به عشقش جق زدم بارها و بارها یکی دوبار داشت شلوارشو عوض میکردم در حد دو سه ثانیه رون پاشو دیده بودم. افکار سکسی داشت میومد تو ذهنم و بخاطر سردی هوا مامانم بهم نزدیک شده بود میخاستم کونش رو کم کم حس کنم که یهو دیدم زد زیر گریه ، منو میگی جا خوردم گفتم من که هنوز نچسبوندم که ناراحت بشه چش شد ، گفتم مامان چیشد جاییت درد میکنه ، گفت نه بابا ، بعد دوباره گریه کرد گفتم چیشده خب گفت هیچی امروز پریسا رو دیدم یاد خودم افتادم که بابام رو از دست داده بودم ، بنده خدا هق هق میکرد اعصابم شخمی شده اصلا ، هی گفتم خدا رحمتش کنه بابا بزرگ رو گریه ش بند نمیومد ، منم از پشت همونجوری بغلش کردم بوسش کردم گفتم قربونت برم خودتو ناراحت نکن ، سفت بغلش کردم و ازش خواستم که بخوابه اعصابم تخمی بود کم کم خوابش برد ، تازه داشتم کون نازشو حس میکردم بدنشو ولی خودمم مست خواب بودم ، کیرم تازه راست شده بود و انگار لای پاش بود ولی خواب خواب بودم ، خوابیدم و یکی دو ساعت بعد بیدار شدیم و راه افتادیم یکی دو روزی ذهنم درگیر اون لحظات بودم و کونش از ذهنم خارج نمیشد کم کم شروع کردم به دید زدنش خیلی ناز بود البته تو خونه معمولا دامن (زیرش شلوارک) یا شلوار چرا تاحالا بهش توجه نکرده بودم؟ دوباره به عشقش جق زدم بارها و بارها ، نمیدونم چرا حس میکردم مامانم باهام مهربون تر شده ، نمیدونم فقط اینو میدونم اون شب مثل ی شوهر بغلش کرده بودم نه مثل ی پسر ، اونشب دستامو دورش حلقه کرده بودم پاهام به پاهاش چسبیده سینم به کمرش و کیرم لای چاک کونش بود هرچند که لباس تنمون بود، یعنی اونم اونشب حس کرده بود چیزی رو ؟ کیرم که اونشب راست شده بود رو متوجه شده بود؟ نمیدونم خیلی سوالات بود توی ذهنم. هفته بعدش شبی که بابام دوباره رفت بهم گفت حوصله داری بریم تا کاشان یه حال و هوایی هم عوض کنیم؟ گفتم کاشان؟ باشه پس بزار ی برنامه جدید اومده اتاقک نصب کنم ببینم کاشان هم جایی داره که اتاق بگیریم؟ گفت نمیخاد بابا صبح راه میافتیم چند ساعتی میمونیم برمیگردیم خسته هم شدیم تشک هست. یهو تو ذهنم گفتم تشک؟ یعنی حدسیاتم درسته؟ یعنی مامان خوشش اومده از اونشب؟ هی خودمو بیشتر میچسبووندم خودم جواب خودمو میدادم احمق خوشش اومده که میگه تشک ، بعد گفتم بزار تستش میکنم ، گفتم چرا تشک خب اگر میخایم بخوابیم چادر رو برداریم ، گفت مگه بیابونه؟ خب میخاستم قشنگ بخوابم که اتاق میگرفتیم. خسته شدیم تو همون ماشین ی چرتی میزنیم دیگه ، گفتم جان عاشقتم ، یعنی ممکنه بشه؟ یعنی مامان جونم کیر میخاد؟ اخه همچین ادمی نیست اصلا ، راستی اینم بگم ما خانواده خیلی مذهبی نیستیم ولی خب مامانم اهل نماز و روزه هست ، سفره و مولودی هم میره ، خلاصه حرکت کردیم به سمت کاشان خیلی خوب بود و خوش گذشت انصافا ، از خانه بروجردی ها تا حمام فین و … شام رو خوردیم قرار شد ی چرتی بزنیم و راه بیافتیم ، دوباره انگار مامانم منتظر بود من برم بخابیم و اون بیاد ، منم رفتمو دراز کشیدم مامان جان اومد ، خیلی استرس داشتم که میخاد چیکار کنه ، مامانم دراز کشیدو من یکمی نارجور بود وضعیتم هی تکون میخوردم ، گفت چیه چقدر ووول میخوری گفتم هیچی ، گفت راحت باش