از رو تخت بلند شد و کنار پنجره رفت با دستاش بخار روی شیشه رو پاک کردو چشاشو به اسمون دوخت. گفت تف به شانس ما اگه چند سال دیرتر دنیا اومده بودیم این هوای ابری و بارونی وجود نداشت. همش تقصیر اوناییه که واسه بارون دعا کردن و عاشق هوای بارونی بودن. حالا ما باید تقاص اونارو پس بدیم. از پشت بغلش کردمو سرمو بردم نزدیک گوشش و گفتم این شهر همیشه هواش همینطوری بوده. اونایی که میگن قبلا اینطوری نبوده بهت دروغ میگن شاید اون موقع ها هوا دلگیری کمتری داشته اما همیشه بوده. از روز اول بوده. این ابرا هروقت خواستن از اسمون این شهر برن عده ای اجازه ندادن و ابرای جدید آوردن. اصلا تو میدونی هوای آفتابی چطوره؟ با ذوق نگام کردو لبامو بوسید. گفت نه اما میشه تو واسم تعریف کنی؟ نمیخواستم این چند ساعت لذتیو که واسه خودم در نظر گرفته بودم با افکار و حرفهایی بگذره که سالها مثل یه استخون تو گلوم جا خوش کرده بودن. دستمو دور کمرش انداختم و شروع به نواز لب و گردنش با زبونم کردم. مثل اینکه تازه یادش افتاد واسه چی اینجا اومده و اصلا تو این شهر چه نقشیو باید بازی کنه. شاید بلد نبود از مغزش درست کار بکشه اما استفاده از بدنشو به خوبی یاد گرفته بود. همراه با نوازش بازوها و سینم اروم اروم روی زانو نشست و با بی پروایی که انگار ذاتاً تو وجود این بشر بود کاری کرد که لذت گرما و رطوبت دهنشو دور کیرم احساس کنم. برای جسمی که همیشه به درد عادت داره اتصال ناگهانی همچین لذتی میتونه شوک آور باشه. دستامو لبه پنجره گذاشتم که اگه این لذت باعث شل شدن زانوهام شد بتونم با کمک لبه پنجره خودمو نگه دارم. تحمل این حالت برام سخت شده بود. خودمو ازش جدا کردمو به پشت رو تخت افتادم. از جاش بلند شد و با حرکات ظریف شروع به در آوردن لباساش کرد. اندام موزون و زیبایی که برای هر مردی دوست داشتنی بود. توی شهری که همه چیز خرید و فروش میشه و هرکسی که پول داشته باشه میتونه بر روی هر چیزی تملک پیدا کنه پس خرید و فروش همچین بدنی به هیچ وجه نمیتونه غیر منطقی باشه. تنها مرگ و بدبختیه که قیمت نداره و نصیب افراد خاصی میشه. افرادی که دیده نمیشن اما نه به این خاطر که تعدادشون کمه به خاطر اینکه نباید دیده بشن. همونی که این ابرو بالای سر این شهر نگه داشته همیشه حواسش هست که دیده نشن. این شهر خیلی کثیفه اما مالکیت کثیفترین چیزیه که تو این شهر وجود داره. دیدن صحنهی در آوردن لباسش اینقد منو سر ذوق میاره که هوس میکنم باز هم شراب بخورم اما اینبار دیگه این شراب تنها گلومو نمیسوزونه بلکه حس میکنم که سوزشش به مغزم میرسه. خاصیت و ارزش شراب به بی خبریه که با خودش میاره وای به روزی که شراب بخوری و هوشیار تر بشی. تو همون حالتی که به پشت دراز کشیدم بدنشو روی خودم میکشم. خسته تر از اونیم که بخوام حالت دیگه ای رو واسه سکسم انتخاب کنم. منظورمو خیلی زود میفهمه و روی کیرم میشینه و زیاد طول نمیکشه که گرمای وجودشو بهم منتقل کنه. با یه ریتم اروم منظم شروع به حرکت میکنه. دیدن صورتش و موهای بلندش تو این حالت واقعا واسم لذت بخشه. این بار سعی نمیکنم جلوی ارضا شدنمو بگیرم و تموم میشه تمام هوسی که از اول روز وجودمو پر کرده بود. با لبخندم سعی میکنم بهش بفهمونم که از کارش راضی بودم. صدای تیر اندازی از شهر میاد. با عجله لباسشو میپوشه و میخواد بره. ازش میخوام امروز جای دیگه ای نره و همینجا بمونه. بهم میگه امروز دیگه کار نمیکنم. مگه صدارو نشنیدی دارن سگارو تو میدون شهر میکشن. تو نمیخوای بیای تماشا همه مردم میان تا نگاه کنن ها. تو این شهر که همیشه هواش ابریه همچین اتفاقایی میتونه یه تفریح هیجان انگیز باشه. تو هم بیا نگاه کن شاید روحیت عوض شد و دفعه بعد که اومدم پیشت اینقد منو نا امید نکنی. وقتی حرکتی از من نمیبینه و از اومدنم نا امید میشه خیلی سریع پوشیدن لباساشو تموم میکنه و از در ساختمون بیرون میره. این بار وقتی وارد حیاط میشه چند لحظه با امید به بنفشه ها نگاه میکنه. اینقد سریع میره که حتی وقت نمیکنم بهش بگم که اونا سگ نیستن. آدمایی هستند که فهمیدن چرا این شهر همیشه هواش ابریه. گِل و لجنی که به سر و روشون میمالند باعث میشه که شبیه سگ بشن داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون
لخت شو برام برقص
4.2K نظرة100%