صبح زود بود رفتیم با هم بیرون بعد چند سال تونسته بودم اعتمادش جلب کنم و ببرمش سمت خونه بهم گفت جواد نریم خونه گفتم چرا بهم اعتماد نداری میترسی از من گفت نه به تو خیلی اعتماد دارم ولی از خودم میترسم من بهش قول دادم که اگه بمیرم دست بهش نمیزنم جفت مون متاهل بودیم و اینکار رو هم گناه کبیره میدونستم اش رشته پخته بود یه کاسه ریخت برام ولی نمی تونستم بخورم من خیلی اش رشته دوست دارم ولی تپش قلبی گرفته بودم که نپرس تو همون دقایق اول میخواستم بزنم بیرون از خونه دست پاهام میلرزید قدرت فکر کردن نداشتم دوست داشتم از خونه بیرون بزنم و یه حس قویتر میگفت نه بمون تازه بهش رسیدی تو همین حول احوال بودم که دیدم اعظم شروع کرد به حرف زدن درباره خودش و اگه روزی قسمت بشه زنم بشه هیچ وقت برای سکس کردن پیش قدم نمیشه خیلی بهش وابسته بودم از زندگی سکسی که با همسرم داشتم راظی نبودم چون تازه بچه دار شده بودم و زنم واقعا سرد بود من کلا اهل خیانت نبودم حتی رابطه ام رو با اعظم خانوادگی کرده بودم و خیلی وقتها آخر هفته خونه هم بودیم در کل کار از وابستگی هم گذشته بود و تقریباً طعم عشق رو داشتم کنارش درک میکردم دو نفر که واقعا هم میخواستن از نگاه هم تپش قلب میگرفتن بدون هم نمیتونستن زندگی کنن روزی حداقل سیزده چهارده ساعت باهم چت میکردن و با وجود تاهل متعهد نمیتونستن این عشق نادیده بگیرن چقدر سخته که بین دو نفر دیواری باشه از بتن در همین حال دیدم اعظم فهمیده من منقلب هستم شروع کرد به گذاشتن چندتا آهنگ غم وعاشقانه بی اختیار گریه ام گرفت سرش پایین انداخت ویذره نزدیکتر بهم شد هنوز چادر رو سرش بود تا اون دقیقه من حتی کوچکترین لمسی با نقطه از بدنش نداشتم آروم سرم نزدیک کردم قسمت سرش و آرام بو کشیدم و اشک از چشمانم سرازیر بود میخواستم بغلش کنم ولی میترسیدم که مبادا ازم برنجه کاملا مسخ شده بودم که دیدم اعظم بهم گفت میخواهم یه آهنگ دانلود کنم و اینجا انتش خوب نیست گفتم بهش که تو بالکن مون که از اتاق خوابمون باید میرفت انتن دهی خوبی داره گوشی اش گرفتم و رفتم گذاشتم تو بالکن که دیدم اعظم هم اومد پیشم من سریع بهانه گرفتم و از اتاق خواب زدم بیرون به بهانه آب خوردن بعد چند دقیقه دیدم صدام زد جواد بیا ببین این ژنه تو تابلو چقدر شبیه منه اون رو به تابلو و من پشت سرش به لحضه به سرم زد این که بیش ده بار خونه ما اومده و این تابلو رو هم دیده چرا اینکار کرد که یه لحظه جرقه شیطانی به سرم خورد تا برگشت بغلش کردم دیدم مقاومت میکنه و با تمام قدرت چرخوندمش سمت چرخ و خابوندمش رو تخت خوابیدم روش دیدم داره التماس میکنه و میگه نکن جواد من بی آبرو نکن من دیگه نمیتونم جلو خانواده ام سر بلند کنم به شوهرم چی بگم و من فقط بهش گفتم ببخش منو تو همین حال خواستم از روش بلند بشم دیدم من محکم بقل میکنه هم التماس میکرد نکونمش هم محکم بغلم کرده بود و من از اینکارش بیشتر جرات پیدا میکردم و همش بوسش میکردم دست انداختم و سینه هاش شروع کردم بازی کردن با سینه هاش التماس میکرد مقاومت میکرد ولی هر موقع میگفتم باشه کاری نمیکنم محکمتر بغلم میکرد بهش گفتم من کاری آت ندارم گفت میخواهم آرومت کنم تا کاری دستم ندهی لب هام گذاشتم رو لب هاش باورم نمیشد بعد چهار سال حتی یه دست کوچک زدن بهش حتی بارها التماس اش کرده بودم که از رو چادر دستاش بگیرم بهم اجازه نداده