من مامانتم ، پامو یکمی طبیعتا باید جمع میکردم مامانمو هینکارو کرد با این کار قشنگ کونشو حس میکردم وای چه خوب بود ، دستمو نمیدونستم چه کنم چون گریه نمیکرد که حلقه کنم دورش خودش فهمید دردمو دستمو گرفت گذاشتم زیر سینه هاش ، وایییی چه خوب ، یکمی تو همون حالت بودیمو مامانم داشت از قشنگی های کاشان میگفت منم هی مسخره بازی درمیاوردمو اونم میخندید و تو بغلم وول میخورد منم هی خودمو بیشتر میچسبووندم اونم اعتراضی نمیکرد ، فراموش کرده بودم مامانمه فقط دنبال کندن شلوارش بودم ولی خب چطوری؟ هیچی بعد از ی ربعی بود که دیگه حرفی نزده و منم باید میخابیدم ، یکمی مامانم تکون خورد اخرش دستمو یکمی اورد بالاتر و گذاشت قشنگ رو سینه هاش وااای عجب ممه هایی ، قشنگ دیگه راست کرده بودمو مامانمو انگار فهمیده بود خودشو میداد عقب وای عاشق اون لحظات بودم ولی خب نمیشد که روم نمیشد کاری کنم تازه اگرم روم میشد مامانمو تو پارک تو کاشان میکردمش؟ بیشتر داشتیم با هم حال میکردیم تا قصدمون سکس باشه ، اون سفر هم گذشت و ی سفر دیگه رفتیم قم اونجا هم یکمی دستمالی خیلی ریز ، من دیگه کسخل شده بودم باید میکردمش ولی خب نمیشد تو خونه برم بچسبم بهش یا شرایطی رو مثل ماشین نمیشد فراهم کرد ، فکنم اونم کلافه شده بود هیچکدوممون جرات نداشتیم کاری کنیم ، بیچاره بابام هم که میومد خونه هردو بهش پرخاش میکردیم تا رسیدیم به شنبه این هفته که گذشت شروع کردم به خوردن سینه های نازش تو خونه سوسک زیاد شده بود بابام گفت باید سم بزنیم تا شرشون کنده بشه رفت ی سم قوی خرید و به من گفت ی شب برید خونه مادر بزرگت زیر مبل و کابینتو اینارو قشنگ سم بریز سم رو ردیف کرد ریخت تو شیشه نوشابه خانواده ، چهارشنبه بود که به مامانم گفتم شام رو بخوریم بریم خونه مامان جون گفت نه داییت اینا امشب اونجان حوصله زنداییت رو ندارم ، گفتم بریم خونه خاله خب ، گفت نه خیلی خسته تر از این حرفام که خالت بخاد مخمو بخوره ، گفتم پس برای فردا شب هماهنگ کن که بریم منم سم بزنم گفت ای بابا بزن دیگه همین امشب گفتم سم بزنم بعد بمونیم تو خونه میمیرم که ، گفت خب میخای بریم تو ماشین بخابیم ؟ منم با صدای لرزون گفتم ماشین؟ خب چه کاریه فردا شب بزنیم گفت نه بزن میریم نهایت تو ماشین ، وااییی یعنی امشب میشه شب موعود باشه؟ ی حسی بهم میگفت که امشب همون شبه ، رفتم حموم یکمی تر و تمییز کردم خودمو ، مامانم گفت داری برای سوسکا خودتو میشوری ، خلاصه شام رو خوردیم و مامانم زودتر رفت پارکینگ ، اینم بگم خونه ما آپارتمانی و مجتمعی هستش و پارکینگ ما حالت انباری هم داره ، یعنی باید کلید بندازی و بری تو ماشینو پارک میکنی یکمی هم جا داری خرت و پرتارو بذاری ، سم رو زدم ، یکمی تنقلات بردم پایین مامان تشک رو انداخته بود تو ماشین ، اینم بگم مامانم اونشب با چادر گل گلی اومده بود پایین و خب زیر چادر تاپ و دامن پاش بود ، که همیشه تو خونه زیر دامن ی شلوارکی چیزی داره ولی نمیدونم چرا حس کردم امشب چیزی نیست زیرش ، بیشتر تحریک شدم ، خودمم که ی تی شرت تنم بود با شلوار ، رفتیم تو ماشین و خوابیدم بعد از دو سه دقیقه تو همون حالت مشتی و سکسی بودیم ، حرفی نمیزدیم ، با گوشیم یکی دو تا ویدیو گذاشتم دیدیم مامانم هی خودشو نزدیک تر بهم میکرد داشتم قشنگ راست میکردم ، بعد مامانم گفت خیلی گرمه پاشو اون پنکه رو بیار دم ماشین روشنش کن ، منم رفتم پنکه رو ردیف کردم روشن کردم اومدم سمت ماشین دیدم مامانم داره تاپشو درمیاره پشمام ریخت ، گفتم چیکار میکنی مامانم الکی دستمو گذاشتم رو چشام چشم بپوش لباستو گفت بابا گرمه توام ادا بازی درنیار بیا ، گفتم من که گفتم بریم خونه خاله گفت بیا بخاب ، توام لباساتو کم کن حالم داره بهم میخوره ، دربیار اون شلوار و تی شرت کوفتیو ، گفتم نه خوبه گفت چیه نکنه شورت پات نیست گفتم چرا پامه ، گفت پس دربیار وای اون ممه هاش روانیم کرده بود ، با اون سوتین مشکی چه خودنمایی میکردن اوووف ،شلوارمو دراوردم و تی شرت و دراوردم با رکابی و شورت رفتم تو ماشین ، جووون خیلی خوب بود مامان با سوتین و دامن جلوم بود ، زمانی که قشنگ چسبیدیم به هم فهمیدم شلوارک پاش نیست چه حس خوبی بود ، وااای داره اتفاق میافته ، اخ داغ داغ بودیم هردو صدا نفس نفس زدن مامانم رو حس میکردم ، 2 3 دقیقه ای گذشت ولی میترسیدم کاری کنم مامانم دستمو گرفت گذاشت رو سینه ش گفت بیا مشکل دست داری همیشه تو اخه دوباره سکوت کردیم کم کم با دستم داشتم شروع میکردم لمس سینه هاش ، اروم اروم جلو میرفتم باور کنید ده دقیقه ای شد تا قشنگ سینه شو گرفتم دستم یواش یواش بازی میکردم باهاشون ، صدای نفس نفس زدنش بیشتر میشد ، منم روانی شده بودم دیگه قشنگ داشتم میمالیدم سینه هاشو ، اونیکی دستم که زیر سرم بود رو از زیر بدنش رد کردم با هردوتا دست سینه هاشو گرفتم دیگه خون به مغزم نمیرسید هردوتارو داشتم میمالیدم نفس نفس زدنش شد اه اه ، دستشو اورد پشتش سوتینش رو دراورد . اخ مامان ، اینو بلند گفتم گفت جووون مامان، وای صداش خیلی حشری بود چرخوندمش سمت تشک کمرش رو به تشک بود رفتم روش و شروع کردم به خوردن سینه های نازش واییی که چقدر خوب بود خوردن اون سینه هاش ، ازش ی لب گرفتم چه لباییی داشت کیرم داشت منفجر میشد دیگه دامنشو دادم بالا ، وای از من دیووونه تر مامان جونم بود ، حتی شورت هم نداشت اینو دیدم چشام گرد شد ، عین وحشی ها حمله کردم به کس بی موی مامانم ، وااای فکنم اگر کسی تو محوطه بود قشنگ میشنید صدای ناله مامانمو ، گفتم اروم باش قربونت برم ابرومون میره ، یکمی اورم شد باورم نمیشد داشتم کس مامانمو میخوردم ی دستم روی سینه سینه میمالیدم کسش تو دهنم ، اومدم بالا لباشو خوردم ، اومد به سمتم رکابی رو دراوردم ازم لب گرفت شورتمو کشید پایین کیر اماده به کارم افتاد بیرون ، مامانم گفت اووووم ، کرد تو دهنش وااای چقدر حشری بود ، دیوونه شده بود اصلا ، کیرمو انقدر خورد که ابم اومد داداش حشری, کیر,داداشی کوس, کوس خیس ,جنگل ,آب کیر کوس بدم ,آب کیر برده جنسی ,آنال تینیجر ,سکس خانوادگی سکس خشن ,برده جنسی سوراخ کون ,گشاد ,آب کیر کوس آب کیری کیر بخور ,کلفت کوس کره ای ,تست دو کیر ,سوراخ گشاد کیر سیاه ,کوس پاره زن جنده ,کوس پولی کوس نمای نزدیک تخم بخور ,آنال جنده شهوتی ,حشر بالا کیر خور ,سوراخ کون
خانواده با حال حشری ,کیر بابایی واسه همه هست
2.4K نظرة100%