اسمم ایمان ، 25 سالمه ، من از 20 سالگی کم کم و جدی متوجه شدم که گرایشم به همجنس هستش و خب اول بخاطر شرایط خانواده و اجتماع سعی می کردم ، یه جوری درمان بشم یا شاید انکار کنم درون خودم ، اما کمک یکی از روانشناس ها ، باعث شد که بپذیرم که چی هستم. من یه پسر بودم که بخاطر خیلی از مسائل در زندگی ام همیشه دوست داشتم یک پسر یا مردی باهام باشه و حمایتم کنه . گاهی حس اینکه زیبا باشم و بدنم رو دوست داشته باشم باعث میشد گاهی دوست داشته باشم لباسهام و حتی صورت و مدل موهام یه فرم دیگه ای باشه . پذیرش این موضوع ، تنهایی و اینکه خب نمیشه با کسی حرف زد ، عملا من رو تبدیل به یک آدم گوشه گیر کرده بود که دوستای کمتری داشتیم و کم حرف و ساکت بودم . بعد از دانشگاه فشار خانواده و شرایطی که بود باعث شد از شمال بیام تهران ، یه کار پیدا کردم و اول ها توی پانسیون و خوابگاههای مختلف بودم که اصلا فضای خوبی برای من نبود . شاید هیچ فرقی با خونه نداشت ، چون هزار نفر می دیدند و با آدم کار داشتند .بالاخره تونستم ، یک جایی رو پیدا کنم ، سوئیت بود و کوچیک ، ولی دیگه خودم بود ، تا اون موقع نه رابطه ای داشتم و نه سکسی ، فقط علاقه های نافرجامی به بعضی از دوستان آشناهام . خونه باعث شد که راحت تر باشم . ازاد باشم . گاهی ، بدنم رو شیو می کردم ، کمی آرایش می کردم ، با یه شورت و جوراب کوتاه تو خونه بچرخم . حس اینکه برای کسی باشم و سکس کنم ، پای ثابت خود ارضایی هام می شد . ولی خب تنهایی همیشه آدم رو داغون می کنه . آدمهای کمی نیستند که گرایش جنسی مختلف دارند و باعث میشه زندگی براشون سخت باشه .پیدا کردن خونه و مستقل تر شدن باعث شد که کار بهتری هم پیدا کنم و برم یه شرکت دیگه ، کارم نرم افزار بود و شبکه . اولین روزی که رفتم شرکت ، یکی از بچه های شرکت که اسمش علی بود و خیلی ساکت و آروم بود و خوشبختانه توی واحد ما بود . هیکل ورزشکاری و چهره زیباش واقعا حس خوبی بهم می داد . صبح ها وقتی می رفتم سرکار و اونجا بود حالم خوب می شد . با اینکه حدود 7/8 سالی از علی کوچکتر بودم ولی خب دوستی خوبی بینمون درست شد .چون دوست بودیم ، از هر فرصتی استفاده می کردم که بدنش رو لمس کنم ، بغلش می کردم و گاهی می بوسیدمش . هیکل اش از من بزرگتر بود و این حس حمایت رو برام بیشتر می کرد . ما صمیمی تر شدیم و با اینکه زیاد از زندگی هم نمی دونستیم ، بعد از سر کار می رفتیم و می گشتیم ، نه دوست دختری داشت و نه از رفیق یا دوستی حرف می زد . هر دو مثل هم تنها بودیم و این بیشتر به هم نزدیک مون می کرد . توی یک تعطیلات بهم گفت ایمان میای بریم سفر ؟ گفتم باشه . با بچه های شرکت ؟ گفت نه . من که زیاد باهاشون جور نیستم . خودم و خودت . علی هنوز نمی دونست که من همجنس گرا هستم ، و البته خودم ه می ترسیدم بهش بگم و یا دوستی امون قطع بشه یا مثل خیلی از آدمها فقط یه سکس بخواد و بعدش تمام .