امتحانات دانشگاه داشت شروع میشد و من به خاطر مشکلاتم هیچی نخونده بودم تنها امیدم به نازیلا بود که کمکم کنه نازیلا هم یه بار یاد میداد یه بار نه یه بار میذاشت تقلب کنم یه بار نه مودی بود بابام گفته بود اگه اینسری نمره نگرفت دیگه کم کم برگرده شهرمون خیلی وقته تهران مونده به خاطر همین همش خواهش میکردم ازش که یادم بده اونم میگفت من چن ساعت وقت اضافه دارم برای چی باید به تو یاد بدم وقتی خودت استعداد نداری و وقت منم میگیری همش ازش خواهش میکردم دستشو بوس میکردم قربون صدقش میرفتم و فایده نداشت با لهجه ی اصفهانیش میگفت خب جامعه به ناخن کارم نیاز داره همه که نباید مهندس بشن و من هی خواهش میکردم آخر گفت خواهش و التماس چیه کونمو بلیس شاید راضی شدم و زد زیر خنده منم هرچی میگفت بهم بر نمیخورد مجبور بودم اونم اخلاقش اینجوری بود گفتم باشه میلیسم یادم بده گفت جدی میگم باید بلیسی منم خندیدمو گفتم باشه میلیسم یهو شلوارشو در آورد و گفت بیا بلیس گفتم چیکار میکنی دیوونه گفت کونمو نه اما اگه اینجارو بخوری یادت میدم اشاره داشت به نازش گفتم لوس نشو گفت به جون امیر دوس پسرش که عاشقش بود گفت جدی میگم بیا بخور منم یکم حال کنم وقت میذارم گفتم بخورم یاد میدی گفت آره گفتم بگو جون امیر قسم خورد رفتم لای پاهاش شرتشو در آورد نازش سفید بود رفتم جلو بوش حس میشد نگاش کردم گفت اوف بخور دیگه دلو زدم به دریا و زبونمو گذاشتم روش لزج بود و به طعم خاصی داشت گفت اوی بخور بیشتر لیسش زدم گفت این بالارو بخور باز کرد و گفت اینجا شروع کردم به مکیدن چشاشو بست گفت آخ بخور کسمو تن تن براش لیس میزدم دستشو کرد لای موهام و چسبوند به دهنم گفت بخور نذار دهنت خشک شه با تف زیاد بخور حال کنم منم آب دهن میریختمو میخوردم پاهاشو دور گردنم حلقه کرده بود و میگفت وای بخور خیلی حال میده منم زبونمو رو ناز خیسش میچرخوندم خودمم خوشم اومده بود با اینکه خجالت میکشیدم میدونستم اون واسم نمیخوره و من فقط باید لیس بزنم ولی بازم گفتم تو هم میخوری یه لبخند زد و گفت نه قشنگ بخور حرف نزن خوب ارضا نشم درس خبری نیستا منم لب و زبونمو چسبوندم به کسش و تن تن با ولع میخوردم بلند شد و منو خوابوند بعد نشست رو صورتم صورتم خیس شد دستامو گرفت و خودشو به دهنم فشار میداد منم تن تن زبون میزدم آروم ناله میکرد و آخ و جونش اتاقو برداشته بود از بالا نگام میکرد و میگفت بخورش دوس داری؟ دوس داری کسمو میخوری ؟ منم سرمو تکون میدادم نوک سینه هامو بازی میداد خودشو بهم فشار داد و ارضا شد دهنم لزج لزج شده بود خوابید روم و بغلم ولو شد گفتم از کی درسو شروع کنیم گفت فردا و چشاشو بست هرچی بهش گفتم هیچی نگفت و خوابید از اون روز باهام روزی یک ساعت اینا درس کار میکرد ولی همش باید براش لیس میزدم یا بهم دستور میداد براش آب بیارم انگشتای دستشو میک بزنم تو سکس حتی یه بار گفت انگشت پاشو بخورم که گفتم نه چندشه پا کثیف میشه و قبول کرد خودشمنوشته: صبا
142