کونش هم خیلی رو فرم و تپل و تمیز گذر زمان و همین باهم گشتن ها و زیاد همدیگرو دیدن ها باعث شد یه علاقه ای بهش پیدا کنم مثل اعتیاد به دیدنش..به بیرون رفتن و چرخیدن باهاش بعد از کلی خواهش و تمنا قبول کردم و با یه دختر آشناش کردم و باهم دوست شدن اما بعد از یه مدت به اختلاف خوردن ، اونم منو مقصر میدونست و بهم گفت تقصیر توعه برای همین یه دوره ای دوستیمون خراب شد، دیگه نه اون میومد خونمون و نه من میرفتم پیشش و همدیگرو فقط تو مهمونی های فامیل میدیدیم اما من هنوز دوسش داشتم علاقم بهش جنسی نبود چون دوس دخترداشتم و اصلا تو این فاز نبودم که عاشق یه پسر بشم بعد از مدتی دوباره رفاقتمون مثل قبل شد بهم گفت که با چندتا دختر دیگه هم دوست شده و فهمیده همشون مثل همن و نباید به خاطر یه دختر رفاقتمون رو خراب میکرده منم از خدا خواسته گفتم این چیزا پیش میاد و اشکال نداره و دوباره مثل قبل شدیم من دانشجو شده بودم و اون اخرای دبیرستان بود خونه ما دوطبقست و من برای درس خوندن میرفتم طبقه بالا که یه پذیرایی مهمان داشت و یه اتاق خواب کوچیک که برای من بود مهدی آمارِ روزای کلاس منو داشت و میدونست چه روزایی خونه ام روزایی ک خونه بودم بلافاصله بعد از مدرسه میومد خونمون و به بهونه ی درس و کنکور پیشم میموند تا دم غروب که میرفت خونشون حرف زدن و کل کل فوتبالی و خنده و فیلم دیدن شده بود کارمون و خیلی باهم خوش بودیم وقتایی که پیشم بود حالم خیلی خوب بود، یه حس عجیبی داشتم ، قلبم تندتر میزد و هوشیاریم کم میشد ، بعضی وقتا حرفاشو خوب نمیفهمیدم ، زل میزدم بهش و حرفاشو گوش میدادم اما تو یه حال دیگه بودم نمیدونستم باید چیکار کنم…گنگ و مبهم بود برام…یه حسی بود که نه میتونی بگه و نه جرأت میکردی که بگی… به خودم میگفتم تو که تقریبا هرروز داری میبینیش خداروشکر کن که همینو داری ، اگه مطرح کنی و واکنشش بد باشه چی؟! اگه بد و بیراه بارت کنه چی؟! اگه حرفش بین بچه های فامیل پخش بشه چی؟! از همه ی اینا بدتر اگه دیگه نخواد ببینتت میخوای چیکار کنی!! روزا کارم شده بود دیدنش و حال خوب و عشق شبا فکر کردن به این مسائل و دردکشیدن و عذاب حس میکردم اونم دوسم داره و حسمو میدونه و باهام هم حسه ولی بعضی وقتا یچیزایی میگفت که با خودم میگفتم با این عقاید و حرفاش خداروشکر که مطرح نکردم باهاش تابستون شد و من کلاس نداشتم اونم کنکورش رو داده بود و قرار گذاشتیم باهم بریم شمال تا خستگی درکنیم باوجود مخالفتای خونواده که نرید شمال و شلوغه و گرمه و دریا کثیفه و غرق میشید و جاده خطرناکه و کلی بهونه های دیگه ما برنامه چیدیم ک بریم سفر من با یکی از رفیقام که ماشین داشت هماهنگ کردم و اونم قرار شد یکی از دوستاشو بیاره که چهارتایی بریم حرکت کردیم و توراه کلی باهم رفیق شدیم ، طرفای ظهر رسیدیم انزلی ، یه جا از قبل رزرو کرده بودیم ، رفتیم کلید گرفتیم و جاگیر شدیم؛ چهار روز شمال بودیم که خیلی خوش گذشت کیرش نیمه بیدار و قلمی و خوش تراش اول صبح که پامیشدیم میرفتیم دریا و شوخی دستی و بغل و دنبال هم دوییدن ، بعدشم که میومدیم نوبتی میرفتیم حموم روز آخر که از دریا برگشتیم من رفتم حموم و مهدی هم پشت سرم اومد ما پسرخاله بودیم و بچگیامون زیاد باهم حموم رفته بودیم اما الان با اون موقع ها خیلی فرق داشت بخاطر همین قند تو دلم آب شد و چیزی نگفتم بدن من سفیدوتپل و اون سبزه و تَرکه ایه و از نظر من خیلی جذابه ، من با شورت رفتم زیر دوش و شروع کردم شامپو زدن و چشمامو بسته بودم و پشتم بهش بود و باهام صحبت میکرد ، وقتی چشمامو باز کردم و برگشتم سمتش دیدم شورتش رو در اورده و تعجب کردم گفتم خجالت نمیکشی دیوث:-[…اونم گفت از چی خجالت بکشم..