با حرص و ولع کسشو میخوردم بعید به نظر میرسید.. بس که خانوم بود و با شخصیت گاهی وقتا حس میکردم دوس داره باهام همکلام بشه.. و کم کم صحبت بینمون بیشتر شد یکی دوبار باهم درد و دل کردیم، مابین یکی از همین صحبتا یهو بی مقدمه گفت آقای جوان منش من وقتی با شما صحبت میکنم خیلی آرامش میرم.. ممنونم که حوصله میکنید و به حرفام گوش میدید مدام حرفاش توی ناخداگاهم تکرار میشد.. کم کم گوروش داشت کرم میریخت که چرا داری با جوان منش همکلام میشی تا اینکه بالاخره اون اتفاق افتاد بعد از یه دعوای حسابی با کوروش کات کرد چند روز بود که توی محیط کار حواسم بهش بود.. خیلی غمگین بود.. سر صحبتو باهاش باز کردم متوجه شدم که کوروش خیلی گیر میداده و حسابی اذیتش میکرده و آناهیتا دست آخر جون به لب میشه و باهاش کات میکنه فردای ادنروز صدام کرد توی اتاقش خیلی صریح و بی پرده گفت من شمارو دوس دارم. امیدوارم اگرم قبول ندارید جایی حرفش رو نزنید.. اگرم قبول دارید میخام بیشتر باهاتون اشنا بشم کُپ کردم، باورم نمیشد.. مغزم کارنمیکرد.. ینی این فرشته بی نهایت زیبا این حرفارو به من گفت؟ منی که یه آدم خیلی معمولی هستم.. نه تیپ آنچنانی، نه قیافه اونچنانی.. یه آدم با قد185 و سن 38 و خیلی خیلی معمولی خودم رو واقعا در شأنش نمیدیدم، اما از خدا خاسته قبول کردم و رابطه عاشقانه ما شرو شد آناهیتا 28 سالش بود، قد کشیده و بلندی داشت.. در عین حال سینه های برجسته و گودی کمر بسیار خوش ترکیبی داشت که زیبایی و جذابیتش رو دو چندان میکرد.. چشمای رنگی.. موهای بور، و پوست سفیدش اونو شبیه ملکه های زیبایی روسیه کرده بود بینی قلمی.. لبهای برجسته همه و همه دست به دست هم داده بودن که این زن، فوق العاده جذاب و خاستنی باشه مدتها گذشت تا اینکه یروز بهم گفت میخاد بیاد خونه که بشینیم راحت صحبت کنیم حتی لحظه ای به فکر این نبودم که بدنش رو لمس کنم.. اندام فوق العاده زیبایی داشت رفت و آمدهامون زیاد شد.. صمیمیتمون هر روز بیشتر میشد و من واقعا عاشقش شده بودم چشمای فوق زیباش دیوونم میکرد و پوست سفید و صدای نازش کنارم نشست.. دستم رو گرفت توی دستش.. ضربان قلبم رفت رو هزار.. انگار توی سینه م بود.. خندید، گفت نکنه قلبت از سینت بزنه بیرون… خجالت کشیدم.. گرمم شده بود بی اختیار لبم رو گذاشتم روی لباش میشه بکنی توش خدای من.. قطع به یقین اون لحظه بی تکرارترین لحظه زندگیم بود.. داغ ونرم دستم روبردم زیر سوتینش.. برام باور نکردنی بود سینه های درشت و سفتش دیوانه کننده بود مثل آدمای ندید بدید با ولع افتادم به جون سینه هاش.. کشیدمشون بیرون، سینه های سفید و درشت با نوک صورتی و برجسته.. دلم میخاست تا نفس دارم بخورمشون اومدم سراغ شکم و ناف.. زبون میکشیدم و لیسش میزدم.. نفسهای آناهیتا داشت بلندتر و صدای آهش همه اتاق رو پر کرده بود.. طوری آه میکشید که قلبم داشت کنده میشد روم نمیشد به شلوارش دست بزنم.. انوار ذهنمو خونده باشه. دکمه شلوارش رو باز و کرد و من سریع شلوار و شرت رو باهم از پاش کشیدم بیرون به همه عمرم همچین کوس و کونی ندیده بودم.. سفید سفید. بدون کوچکترین لکه ای.. داگ استایلش کردم و دراز کشیدم زیرش.. با حرص و ولع کسشو میخوردم و زبونم رو توش میچرخوندم.. حسابی خیس کرده بود