یک بار پر از شهوت

خورشید داغ کف جاده رو میسوزاند و از دور سراب دیده می شد. حسابی بدنم داغ شده بود و عرق کرده بود. سوراخ کونم هم به خاطر در آمدن موهایش می سوخت اما آزار دهنده نبود.هر از گاهی یک ماشین یا کامیون از آن جاده رد می شد و هیچکدامشان حتی سرعتش را کم نمی کرد که من را سوار کند و تا جایی با خودش ببرد.بطری آبم به آخرهایش رسیده بود و میدانستم که قرار است حسابی سختی بکشم. تقریبا 5 ساعتی با ماشین تا شهر بعدی فاصله بود و من هم تمام محاسباتم برای اینکه کسی سوارم کند اشتباه از آب درامده بود.لب هایم خشک شده بود و سرم می سوخت. بعد از یک ساعت پیاده روی یک کامیون آمد و از کنارم رد شد و آرام آرام ایستاد. وقتی بهش نزدیک شدم یک مرد درشت هیکل سبزه رو دیدم که سرش را از پنجره بیرون آورد و خندید و گفت کجا میری؟ بیا بالا.سوار شدم. خنکی کابین حالم را جا آورد. کابین بزرگی بود و عکسهای مختلف روی جاهای مختلف چسبانده شده بود . عکس یک زن نیمه برهنه را دیدم که من را نگاه میکرد. یا یک اسب که از دماغش آتش خارج می شد. سلام دادم . سلام داد. گفت اگه تشنته از تو یخچال آب بردار. یک یخچال پشت صندلی ها بود به پشت برگشتم که برش دارم. خنکی کابین به عرق کمرم میخورد و حس خوبی میداد. یخچال خیلی پایین تر از سطح صندلی ها بود برای همین تیشرتم بالا آمده بود و به خاطر شل بودن کمربندم، شلوارم تا نزدیکی چاک کونم پایین رفته بود . یک هو راننده یک ضربه روی کونم زد و گفت اووووه مراقب باش شلوارت داره میفته.کپلت آدمو یاد جنده های گرجستان میندازه. بعدش بلند بلند خندید. برگشتم سر جایم.گفتم: انقدر راه اومدم و انقدر هوا گرم بود که دیگه مغزم کار نمیکنه.دیگه حواسم به هیچی نیست.مرد گفت: اگه دیر تر میومدم فکر کنم الان شلوارت تا چاکت میومد.بلند بلند شروع کرد به خندیدن.مرد درشت هیکلی بود با ریش پرفسوری و دماغ پخ. با یک شکم بزرگ که به هیکلش می آمد. شلوار گشادی با یک تیشرت سفید تنش بود. دستان قوی ای داشت و هر کدام از بازوهایش از هر دو بازوی من بزرگتر بود.گفت:-کجا میری؟-میرم شهر شماره ی چهار.-تا اونجا چند روز راهه.-تو تا کجا میری؟-من باید برم شهر شماره 8-خب خوبه میتونم باهات تا اونجا بیام؟-البته که میتونی-اسمت چیه؟-تم-منم جاشوآ هستم.-سری تکان داد و خندید.یک سیگار روشن کرد و به من هم تعارف کرد.سیگار را روشن کردم و شیشه را پایین دادم و سیگارم را دود کردم.دیگر خستگی ام در رفته بود و بدنم خنک شده بود.تم گفت: از کشور 1 میام و میخوام برم شهر 8 ،از وقتی یادمه پشت رول می نشستم. الان 2 هفتست تو راهم و حسابی خسته ام. اما تا بغل بزنم و یه آبجو بخورم خستگیم در میره. تو با چی خستگیت در میره؟-من؟-یه کاباره خوب با کلی دختر سکسی هان؟-نه من با دخترا حال نمیکنم-اووو پس تو یه سیسی هستی.-سیسی چیه دیگه؟-یعنی پسر سوسول که دخترارو دوست نداره-من سوسول نیستم-مهم نیست. مردارو دوست داری؟چیزی نگفتم.گفت:-تو کشور 1 که بودم یه شب تو یه کاباره مست بودم یه پسری تو مایه های خودت کل شب منو نگاه میکرد چشمش همش رو شلنگم بود. فهمیدم که سیسیه.منتظر بودم بیشتر توضیح بدهد که سیگار بعدی را روشن کرد.گفتم خب بعدش چی شد؟-چیزی نشد فقط کل شب با شلنگم زدمش.-زدیش؟-آره خیلی زدمش اونم کلی گریه کرد.-گریه ی شوق بوده.-حتما شوق بوده چون سیسی ها همشون منو دوست دارن.