توکه همه جیک و پوک منو میدونی اینم ببین که دیگه اطلاعاتت کامل بشه انتظار نداشتم به این سرعت همه چی جلو بره بهش گفتم خب یه چرخ بزن که اطلاعاتم کامل شه یه چرخ زد و گفتم خوبه..مبارکت باشه:-/ بعدش دوباره پشتمو کردم بهش و رفتم زیردوش کیرش نیمه بیدار و قلمی و خوش تراش و کونش هم خیلی رو فرم و تپل و تمیز بود معلوم بود به صورت مداوم بدنشو شیو میکنه همین یه لحظه نگاه کردن منو بیچاره کرد و دیگه فکر کردن به چیزایی که دیدم مثل خوره به جونم افتاد؛ دیگه کلا گیج و منگ و روهوا بودم تا شب… اون شب اخرین شبی بود که قراربود شمال بمونیم؛ اسپیلت رو روشن کردیم و گذاشتیم رو پایین ترین دما و چهارتایی همونجا خوابیدیم،انقدسرد بود که هممون مثل بید به خودمون میلرزیدیم و رفتیم زیر پتو؛من خیلی خسته بودم و زود خوابم برد… صبح که چشمامو باز کردم دیدم به پهلو خوابیدم و پاهامو جمع کردم و مهدی ام خودشو جا کرده تو بغل من…خداخدامیکردم که بیدار نشه و حالا حالاها بخوابه چون خیلی حس خوبی داشت دستمو انداختم دورش و زل زده بودم به صورتش و اونم خیلی ناز تو بغل من خوابیده بود…هی با خودم میگفتم تف تو این شانس و اقبالم،کاش یه شب دیگه میتونستیم بمونیم و شب اخر نبود،ما تازه یه روزه یخمون کامل باز شده و داریم لذت میبریم،حالا بریم تهران همه چی برمیگرده به حالت اول و باز باید دیوونه بشم تو همین حین مهدی بیدار شد و گفت چرا خودتو چسبوندی ب من عوضی؟ تو خواب تجاوز میکنی نامرد؟ گمشو عقب تا سروصدا نکردم همه بریزن اینجا بگیرن ببرنت منم فقط میخندیدم و میذاشتم هرچی میخواد بگه کم حرف و محتاط بودنِ من با شیرین زبونی ها و بی پروایی اون جبران میشد و لذت میبردم… سفر تموم شد و برگشتیم تهران اما دیگه اصلا اروم و قرار نداشتم…هر لحظه منتظر بودم زنگ خونمون صدا بخوره و مهدی بیاد پیشم ؛ اونم انگار همینو میخواست ، دلش میخواست منو اسیر خودش کنه برا همین کمتر میومد و کمتر میموند اونقدر عصبی و مضطرب و پریشون بودم که تو همون ماه با دوس دخترم دعوا کردم و کات کردیم؛ به مهدی گفتم ک حالم خوب نیست و با ستاره دعوا کردم و تمومش کردم اونم کلی حرف زد و گفت که امشب حالت بده و میترسم بخوابی چیزیت بشه…خودم پیشت میمونم شب که شام رو خوردیم من به بقیه گفتم که مهدی امشب پیشم میمونه و رفتیم طبقه بالا که تو اتاقم بخوابیم برای خودم رو زمین رختخواب پهن کردم و به مهدی گفتم برو رو تخت من بخواب؛ چراغارو خاموش کردم اما نوری که از کوچه و پنجره تو اتاق افتاده بود باعث شده بود بتونیم همدیگرو ببینیم اون رفت رو تخت و بعد چند لحظه بهم گفت این بالش رو بده ببرم خونمون ، عطر تورو داره ؛ قفل کردم و بعد چندلحظه به خودم اومدم و گفتم ببر خونتون شبا که راست کردی بذارش لای پات و فکر کن داری میمالی ب سروصورت منه سیاهبخت اونم شروع کرد قهقهه زدن و منم خندم گرفت فضا کلا عوض شد و کاملا میشد بوی شهوت رو شنید…گفت بیا پیشم ببینم چته بچه…رفتم کنارش درازکشیدم و گفتم ول کن چیزی نگم بهتره تو هم اعصابت خورد نمیشه ؛ پشتمو کردم بهش ، احتیاج داشتم یکی بغلم کنه…یکی که نه..