اردیبهشت بود و با ماشین علی رفتیم سمت کاشان ، تو راه کلی حرف و از زندگی ها گفتیم ، متوجه شدم ، چند سالیه از خانوادش جدا شده و زندگی می کنه . علاقه من به علی و فشاری که بهم می اومد حتی این فکر رو هم در من قوی کرده بود که حتی به بهانه سکس ، داشتن یه آدمی کنارم برای مدت کوتاه بد نباشه .توی کاشان ، یه بوم گردی گرفتیم و توی یه سوئیت با یه اتاق داخل اش ساکن شدیم ، بدن من همیشه شیو هستش و لباسهای تو خونه ایم هم همه گل من گلی . وقتی لباسهام رو درآوردم ، انگار علی یه چیزی توش روشن شده باشه . یه کم استراحت کردیم و زدیم بیرون ، تو راه علی کلی سوال مختلف ازم کرد ، سوالهای عجیبی که از همه دری بود . توی راه ، وقتی توی پله های نیاسر بودیم ، این حس که هوای منو داره و بیشتر از قبل دستم رو می گیره و مراقب ه رو حس می کردم . هوا تاریک شده بود و می خواستیم بریم یه رستورانی که اون سرچ کرده بود . دم رستوران ، پرسید : ایمان تو چرا دوست دختر نداری ؟ خندیدم و گفتم خوشم نمیاد . با شوخی و خنده ، جوری که خیلی مستقیم نگفته باشه ، یواشکی گفت : نکنه گی هستی ؟ برای من اصلا شوخی نبود که بتونم باهاش بخندم یا واکنش مناسبی داشته باشم . فقط یه لبخند مصنوعی کردم و گفتم : نه بابا . کات کردم . دیگه آدم مناسب گیرم نیومد . تمام مدت شام ، ساکت بودم و اون هم همینطور . کلی فکر اومد توی سرم . از اینکه شاید علی از اون آدمهایی باشه که اصلا درکی نداره . نکنه ، اگه بفهمه باعث بشه که اتفاقهای بدی بیفته .شام که کوفتم شده بود و هیچی نخوردم . اومدیم بیرون توی ماشین هم سکوت حکمفرما بود . یدفعه علی پرسید : ناراحت شدی ؟ گفتم بابت چی ؟ گفت اون حرف رو بهت زدم ؟ گفتن نه بابا . شوخیه دیگه . یه کم گذشت و بهم گفت : ایمان تا حالا با دختری سکس داشتی ؟ گفتم نه . گفت : یعنی پیش نیومده ؟ گفتم نه . از دهنم پرید گفتم دوست ندارم . علی خندید و گفت الان آدم یه چی بگه ناراحت می شی . یه کم مکث کرد . یه دفعه گفت : یه چیز بگم ؟ گفتم بگو . گیج گیج بودم . دوست داشتم زودتر برگردیم خونه . احساس می کردم علی اصلا اون آدمی نیست که فکر می کردم . احتمالا اهل سکس با دختراست و حتی به اونها هم حس دوست داشتن نداره . گفتم چی ؟گفت من هم همین طورم . و بدون هیچ مکثی ادامه داد : سکس با پسرها رو دوست دارم . حس می کردم که صورتم داغ شده . سعی می کردم طبیعی رفتار کنم . فکر اینکه نکنه علی دنبال یه پسر برای کردنه فقط دیونه ام می کرد . رو به من کرد و گفت : بدت اومد ؟ نمی دونستم چی بگم . گفتم : خب هر کسی یه شکلیه دیگه . من کسی رو قضاوت نمی کنم . یه دفعه ماشین رو نگه داشت و گفت : ایمان تو چطور ؟ صدام در نمی اومد . به زور گفتم نه . گفت یعنی اگر یه پسری پسر دیگه ای رو دوست داشته باشه و عشق اشون رو با سکس هم همراه کنند اشکال داره ؟ هم ترسیده بودم و هم انگار توی فضای خاصی بودم . گفتم نمی دونم .انگار دلش پر باشه و بخواد بزنه به سیم آخر گفت : یکی دو سال پیش با یه پسری بودم . از هم جدا شدیم . انگار دنبالش کرده بودن . تند و هیجانی حرف می زد و دستاش روی پاهاش و فرمون مدام حرکت می کرد . مهاجرت کرد و من دیگه با کسی نبودم . تو رفیقمی و قضاوت کنی ناراحت نمی شم . ولی خب من این شکلی ام .