-زنا چی ؟ دخترا؟-زنای سن بالا بهتر از پس من بر میان دخترا اگه تازه کار باشن دیگه از شوق گریه نمیکنن.-کدومارو بیشتر دوست داری؟-زنا یا دخترا؟-نه زنا یا سیسی ها؟-هر کدوم یه چیز خاصه برای خودش. تو نمیتونی بگی موز بهتره یه انبه هر دوش کمرتو پر میکنه . در مورد اینا هم نمیتونی بگی کدوم بهتره هر دوش کمرتو خالی میکنه.زد زیر خنده و ادامه داد:-گاهی اوقات سیسی ها خیلی ادا دارن ولی بیشتر موقع ها از زنا بهتر کار می کنن.بعضیاشون انقدر شهوتی میشن که هر کاری می کنن. یبار با 6 تا از راننده ها کل شب رو تا صبح با یه سیسی بودیم. از پس همه براومد. ولی گلش حسابی شکفته شده بود.برایم جالب بود که برای هرچیزی اسم داشت. دلم میخواست منم بهش چراغ سبز نشان بدهم. ولی نمی شد . می ترسیدم این مرد آدم عوضی باشد . ولی بهش نمی خورد. شاید من را می کشاند توی یک مسافرخانه و آنجا شش نفری ترتیبمو می دادن. شاید دزد باشد و پول هایم رو بگیرد. این فکرها از سرم رد می شد که دستش را روی پاهایم حس کردم.-اینجا واسه یه استراحت وامیستیموسط جاده؟-آره-اینجا که آبجویی نیست که خستگیت در بره-نه نیست اما اگه نگران خستگی منی میتونی خستگیمو در بیاریاین رو گفت و بلند بلند خندید ولی من چشمام برق زد و او هم متوجهش شد.پایین پریدم و آفتاب دیگر جانش گرفته شده بود.رفتم تا وسط های زمینی که پراز گندم بود داد زد:-کجا میریمیرم بشاشم.شلوارم را پایین کشیدم تا بشاشم و داشتم کارم را انجام میدادم که صدای پای تم را شنیدم که امد و کنارم ایستاد. تقریبا 30 سانتیمتری از من بلند تر بود.گفت:نگه داد خودتو.چرا؟-وایسا منم بشاشم بعد ببینیم که کی بیشتر میتونه شاششو پرتاب کنه.گاهی کارهایی می کرد و حرف هایی میزد که از شدت تعجب و جالبی کار و حرفش میماندم.آلتش را دراورد. مثل یک مار سیاه بود که کف دستش گرفته بود. نگاه کردم و چشمهایم باز شد. نگاهم میکرد مثل اینکه منتظر واکنش من بود. شاشید و مثل آب که از شلنگ آتش نشانی پرتاب میشد شاشش دور تر می رفت من هم شاشیدم ولی زود تمام شد. او انگاری که بشکه باشه، قصد خالی شدن نداشت.من با این که کارم تمام شده بود اما ناخوداگاه ایستاده بودم و شاشیدن تم را می دیدم او هم میخندید و میگفت باختی باختی.کارش که تمام شد گفت بطری آب رو یادم رفت.من همراه خودم بطری داشتم.گفتم من بطری آبم همراهمه.گفت عالی شد.بدون اینکه چیزی بگویم درب بطری را باز کردم و آب رو خالی کردم روی آلتش نگاهم می کرد.گفت شلوارم رو خیس نکنی .من هم برای اینکه شلوارش خیس نشود آلتش را گرفتم. مثل یک گربه که از پشت گردنش میگیری و آب را روی سر آلتش خالی میکردم. از تماس دستم مار سیاه کمی تکون خورد و بزرگ شد.تم نگاهم می کرد و چیزی نمی گفت .آب را با سرعت کمتر می رختم که تمام نشود. آلت تم هم هی بزرگتر می شد.گفتم تموم شد .خندید و تشکر کرد و گفت اما بطری رو میدادی خودم اینکارو میکردم حداقلش این بود که شلنگم رو بیدار نمیکردم.بازهم خندید.چند قدم به عقب رفت و گفت:سیسی ها که اینو میبینن کارایی میکنن که بعدا میفهمن دست خودشون نبوده.مثل تو که الان هنوزم شلنگمو تو دستت داری.خندیدم. نبضم تند تند میزد. جلوی تم زانو زدم و نوک آلتشو بوسیدم . بخاطر آبی که رویش ریخته بودم خنک بود. دهنم را باز کردم و آلت نیمه خواب تم را تو دهنم فرو بردم. آلت نیمه خوابش توی دهنم شروع کرد به بیدار شدن. وقتی تا ته توی دهنم فرو میبردم چانه ام به خایه هایش میخورد و دماغم بوی عرقش را استشمام می کرد.