منشی کوس سفید ایرانی

13K

گفت غلط کردم بیا بکن فقط (بابام حشری شده بود و اومده بود سراغ مامانم و اونم چون چند روز قبلش ازش کتک خورده و قهر بود اجازه نداده بود نزدیکش بشه و بابامم عصبانی شده و..) اینم بگم که اون زمان بابام 45 سالش بود و مامانمم 40 سال داشت. مامانم با اینکه از بابام خیلی سنگین تر بود ولی اندامش ضعیف بود و بابام به راحتی دستای مامانمو میگرفت و کتکش میزد من از بابام متنفر بودم ولی اگه همون نبود نه جای خوابی بود و نه غذایی بود و نه لباسی و نه حتی مدرسه … دولت و فامیل هیچ حمایتی از من و مامانم نمیکردن برای همین بابام به راحتی منو مامانمو کتک میزد خب بریم سراغ ادامه خاطره، اونجایی که من از بین چشمای نیمه بازم میدیدم که بابام پاشو گزاشته بود رو سینه و شکم مامانمو با دستش میزد سر و صورتش… مامانم با تقلای زیاد و دست و پا زدن پتو رو از روی دهنش کشید کنار و گفت غلط کردم بیا بکن فقط جانِ احمد نزن الان بیدار میشه تورو خدا سرم درد گرفت. بابامم بلند شد و در حالی که زیر لب به مامانم و باباش(بابابزرگ مادرم) فوش میداد و همش تحقیرش میکرد، زیرشلوارشو کشید پایین و مامانمم پتو رو از روی خودش کنار زد و شرتو شلوارشو از پاش دراورد و به پهلو خوابید و بابامم رفت پشتش خوابید و پتو رو کشید روشون…. فاصلشون تا رخت خوابِ من فقط سه متر بود چون خونه ای که اجاره کرده بودیم خیلی کوچیک بود و اتاقشم بیشتر شبیه انباری بود جای خواب نبود سرد و نمناک بود انبار وسایلمون شده بود.) میدیدم که تند تند عقب جلو میکنه روی مامان به سمت من بود و بابامم پشت مامانم خوابیده بود و نمیتونستم ببینمش ولی صورت مامانمو میدیدم که گریه میکرد.. چند لحظه بدون حرکت بودن و بعدش یهو مامانم با درد زیاد گفت آیییییی مُردم خداااا… بابام دستشو محکم گزاشت در دهن مامانم که جیغ نزنه از اونجا بود که تکونای زیر پتو شروع شد و مامانم هر بار عقب جلو میشد و منم واقعا ترسیده بودم و دیگه لرزشای بدنم مشخص بود… مامانم به هق هق افتاده بود تو این عقب جلو ها پاهاشون از پتو زده بود بیرون و پاهای بابامو میدیدم که تند تند عقب جلو میکنه و محکم داره به پشت مامان ضربه میزنه مامانم پاهاشو تو دلش جمع کرده بوده و هر بار با آه و ناله کردن پاشو باز میکرد و باز جمع میکرد و با التماس میگفت دربیار، دارم میمیرم، خیسش کن نمیتونم تحمل کنم. چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که نصف بیشتر پتو کنار رفته بود و بابامم صداش بلند شده بود و تو اوج کردن بود میدیدم که بابام دستشو از جلو اورده بین پاهای مامانو داره محکم رونِ مامانو فشار میده و چنگ میزنه، مامان هم تقلا میکرد دست بابامو از بین پاهاش دربیاره یه دستشم برده بود پشتش یلحظه مامان پتو رو گرفتو کامل کشید روشون و با صدای آروم گفت واااییی تمومش کن فک کنم احمد بیداره پلکش داره میپره تورو خدا احمد الان میفهمه… بابامم توجه نمیکرد خودشو انداخته پشت مامانو فشار میاورد و عقب جلو میکرد محکم تر مامانمو به جلو هل میداد.. من که بیشتر ترسیده بودم که مامان فهمیده بیدارم چشامو محکم بهم فشار دادم و مامانم دیگه هیچی نمیگفت ولی صدای نفسای بلند بابامو میشنیدم و من جرعت نمیکردم چشممو باز کنم چون فک میکردم مامانم داره به صورت من نگاه میکنه ولی باز با صدای جیغ اروم و ادامه داری که به گریه و نفرین تبدیل شد یلحظه چشمو باز کردم و دیدم بابام کامل اومده روی مامانو خودشو انداخته پشت مامانو فشار میاورد و عقب جلو میکرد و مامانم موهاش اومده بود تو صورتشو از درد پتو رو چنگ میزد و ساق پاهای مامان رو میدیدم که از درد و فشاری که روشه داره میلرزه.. فهمیدم مامانم داره اذیت میشه و منم کاری از دستم ساخته نبود دیگه تحمل نداشتم پس چشامو بستم و دیگه باز نکردم تا خوابم برد… ساعت هفت بیدار شدم دیدم هیچکس خونه نیست لباسمو عوض کردم و اماده شدم برم مدرسه که دیدم مامانم از در وارد شد و تا در آشپزخونه لنگ لنگان اومد، چادرشو برداشت و با چهره ای که نشون میداد درد و غمشو پنهون کرده با لبخند همیشگی گفت احمد رفتم نون گرفتم برات نون پنیر بپیچم بزارم کیفت داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون