترا بهم گفت واسه شروع شربت میخوری یا قهوه؟منم گفتم اگه زحمت نمیشه قهوه،رفت توی آشپزخونه که بساط پذیرایی رو آماده کنه من زیر چشم هیکلشو دید میزدم و پیش خودم میگفتم که با این سن و سال چقدر خوب و سکسی مونده.باسنش توی اون دامن تنگ خیلی قشنگ ایستاده بود و دلبری میکرد.ولی من اصلأ توی اون حال و هوایی که فکر میکنید نبودم و فکرم مشغول این بود که یعنی میخواد چه راهی پیش پام بزاره بابت تصادف صبح.توی خودم بودم که دیدم یکی گفت مریم خانم میشه یه لحظه به من کمک کنی؟منم گفتم حتما،و رفتم پیش میترا که دیدم یه لیوان از دستش افتاده و شکسته و خم شده بود که جمعشون کنه. وقتی میترا رو از پشت دیدم قلبم به طپش افتاد… اون خم شده بود و دامنش رفته بود بالا،در حالی که شرتم پاش نبود.من و دید که وایستادم و بهش نگاه میکنم با لبخند بهم گفت:چیو دید میزنی خانوم؟؟ منم که هول شده بودم با دستپاچگی گفتم هیچی و خم شدم که کمکش کنم.همین که داشتم جمع میکردم یه تیکه از اون شیشه شکسته های لیوان رفت توی دستم و خون اومد.یهو گفتم آآآخ… که میترا خانم اومد و گفت وای شرمنده،چقدر امروز اتفاق واسمون میفته.من و سریع بلند کرد و برد روی میز ناهار خوری و رفت تا چسب زخم بیاره.چسب رو گذاشت روی انگشتم و از من بابت اتفاق پیش اومده معذرت خواهی کرد.روبروی هم نشسته بودیم و با هم حرف میزدیم.دستامو ول نمیکرد و همش میمالید.بهم گفت که از شوهرش طلاق گرفته و با وضع مالی خوبی که داره ازدواج نکرده و سرپوش روی نیازهاش گذاشته… منم گفتم تو به این خوشگلی و خوش هیکلی حیف نیست که تنها بمونی؟؟ در جواب بهم گفت که تو خودت چرا تنهایی؟منم گفتم که دوست دارم ازدواج کنم ولی فکر میکنم که به اون خدابیامرز (شوهرم)دارم خیانت میکنم.الان یکسال گذشته و فکر میکنم زود باشه واسه ازدواج… میترا بهم یه جوری میخواست حالی کنه که هیچ عیبی نداره و هرکس باید به فکر نیاز خودش باشه.توی همین حال و هوا بودیم که حس کردم کف دستم داغ شده… ناله داد میزنه که بخور بخور داره آبم میاد. نگاه کردم و دیدم که دستم و گذاشته زیر دامنش،روی رونهای سفیدش.خواستم دستمو بکشم که بهم گفت:تو الان احساس نمیکنی که یکی از نیازهای اصلی زندگیت رو براورده نمیکنی؟؟ منم که تازه دوزاریم افتاده بود با یه خجالت خاصی بهش گفتم:آخ گفتی… ولی میترا جان نمیشه توی خیابون راه بری و به کسی بگی که من نیاز دارم… اینو که گفتم میترا لباشو روی لبام گذاشت و گفت مگه من مردم که تو کمبود داشته باشی… لبهاش رو روی لبام گذاشته بود و منم توی یه عمل انجام شده قرار گرفته بودم.داغ کرده بودم.بعد از حدود یکسال دوباره تنم داغ شده بود.اما این بار نه با جنس مخالف بلکه با همجنس خودم. لبام خیس شده بود و خشکم زده بود.دستم و برد و لای پاهاش سفت گرفت…دل و زدم به دریا…گفتم بخاطر خسارت ماشینش و ارضاء نشدن خودم بعد از این همه وقت با یه تیر دو نشوم میزنم.و باهاش همراهی کردم… زبونش و توی دهنم میچرخوند و منم همین کار و میکردم.از زیر دامن جرأت پیدا کردم و دستم و به کسش میمالیدم. کسش صاف صاف بود.معلوم بود حموم بوده و با برنامه قبلی منو کشونده خونش.منم با اینکه جا خورده بودم ولی داشتم لذت میبردم.میترا گفت که دوست داری اتاق خوابم و ببینی؟منم گفتم با کمال میل…وارد اتاق خوابش شدم و احساسم به میترا بیشتر شد.اونقدر که عکسهای سکسی روی دیوار زیبا بودن،هر کسی که وارد اون اتاق میشد پاهاش سست میشد.