داغ بودم ، هنوز اما یه کم عقل احتیاطی داشتم ، علی ساکت شد ، حس می کردم نمی تونه تکون بخوره . انگار پشیمون شده بود که به من گفته و من مثل بوق نگاهش می کردم . دوستش داشتم و نمی تونستم توی اون حال ببینمش . زدم به سیم آخر و صورتم رو بردم نزدیک اش اول گونه اش رو بوسیدم و بعد لبهام رو روی لبهاش گذاشتم و بوسیدم . انگار تن هر دومون داغ شده بود . خشکش زد . آروم از ماشین رفتم بیرون و دیدم که داره سیگار روشن می کنه و می کشه . یه ربعی گذشت . از داخل ماشین صدا زد : ایمان جان بریم ؟ آروم شدم . اما نمی دونستم چجوری بشینم تو ماشین . زوری خودم رو جا دادم و بیرون رو نگاه می کردم . رسیدیم و سریع رفتم بالا و رفتم دوش بگیرم .توی حموم مدام ماجرا رو مرور می کردم و هی مطمئن تر می شدم که علی حس بد و نیت بدی نداره و دوست داشتن من رو می فهمه .بیرون اومد ، لباسهام رو پوشیدم و توی اتاق نشستم . علی اومد در رو باز کرد و توی تاریکی نشست کنارم . آروم بغلم کرد و شروع کرد حرف زدن . آرومم کرد و بهم گفت که دوست داره با هم باشیم . آروم تر که شدم ، لبهام رو بوسید و کمی عشقبازی کردیم . توی بغل اش خوابیدم تا صبح . صبح که پا شدیم ، هر دو انگار توی آسمون ها بودیم . روابط ما مثل یه زن و شوهر بود که علی حس حمایت و مراقبت و نوازش بهم داشت و من از این که برای علی باشم لذت می بردم .زدیم بیرون و کلی حرف زدیم ، خوش گذروندیم ، بعد از ناهار بهش گفتم ، علی ! گفتم جانم ؟ گفتم یه چیزی بگم ؟ گفت هرچی تو بگی . نمی دونم چرا اما خیلی دوست داشتم توی اون روز و توی سفر با علی سکس کنم . انگار تمام بدنم می جوشید . بهش گفتم : یه چیز ازت بخوام ناراحت نمی شی ؟ گفت نه عزیزم . گفتم اگر دلت نخواد هم هیچی نگو . مشکلی نیست . گفت بگو بابا . بی خیال . راحت راحت باش. با من من گفتم : دلم می خواد باهام سکس کنی . علی همونجوری که لبه یه سکو توی یه جای پرت نشسته بودیم . بغلم کرد و گفت : به چشم عزیزم . تو فقط مال خودمی . هر چی تو بخوای . من که دیونه اشم . بعد آروم توی گوشم گفت : می خوام توی بدنت غرق بشم . توی راه رفت داروخانه و کاندوم و ژل روان و دستمال رولی خرید .رسیدیم خونه و علی گفت : توی اتاق منتظرتم عزیزم و رفت توی اتاق که تخت اونجا بود . رفتم سرویس و خودم رو آماده کردم . چون به علی تو راه گفته بودم که دلم می خواد چجوری باشه . لباسام رو در اوردم و فقط یه شلوارک پوشیدم و سخت بود که برم توی اتاق ولی با استرس و سر پایین رفتم توی اتاق . علی با یه شورت و روی تخت دراز کشیده بود . رفتم پیشش و دستم و گرفت و خودم رو توی بغلش رها کردم . شروع کرد ازم لب گرفتن و من دستم رو روی سینه هاش می کشیدم و دستای علی پشتم رو نوازش می کرد. استرس داشتم ، اما خودم رو رها کرده بودم برای علی و دوست داشتم این تجربه رو فقط با علی داشته باشم . می ترسیدم بعد از سکس حسم بهش عوض بشه ولی سعی می کردم فکر نکنم و فقط خودم رو توی جریان رها کنم . علی منو چرخوند و روم بود ، توی چشمام نگاه کرد و شروع کرد به خوردن گردن و سینه ها و شکمم ، بالا می رفت و پایین می اومد . شلوارکم رو در آورد و کیرم رو که کوچولو بود و از استرس خوابیده بود رو کمی با دست نوازش کرد . بعد رونهام رو کمی بوسید و دوباره شکم و سینه هام رو خورد .