با ولع زیادی میخوردم و میلیسیدم و میخواستم ببینم شلنگش تا چقدر بلند میشود.زبانم را زیر آلتش می کشیدم و سرم را عقب و جلو می کردم. با زبانم با کیر بزرگ تم بازی می کردم و تمام رگ ها و بر آمدگی های پوست کیرش را حس می کردم.کلاهک کیرش بزرگ بود و خوش تراش بود و سطحش با بقیه کیر فرق داشت. کیرش را تا آخر توی دهانم فرو می بردم و لبم را دور کیرش حلقه می کردم و برمی گشتم به سر کیرش . با لبم روی سطح کیرش حرکت می کردم و بعد به دست اندازی می رسیدم که همان شروع رسیدن به سر کیرش بود . کیرش دیگر سرد نبود . حسابی بزرگ شده بود و خیس از تف من بود. دستم روی باسنش بود تا تعادلم حفظ بهم نخورد . کون بزرگ و نرمی داشت و هرازگاهی فشارش می دادم. وقتی کیرش را تا ته توی حلقم فرو می بردم برای این که بیشتر بتوانم فرو ببرم کونش را به سمت خودم فشار می دادم.وقتی شلنگ تم کاملا بیدار شد گفت :-تو که بیدارش کردی فقط خودت میتونی بخوابونیش…با دو دستش سرم را گرفت و خودش با تکان دادن کمرش کیرش را توی دهنم عقب جلو می کرد.من هم نفس نفس می زدم و با ناله هایم لذتی که می بردم را به تم نشان می دادم.کیرش را رفته رفته محکم تر توی دهانم حرکت می داد. تم گاییدنم را از دهانم شروع کرده بود و من هم مشتاق بودم تا حرکت های بعدیش را ببینم.شلوارش تا مچ پاهایش افتاده بود. با دستش سرم را به زیر خایه هاش کشاند و من هم خایه هایش را می خوردم و با زبان و لبم با تخم های پر از آبش بازی می کردم. کیر خودم حسابی شق شده بود و مطمئن بودم آبم راه افتاده است. وقتی خایه هایش را می لیسیدم کیرش از چانه ام تا بالاتر از پیشانیم می رفت . صورتم از تف خودم و عرق خایه های تم پر شده بود. تم بطری آب را برداشت و کمی از آب را خورد و توی دهانش غرغره کرد و تف کرد.بلندم کرد و از پشت بهم چسبید و دستش را داخل شلوارم برد و کیرم را گرفت و محکم فشار داد و با انگشتش نوکش را لمس کرد و گفت :-آبت راه افتاده.شلوارم را کاملا پایین کشید و روی زانو هایش نشست و چاک کونم را باز کرد و نگاهی انداخت بعد کمی آب خورد و آب را با فشار روی سوراخ کونم تف کرد چند بار اینکار را انجام داد و هم زمان سوراخم را می مالید و انگشت می کرد. به خاطر وجود آب انگشتش با سوراخم اصطکاک ایجاد می کرد.وقتی از تمیز شدن کونم مطمئن شد مجبورم کرد که روی زمین در حالت داگی قرار بگیرم . کونم را توی هوای آزاد بالا دادم و هوا می خورد و حس جالبی به من می داد. چاک کونم را طوری از هم باز کرد که احساس کردم ممکن است از وسط پاره شوم. تم دیگر آن آدم خنده رو نبود. دیگر مغزش فرمان نمی داد. مطیع آلت بزرگ و کلفتش بود. و من هم منتظر فرمان های شهوتش بودم.زبان تم را در سوراخ کونم حس کردم آب دهنش حسابی لزج بود و کونم را با ولع می لیسید. تا جایی که نفش یاری میکرد می لیسید و بعد با آهی بلند نفس می گرفت. بعد از مدت کوتاهی انگشتش را وارد کونم کرد و ناخوداگاه خودم را سفت کردم. کمی عقب جلو کرد و انگشت بعدی را وارد کرد. انگشت هایش را نوبتی وارد می کرد طوری که می خواست همه را جز انگشت شستش لزج کند. انگشت فاکش را وارد کرد و به بالا فشار آورد و انگشت بعدی را کنار انگشت دیگر جا داد. من هم سعی می کردم خودم را شل نگه دارم اما می ترسیدم که مبادا خراب کاری کنم. انگشت هایش منهای شست و انگشت کوچکش داخل کونم بود و در حال حاضر کردن کونم برای ورود بزرگترین کیری بود که در عمرم دیده بودم.