دختر ناز و سکس رویایی

سلام میخام ی داستان واقعی براتون تعریف کنم 👍اسمم فرهاد تقریبا برج دو 1400 من دبی بودم با خط دوبی م به یکی از دوستای،دوست دختر ثابقم زنگ زدم (ک 8سال پیش دیده بودمش اون موقع شوهر داشت بد خبر دار شدم ک طلاق گرفته)جواب داد زود قطع کردم رفتم واتساپ بهش پیام دادم بعد دو سه دقیقه دیگ جوابم داد اسمش نازی بود ی دختره خوشگل بدن پر،همینجور بهش پیام دادم گیر داد ک خودم معرفی کنم وگرنه بلاکم می‌کنه سریع عکسمو واسش فرستادم شناخت ی کم احوالپرسی کردیم منم شروع کردم به گفتن حرفای عاشقانه لامصب خیلی زرنگ بود انگار میدونست برای چی بهش پیام دادم ی کم خودشرینی کردم بهش گفتم دوستت دارم میخامت هر کاری کردم پا نمی‌داد قرار شد از دبی برگردم برم ببینمش گذشت دو هفته اومدم ایران یک روز قرار گذاشتیم برم دیدنش ظهر رفتم شهرشون هماهنگ کردم زنگ زدم آدرس داد رفتم دنبالش بعد هشت سال داشتم میدیمش خلاصه سوار شدش سلام احوال پرسی کردیم بهش گفتم از من نترس من هیچ کاری با تو ندارم باهم دیگ حرکت کردیم رفتیم روستا اون روز کلا باهم بودیم دو سه بار ازش خاسته بودم ک ببوسمش ک اصلا پا نمی‌داد شبش ک خاستم برسونمش ی کم خوراکی گرفتم براش رسوندمش دم خونه برگشتم شهرمون صد کیلومتر فاصله شهرمون بود بعد چند روز بهم اس داد ک میخاد بیاد شهر ما نزدیک مغرب رسیدن بهش پی ام دادم ک شب میخام ببینمت‌ ک دیدم داره ناز می‌کنه با هزار ترفند راضیش کردم همین ک راضی شد رفتم بساط مشروب ماشین اوکی کردم حدودا ساعت های ۱۲شب بود رفتم سوارش کردم مستقیم رفتیم بیرون شهر تو ماشین راضیش کرده بودم ک میریم روستا مشروب میخوریم تو این مدت ک جنده خانم راضی کنم خیلی اذیت شدم خلاصه رفتیم روستا بساط مشروب انداختم شروع کردیم به خوردن چهار پنج پیک خوردیم همینجوری داشتیم صحبت میکردیم ک یهوی زد زیر گریه منم رفتم کنارش بغلش کردم داشتم دلداریش میدادم یهو چهرشو برگردوند طرف من به چشمام نگاه کرد و گفت منو نکن ی کم خندیدم گفتم باشه دو پیک دیگ خوردیم منم شروع کردم به لب گرفتن ازش هیچی نمی گفت من همینجوری داشتم می‌خوردیم نزدیک پنج دقیقه فقط من داشتم لبش می‌خوردم دستم بردم سمت کوسش خیلی داغ بود دیدم اونم شروع کرد به خوردنم خیلی حرفه ی بود داشتم لذت میبرد پیشش بهش گفتم بذار بکنمت ک قبول نمیکرد بدجور مست بود بهم گفت برات ساک میزنم شلوارم کشید شروع کرد به خوردنش تو این مدت خیلی بهش اسرار کردم بذار بکنمت قبول نمیکرد.احتمالا به دوست پسره قبلیش ک عشقش بوده قول داده ک کوس نده،ده دقیقه ی گذشته بود خیلی کار بلد بود من رابطه جنسی زیاد داشتم ولی لامصب این استادانه میخورد احساس میکردم مسته ولی دوست نداره بهم بده منم مشروب خورده بودم هر چی میخورد ابم نمیومد تا ناراحت شدم بلند شدم گفتم بذار دو دقیقه بکنمت تموم میشه قبول نمیکرد رفتم شلوار پام کردم گفتم بریم مثلا ک قهر کردم بهم بده دیدم نه جنده واقعا نمیخاد بهم بده سوار ماشین شدیم صب شده بود ساعت های ۵ بود آروم داشتیم میومدیم ک بهم گفت ناراحتی گفتم نه ک گفت ناراحت نباش من واقعا نمیتونم بهت بدم فلان احساس بدی بهم دست میده منم هیچی نگفتم داشتیم میومدیم ک برسونمش شلوارمو درآوردم گفتم دوباره بخور شروع کردن به خوردنش این بار داشتم رانندگی میکردم موهاشو از پشت گرفته بودم هر چی زور داشتم فشار میدادم ک تا آخر بخوره دو سه بار این حرکت انجام دادم ک داشت ابم میومد کیرم تو دهنش بود منم از پشت سرشو فشار میدادم تا ابم خالی کردم تو همش داشت بالا میآورد نگه داشتم پیاده شدیم داشت تف میکرد دیدم از دهنش خون میاد خیلی کم دوباره سوار ماشین شدیم اوردمش دم خونه رسوندم.اگر کردمش دوباره براتون می‌نویسمنوشته: فرهاد

64