برام خیلی جالب بود که هیچ بوی نامطبوعی نداشت.. همین باعث میشد من حشری تر بشم و بیشتر بخورمش، زبونم رو بردم سمت سوراخ صورتی و بی نهایت خوشگل کونش.. با اولین زبون کشیدن چنان آهی کشید که هوش از سرم پرید.. برگشت صورتم رو گرفت توی دستای سفید و خوشگلش و لبامو بوسید.. با صدای آروم و لرزونش گفت، میشه بکنی توش.. من دیگه طاقت ندارم.. خواب میدیدم.. باورم نمیشد که میخام وارد خصوصی ترین حریم عشقم بشم کیرم که داشت منفجر میشد رو گذاشتم دم کوسش و آروم فشار دادم.. تنگ و داغ بود، آروم آروم داخل شد دلم میخاست زمان همونجا متوقف بشه.. آناهیتای عزیزم با عشوه و ناز ازم خواهش میکرد تند تر بکنمش.. باسن بزرگ و خوش فرمش توی بغلم بود و با هر ضربه ای که بهش میزدم موجی روی لمبرهاش ایجاد میشد برش گردوندم و ساق های خوشگل پاش رو گذاشتم روی شونم چشای رنگی و نازش خمار شده بودن.. دوباره کیرم و با همه توان کردم تو ی کوسش و شرو کردم به تلمبه زدن.. لذت بی حدی داشت.. همنجوری که کیرم توی کوسش عقب جلو میشد دراز کشیدم روش.. بغلش کردم. دلم میخاست سینه هاشو روی سینهم حس کنم.. شروع کردیم به خوردن لبهای هم.. زبونش رو کشیدم توی دهنم و میک زدم.. چطور میتونست اینهمه خوشمزه باشه سکس کامل هم کوسش بو نمیداد یهو هُلَم داد عقب.. فکر کردم ارضا شد.. روی زانوهاش نشست و کیرمو که مملو از آب کوسش بود با ولع کرد توی دهنش چنان ساک میزد که حس میکردم کیرم داره از جاش کنده میشه لذتی که ساک زدنش بهم میداد کمتر از کوسش نبود.. اشاره کردم که داره ابم میاد.. دراز کشید روی تخت و منم کنارش دراز کشیدمو بغلش کردم یکی دو دیقه بعد دوباره پاهای بلوریشو گذاشتم روی شونم و شرو کردم به تلمبه زدن یهو زیرم شرو کرد به لرزیدن… آه میکشید و . شونه هامو چنگ میزد که میسوخت.. چند لحظه صبر کردم که به حالت عادیش برگرده و دوباره شرو کردم به تلمبه زدن.. پاهاشو روی کمرم قفل کرده بود.. واقعا وصف ناشدنی هستن اون لحظه ها توی اون چند دقیقه ی باقیمونده با گرفتن چند تا استایل حسابی از سکس با هم لذت بردیم خیس غرق بودم بعش گفتم، عشقم آبم داره میاد.. کجا بریزم؟ اناهیتای عزیزم که همچنان صداش میلرزید و نازکتر هم شده بود گفت هر جا دوس داری بریز نفسم گفتم میخام بریزم توش گفت بریز جونم.. مال خودته.. از این به بعد فقط مال توئه هر کاری دوس داری باهاش بکن بعد از جدایی از همسرم مدتها بود سکس نداشتم، آبم رو بافشار توی کوسش خالی کردم و بی حال و خسته روی تن سیمین عشقم دراز کشیدم.. بغلم کرد و لبامو بوسید نگاش کردم.. چشای دیوونه کنندش داشتن برق میزدن من قبلا سکس زیاد داشتم.. همه جور زن و دختر دیده بودم.. اما هیچوقت نه اندامی به این زیبایی دیده بودم و نه بدن تمیزی.. حتی بعد از سکس کامل هم کوسش بو نمیداد بی اختیار بهش گفتم آناهیتا؟ توی چشمام دقیق شد گفتم عشقم میشه واسه همیشه مال من بشی؟ گفت ینی چی؟ گفتم مال من باش.. میخام همسرم باشی ازم زمان خواست و من هنوز منتظر جوابشم بی نهایت دوسش دارم و لذتی رو که با آناهیتای عزیزم تجربه کردم دیگه ممکن نبست بتونم با هیچکس دیگه ای تجربه کنم داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون
خانواده با حال حشری ,کیر بابایی واسه همه هست
2.4K نظرة100%