کیرش از زیر شورت شق کرده بود ، وقتی روی بدنم بالا و پایین می رفت مالیده می شد به بدنم و دیونه کننده بود . هیکل ورزیده علی و بازوهاش برام خیلی سکسی بود . چهره اش رو دوست داشتم . مهربون بود و انگار درونم رو می دید . دوست داشتم براش عالی باشم . اومد که دوباره ازم لب بگیره . سعی کردم کیرش رو از روی شورت بمالم . روی تخت نشسته بودیم و داشت ازم لب می گرفت . منم دیگه جرات پیدا کرده بودم دستم رو بردم داخل شورتش رو کیرش رو که داغ بود و داشت شق می شد رو توی دستم گرفتم و می مالیدمش . علی یه کم منو رها کرد . پاهاش رو باز کرد و منم در یک لحظه تصمیم گرفتم ساک بزنم . ولی خب تمام چیزی که بلد بودم تئوری بود و تجربه ای نداشتم . فقط حسم به علی و دوست داشتنش باعث می شد بدنش برای دوست داشتنی باشه . دستم رو روی سینه علی گذاشتم و علی به پشت خوابید ، شهوت و عشق باهم در من آمپر زده بود ، شورت علی رو در آوردم و کیرش رو که کمی شق شده بود توی دستم گرفتم ، سعی کردم دهنم رو حسابی باز کنم که نکنه دندون بزنم یا اذیت بشه . حس خاص کیرش داخل دهنم برام تازه بود و لذت بخش . شروع کردم آروم آروم کیرش رو ساک زدن . دستش روی سرم بود و موهام رو نوازش می کرد . دیگه اوکی شده بودم ، کیرش رو گاهی در می آوردم و به صورتم می زدم و دوباره خوردنش رو ادامه می دادم . حس اینکه برای اولین بار دارم کیر مردی رو که دوست داشتم ساک می زدم بیشتر شهوتی ام می کرد .ساک زدن برام واقعا لذت بخش بود . ولی دیگه کافی بود ، علی بلند شد و یه کم بغلم کرد و بدنم رو مالید و منو به شکم خوابوند . چند بار پشتم رو بوسید و با دستش نوازش کرد و بعد رسید به کونم . آروم نوازش می کرد و لای کونم رو باز می کرد و سوراخم رو نوازش می کرد . یه کم ژل برداشت و شروع کرد به انگشت کردن آروم من . حس خاصی بود . غیر از گهگاهی که شاید در خود ارضایی خودم انگشت می کردم چیز دیگه ای داخل کونم نرفته بود . علی حسابی مشغول سوراخ من بود و سعی می کرد انگشتش تا انتها داخل بره و حسابی ژل رو داخل می فرستاد . انگار می دونست اولین بارمه و خب نمی خواست اذیت بشم .بعد از یه کم باز کردن سوراخم ، منو بلند کرد و از پشت توی بغلش نشستم و پاهام رو باز کرد و با دو انگشت شروع کرد به باز کردن سوراخم . دیوانه کننده بود . توی آینه ای که کنار اتاق بود ، بدن خودم که توی بغل علی بود و پاهام باز شده بود رو می دیدم .توی آسمونها بودم ، صدای نفس های علی کنار گوشم دیونه ام می کرد . مدام لپم رو می بوسید . سوراخم حسابی باز شده بود و دو تا انگشت علی دیگه راحت داخل اش حرکت می کرد .