احتیاج داشتم مهدی بغلم کنه اما نکرد ؛ گفت اگه تو نمیخوای درد دل کنی من شروع کنم ب حرف زدن ، با دستش منو چرخوند سمت خودش و پشت به من خوابید و تا جایی که میتونست اومد عقب و چسبید بهم…دستمو برداشت و گذاشت رو سینش ، کاملا تو بغل من بود ؛ بهش گفتم چرا انقد قلبت تند میزنه تو!!!! سُرخوردن کیرای خیس و راست شده مون +تقصیر توعه _من؟؟؟چیکارت کردم مگه؟؟ +اگه بهت بگم دوستت دارم چی میگی؟ _میگم من بیشتر دوستت دارم +اگه بگم عاشقتم چی؟ _میگم من زودتر عاشقت شدم واقعا حرارت و عشقی که تو اون لحظات تجربه کردم رو نمیتونم توصیف کنم هیچوقت عادت نداشتم به آرزوهام برسم اما اینبار رسیدم…به بهترینش هم رسیدم… برگردوندمش و به هم نگاه کردیم..هم من میدونستم چی میخوام هم اون اما خجالت میکشیدیم…بهش گفتم: -تو که میدونی کم رو أم…توی بچه پررو چرا شروع نمیکنی؟؟؟ +من شروع کردم دیگه، حرف دل جفتمونو گفتم و از برزخ نجاتمون دادم، حالا نوبت توعه بچه تازشم تو بزرگتری..تو شروع کن _پس چشماتو ببند چشماشو بست و رفتم سمت لباش قبلا خیلی لب گرفته بودم اما برای هیچکدومش عطش و اضطراب رو حس نکرده بودم حس میکردم اولین باریه که دارم کسیو میبوسم مهدی هم شروع کرد و باهام همکاری میکرد زبونمو رو میکشید تو دهنش و طوری میخورد که داشتم از لذت میمردم دستامون رو دور هم قفل کرده بودیم پاهامونم چفت همدیگه بود ، بزور خودمو ازش جدا کردم و شروع کردم لباساشو دراوردن بجز شورت همه رو کندیم این بار محشر بود…گرمای بدنش رو که حس میکردم خودم داغ تر میشدم، یه دستم رو کرده بودم تو موهاش و یه دستم هم دور کمرش بود ، پاهامون رو به هم میمالیدیم و لب تو لب جلو میرفتیم ؛ نه من توان اینو داشتم که از لباش دل بکنم نه اون تمایلی داشت که اینکارو کنیم ، مثل کسایی که گرسنه ان افتاده بودیم به جون هم…شورت هارو دراوردیم و این بار دیگه هیچ حجابی بین ما نبود با تمام وجود و سیری ناپذیر همدیگرو لمس میکردیم یه معاشقه ی به تمام معنا برخورد و سُرخوردن کیرای خیس و راست شده مون روی هم لذت وصف نشدنی داشت بعد از چند دقیقه حس کردم که داره میاد و همون لحظات مهدی لبامو به شدت گاز گرفت و تو همون حالت ارضاشد؛منم وقتی لرزش بدنش و داغیه آب کیرش رو روی بدنم حس کردم ارضا شدم… همیشه توی تصورم این بود که اگه روزی به این مرحله رسیدیم باید چیکار کنم و نمیدونستم باید تاپ باشم یا بات… دیگه جون توی بدنمون نمونده بود همدیگرو تمیز کردیم و با وجود گرمای شدید تابستون روی همون تخت توی بغل هم خوابمون برد از اولین شب شروع داستان ما 4تابستون میگذره و هنوز باهم رابطه هارد نداشتیم و به شکل کنترل شده رابطه داریم اما هرسال پرشور تر از سال قبلیم و لحظه لحظه ی باهم بودنمون پر از خاطرست زندگی پر از عشق حق همه ی ماست داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون
خانواده با حال حشری ,کیر بابایی واسه همه هست
2.4K نظرة100%