میترا منو برد روی تخت و تیشرتم و دراورد.پیرهن توری خودشو هم دراورد.لبهاشو دوباره به لبام نزدیک کردو با ولع تمام به خوردن همدیگه مشغول شدیم.بوی لذت بخشی میداد.صورت و بدن زیبایی داشت.هیچوقت فکر نمیکردم که از همجنس خودم تا این اندازه خوشم بیاد.سوتینم و باز کرد و با زبونش نوک سینه منو لیس میزد.توی یه دنیا دیگه بودم.میترا حرف نمیزد…فقط بهم لذت میداد… انگشتش و کرد توی دهنم و خیسش کرد و گذاشت روی اون یکی سینه م و میمالید.دلم میخواست داد بزنم.سرشو محکم با دستام فشار میدادم.عالی میخوردشون.زبون میکشید روی شکمم و میومد پایین…دکمه های شلوارمو واسش باز کردم تا راحت واسم دربیاره.شلوارم کشید پایین و از روی شرت با استادی خاصی کسم و تحریک میکرد. حشری شده بودم… دیوانه وار دلم میخواست فریاد بزنم… خیلی وقت میشد که با کسی هم آغوشی نکرده بودم…شرتم و با زبونش خیس کرده بود… با دستاش به آرومی شرتم و کشید پایین. اب کسم راه افتاده بود شریک سکسی مطمئن خیس خیس کرده بودم خودمو… میترا با حالت مستی از شهوت زیاد بهم گفت که عجب کوسی داری مریم جان.من در عجبم که چرا این کوس یکساله بیکار مونده.اینو گفت و سرش و کرد لای پام و به لیس زد ن مشغول شد.وقتی لیس میزد از شهوت زیاد جیغ میزدم و بهش میگفتم که بخوررررش بخورررررش میترا جون همش مال تو.زبونشو توی سوراخ کوسم میکرد و بیرون میاورد که من و میکشت و زنده میکرد.حدود دودقیقه میشد که کوسم توی دهنش بالا پایین میشد که با بیحالی گفتم دارم میشم که گفت قربون شدنت بشم من و توی یک لحظه تمام دست و پام شل شد و آبم توی دهن میترا ریخته شد و بیحال افتادم. میترا گفت اگه حال داری یه حالم به ما بده خانوم.منم با تمام وجودم گفتم به روی چشم.دامنش و کشیدم پایین و لخت لختش کردم و افتام روی سینه هاشو تا حسابی بهش حال بدم.دیگه خجالت نمیکشیدم.انگار که خیلی وقته همدیگه رو میشناسیم.سینه هاشو لیس میزدم و زیر لب آه آه میکرد.همزمان واسش با دستام کوسش و میمالیدم.خیس خیس بود.اونقدرخیس که دست لیز میخورد. با انگشتم داخل کوسش میکردم و جیغ های لذت بخشش بیشتر میشد.اومدم پایین و با زبونم واسش لیس میزدم. دوباره حشری شده بودم… به حالت 69 شدیم و دوباره شروع به لیس زدن همدیگه کردیم.اینبار سوراخ کونم و لیس میزد و فریاد میزدم بکن بکن بکن …با انگشتش توی کونم میکرد و کوسم و لیس میزد.توی ابرها بودم.مست شهوت شده بودم.تمام غمها و بی کسی هام از یادم رفته بود که دیدم داره میلرزه با آه و ناله داد میزنه که بخور بخور داره آبم میاد.و من هم سریعتر براش ساک میزدم که آبش صورتم خیس کرد و منم با ارضا شدن اون دوباره آبم اومد و بیحال روی هم افتادیم… چقدر حال خوبی بود.بعد چند دقیقه که حالمون جا اومد بهم گفت که بابت سکس ازت ممنونم.خیلی بهم حال داد.امیدوارم که به تو هم خوش گذشته باشه.منم سرم و به علامت رضایت تکون دادم و گفتم که من هم ممنونم بابت این همه لطفی که به من داشتی و من و غافلگیر کردی.خندید و گفت که بابت ماشین ناراحت نباش.دیگه حساب بی حساب شدیم.ولی دوست دارم که بیشتر پیشم بیای و بیشتر باهم باشیم.منم قبول کردم و تا صبح پیشش موندم اصلا نخوابیدیم وتا میتونستیم عقده هامون و خالی کردیم و تا الان که نزدیک به دوسال میشه هنوز از همدیگه لذت میبریم. داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون
خانواده با حال حشری ,کیر بابایی واسه همه هست
2.4K نظرة100%