کمکم کرد و من داگی شدم ، دوست داشتم روم بخوابه ولی خب برای اولین بار این پوزیشن بهتر بود ، کیرش رو کاندوم کشید و یه کم کونم رو نوازش کرد و آروم سر کیرش رو روی سوراخم گذاشت . بالاخره زمان تجربه اش رسیده بود . علی کیرش رو آروم آروم فرو می کرد . کیرش آروم آروم داخل می شد . کمی فشار داشت . دردش کم بود . استرس داشتم و سعی می کردم استرس باعث نشه خودم رو سفت بگیرم . علی روم خم شده بود ، کیرش تقریبا تا نیمه داخل شده بود . دستش رو گذاشت زیر شکمم و آروم هدایت کرد که بخوابم و پاهام رو بدم عقب .روی پاهام نشست و کیرش تا نصفه داخلم بود . دستاش رو گذاشت دو طرف من و آروم با بدنش کیرش رو فشار داد . حالا دیگه درد شروع شده بود . آروم ناله کردم . علی متوقف شد و دوباره شروع کرد ، چند تا موقعیت درد بود و بالاخره کیر علی کاملا داخل من جا گرفت . علی روم دراز کشید و آروم شروع کرد ازم لب گرفتن . اینجوری درد و فشار رو راحتتر تحمل می کردم . وقتی می دونستم علی لذت می بره از بدنم ، من هم لذت می بردم . بوسه و نوازش آرومم می کرد و علی شروع کرد آروم کیرش رو داخلم عقب و جلو کنه . چند دقیقه ای طول کشید تا کیرش بدون درد زیاد داخلم حرکت کنه . حرکت کیر علی و لب گرفتن و دستاش که دورم حلقه شده بود ، دیونه ترم می کرد .کیرم شق شده بود . کیر علی که کامل می اومد بیرون و دوباره می خواسته فرو کنه ، دیونه کننده بود . فرو شدن کیرش رو نمی تونستم تحمل کنم و فقط آه شهوتی می کشیدم و علی مدام این کار رو تکرار می کرد که لذت ببرم . کمرم درد می کرد یه کم . به علی گفتم : عزیزم . عوض می کنی . علی سریع از روم پاشد و منو برگردوند . بهش نگاه کردم . یه کم خجالت می کشیدم . لخت بودم و علی تا چند دقیقه پیش کیرش داخلم بود . کیرش حسابی شق شده بود و روی پاهام کنه نشسته بود ، آویزون بود .نزدیکم شد و گونه ام رو بوسید و پرسید : خوبی ؟ اذیت که نیستی ؟ گفتم نه . اوکی ام . پاهام رو جمع کردم یه کم . پاهام رو باز کرد و دو طرف خودش گرفت ، یه بالش گذاشت زیر کمرم و کیرش رو داخل کرد و من سعی می کردم پاهام بازتر بشه و دورش حلقه بزنه . کیرش عمیق تر از قبل داخلم رفت . علی یه لب ازم گرفت و سرش کنار سرم بود و شروع کرد به تلمبه زدن . بغلش کرده بودم و پشتش رو نوازش می کردم . همیشه سکس برام یه حس غریب بود که شاید نمی تونستم خیلی با دوست داشتن و عشق همراهش کنم . اما با علی واقعا این سکس دیونه ترم می کرد و اینکه علی داره از بدنم لذت می بره بهترین حس بود . شهوتی رو تجربه می کردم که تا الان نداشتم .توی بغل علی آروم شده بودم و علی حسابی عمیق تلمبه می زد . بعد یه کمی تو گوشم گفت : خوشگلم ، سواری می کنی ؟ گفتم چشم عزیزم . کیرش رو کشید بیرون . به پشت خوابید و من روی تخت بلند شدم و آروم نشستم که روی کیرش بشینم . لخت بودم و باز شدن پاهام و اینکه قرار بود روبروی علی و وقتی داره تماشام می کنه روی کیرش بشینم باعث می شد کمی خجالت بکشم و به علی نگاه نکنم . روی کیرش نشتسم و کمی خودم رو بالا نگه داشتم و با کمک علی روی کیرش عقب و جلو می رفتم . دستام روی شکم و کمر علی بود و سعی می کردم به سینه اش نگاه کنم .