بود حالا مثل یه جوجه تو بغلم بود دکمه ها مانتوش باز کردم دیدم مقاومت میکنه دستاش گرفتم با دندون دکمه هاش باز کردم فقط مونده بودم چرا مقاومت میکنه با اون حال باز با دندون تاپش بالا زدم یه بدن سفید و یه سوتین که تا اونو با ندیده بود حالت دورش آهن داشت و کاری کرده بود سینه هاش خوش فرم به نظر برسه وای چقدر آرزو چنین روزی رو داشتم اروم دستاش آزاد کردم و اون دستاش حلقه کرد بسمت کمرم حداقل پنجاه کیلو از من لاغر تر بود ولی با تمام وجود من بسمت خودش میکشید و من شروع کردم به خوردن گردنش چنان میخوردم که به قسط کبود کردن میخواستم دنیا بدونه شوهرش بدونه همه بدونن که من اعظم گایدم تو همین حال پیراهنم از تنم در اوردم و چسباندن به بدنش داغ شده بودیم خیلی آروم دستهام از زیر سوتین اش دادم تو اون محکمتر رو سوتین دستهام رو گرفت و نمیذاشت من سوتینش باز کنم و سینه هاشو بیارم بیرون آروم با نوک سینه اش بازی کردم دیدم دستاش شل شد آروم سوتینش زدم بالا و شروع کردم به لیسیدن سینه و زیربغل چنان میلیسدم که انگار تویی این چهل سال من سکس نداشتم دیگه کامل تسلیم بود وسوتینش باز کردم و تاپش رو هم دراودم روسری رو هم از سرش باز کردم یه لحظه جا خوردم چقدر قیافه اش بدون روسری فرق داشت چقدر جوانتر بود و زیباتر ولی حجاب هم خیلی بهش میمومد مخصوصا جذبه دارش میکرد و هر مردی خایه نمیکرد بهش چپ نگاه کنه این زن سرسخت الان برای من لخت شده بود ومن داشتم اون بدن تازش لمس میکردم با تمام وجود بدنش میخوردم خیلی کبود اش کرده بودم ولی اعتراض نمیکرد زیر گردنش سینه هاش هر جایی که بگی کبود بود خیلی برام سوال شده بود اگه شوهرش ببینه که قطعا هم میبینه میخواهد چی به شوهرش بگه هم ترس شدیدی داشتم هم حس خیلی خوب و پیروزی ولی نمیدونم چرا التم نیمه خواب بود چرا شق نمیشد آروم آروم شروع کردم به خوردن شکمش کلا قسمت بالا بدنش از بس لیس زده بودم خیس شده بودم رفتم سمت کوسش بهم گفت جواد نکن گفتم باشه نمیکنم بهم گفت جواد من با تو تا جهنم میام باز پرو تر شدم رفتم سمت کوسش شلوارش به زور باز کردم و شروع کردم به لیس زدن وبوس کردن کوسش نذاشت شورتش بکشم پایین چون شلوارشم نیمه پائین بود من دست انداختم شورتش پاره کردم دیدم دیگه مقاومت نمیکنه و شروع کردم به لیس زدن کوسش خواستم انگشت کنم که دیدم انگشتم به زور میره کیرم دیگه داشت شق شق میشد ولی باز ترسیدم بکونمش خیلی تنگ بود معلوم بود سالهاست گایده نشده تویی این حال دیدن لرزید و ارضا شد دیگه چند دقیقه بغلش کردم و گریه سیری تو بغلم کرد و گفت دوستم داره من بهش گفتم دوستش دارم و رفتیم ومن دیگه کارم شده بود لیسیدن کوسش و اون لذت میبرد و آبش میومد فقط یکبار من کردمش بعدش بهش پیشنهاد دادم طلاق بگیره که با هم باشیم ولی اون قبول نکرد و رابطه مون خیلی کمرنگ شد و بعداً دعوامون شد الآنم که با من به جهنم که نمیاد هیچی به بهشت بامن نمیاد منم شدم مقصر چون میگفت تو به زور من گایدی من بیگناه بودم تو مقصری از این حرفها و بعد فهمیدم که من نفر چندم بودم و شوهرش هم میدونسته از رابطه هوایی زنش ولذت میبرده والان از اینکه من دارم داغون میشم و به عشقش گرفتار شدم و این بروز دادم دیگه جواب تلفن و پیامهایی من نمیده ببخشید که طولانی شد من اهل نویسندگی نیستم فقط خواستم یجوری خودم خالی کنم شاید بتونم فراموشش کنم .نوشته: جواد
108