بعد از یه کم اینجوری سکس کردن ، علی منو به سمت خودش کشوند و پاهاش رو کمی جمع کرد و در حالی که لبهام رو می خورد شروع کرد سریع تر و عمیق تر کیرش رو داخل من کردن . توی بغل علی نمی تونستم تکون بخورم و کیرش از قبل فشار و درد بیشتری داشت برام . شهوتم بالاتر رفته بود و فقط سرم رو کنار سرعلی گذاشتم و علی هم محکم به سمت خودش فشارم دارد . بهترین آدمی که می دونست من چی میخوام و چی. هستم داشت از بدن من لذت می برد و منم از بدن و آغوشش مست شده بودم .حرکت های علی تندتر و کیرش عمیق تر داخلم ضربه می زد . کم کم آه و ناله های منم بیشتر شد . سعی می کردم خیلی آروم باشم . چون جای مناسبی نبودیم و صدامون نباید بیرون می رفت .داغ داغ بودم . علی دستاش رو برد روی کونم و از هم بازشون می کرد و کیرش رو عمیق و تند تلمبه می زد . من قشنگ بیهوش بودم و توی بغل علی ارضا شدم. ریخته شدن آبم بین بدن من و علی باعث شد علی محکم منو بغل بگیره و چند تا تلمبه عمیق بزنه و ارضا بشه .هر دو خسته بودیم ، به سختی کیرش رو از داخلم در آوردم و توی بغل علی ولو شدم . علی فقط با دستمال کمی تمیزکاری کرد و در حالی که دوست نداشتم از تخت بره بیرون ، کاندوم رو در اورد و منو بغل کرد و توی بغلش خوابم برد . به خودم اومدم دیدم علی بیدار شده و ساکت فقط منو بغل کرده . بدنش رو نوازش کردم و سینه اش رو بوسیدم . علی موهام و بدنم رو نوازش می کرد .هر دو ساکت بودیم . من انگار تازه متولد شده بودم ، انگار بدنم از یه قفس درومده بود . اولین سکسم با مردی بود که به شدت دوستش داشتم و اون هم همینطور . از اینکه تونسته بودم بهش لذت بدم خوشحال بودم . دوست داشتم هیچوقت از اون تخت بیرون نریم .یه کم توی همون حالت بودیم و علی با مهربونی گفت : عزیزم ، بریم دوش بگیریم . تنت آروم بشه . خیلی خسته شدی. از پشت بغلم کرد و رفتیم زیر دوش . چهره اش برای یه شکل دیگه شده بود . بدن همدیگرو شستیم . اومدیم بیرون ، علی یه کم داخل سوراخم رو با پمادی که داشت چرب کرد که التهابش کم بشه ، لباس پوشیدیم و رفتیم که آخرین شب عاشقانه رو توی کاشان داشته باشیم .تهران که برگشتیم ، یه مدت از هم جدا بودیم تا اینکه من سوئیت رو تحویل دادم و پیش علی زندگی کردم . حسم به زندگی عوض شده بود . هر دو پیشرفت خوبی توی کار و زندگی کردیم . مراقب هم بودیم و دیگه تنها نبودیم . سخته توی ایران گرایش و نگرش ات متفاوت باشه . خیلی یکم اتفاق می افته که بشه زندگی خوبی رو درست کرد . خیلی از کسایی که گرایشات خاص دارند واقعا زندگی براشون سخته . از سواستفاده تا تنهایی و آسیب های دیگه . جامعه کوچیکی هستیم ولی باید خودمون مراقب خودمون باشیم و اگر هم کسی هست که احساس می کنه از وضعیت ماها سو استفاده می کنه ، واقعا یک بار با وجدان خودش فکر کنه . صادق باشه و حس و شرایط و تنهایی آدمهایی مثل من و مشابه من رو درک کنه .نوشته: ایمان - تیمو
111