سرم نزدیک زمین بود و از بین زانوهایم کیر بزرگ و آویزان تم رامی دیدم که نزدیک بود به زمین برسد. تم روی زانوهایش نشسته بود و با یک دست کیرش را می مالید و با دست دیگر در حال بازسازی من بود. گاهی دستش را از کیرش رها می کرد و چاک کون من را باز می کرد. گویا از دیدن سوراخ باز شده ام لذت می برد.از بین زانو هایم کیرم را می دیدم که نیمه شق مثل کرمی در مقابل کیر تم از بین پاهایم آویزان بود.از همان زاویه تم را دیدم که بلند شد کفش هایش را دراورد شلوارش را درآورد و دوباره کفش هایش را پوشید . دستش را به کیرش گرفت و تفی روی انداخت و کیرش را با تفش خیس کرد. حسی همراه با هیجان و ترس داشتم. دوست داشتم آن لحظه تمام نشود. در وسط جاده ای که تا کیلومتر ها خبری از شهری نبود . نزدیکم آمد فقط مچ های قطورپایش را می دیدم.با دو دستش چند سیلی محکم بر روی کپل ها و لپ کونم زد . کپل هایم بزرگ نبود کونم هم همینطور اما دخترانه بود و سفید ولی آن لحظه می دانستم که با سیلی های تم سرخ شده اند. با نزدیکی کیرش به سوراخ کونم نفس هایم هر لحظه تند تر و سنگین تر می شد.کیرش را روی سوراخم مالید و سرش را به سمت داخل فشار داد ناخوداگاه آهی از سر لذت کشیدم و تم جسورتر شد و کیرش را رفته رفته داخل کونم کرد. کیرم از شدت شهوت آن لحظه سفت شده بود. تم عقب جلو کرد و وقتی مطمئن شد کیرش در مسیر مناسبی است یک دستش را سمت راس سرم گذاشت و دست دیگر را سمت چپ سرم و خیمه زد.آرام آرام کیرش را در کونم تکان میداد کونم پر بود از کیر تم. رفته رفته سرعتش بیشتر شد و کیرش در کونم جا خوش کرد بود. محکم تلنبه می زد و کیرم را می دیدم که تکان می خورد و با شتاب به شکمم میکوبد.کیرش را از کونم خارج کرد و لپ های کونم را از هم باز کرد.و گفت قشنگ ترین سوراخ بازیه که تا حالا دیدم.بلند شدم و گفتم این هم بزرگترین کیری هست که دیده ام و کیرش که پر شده بود از کف کونم را خوردم، پاک کردم و لیسیدم.گفت: برویم داخل کامیون تا شهر بعدی چند ساعتی راه هست و برای گاییدن تو هم یک ساعتی نیاز دارم از آن هایی هستی که تا آخرین قطره ی آب شلنگم را بیرون می کشیامیدوارم حالی برایم بماند تا به شهر برسیم.نشد هم شب را همین جا می گذرانیم هم آب هم غذا به اندازه داریم. شلوارم را از پایم دراوردم و دستم گرفتم، شلوار تم را هم برداشتم. تم به سمتم آمدم از جلو بهم چسبید خم شد و مرا بلند کرد دستم دور گردنش بود و فیس در فیس بودیم صورتش خشن بود کیرم روی شکمش بود و نرمی تیشرتش را حس می کرد.پاهایم را دور کمرش حلقه کرده بودم اما بخاطر شکم و جثه بزرگش پاهایم به سختی به هم می رسید.با دستانش از لپ های کونم گرفته بود و مرا به سمت کامیون برد. قسمتی از بدنه کامیون پوشش براق آلومینیومی داشت من در بغل تم بودم و به سمت کامیون می رفتیم تم انگشتش را در آن حالت وارد کونم کرده بود و عقب جلو می کرد . من صورتم به سمت دشت پهناور بود و خورشیدی که کم کم در حال غروب بود.به کامیون که رسیدیم خودم را از آن قسمت آینه ای کامیون دیدم که در بغل یک غول بیابانی بودم چاک کونم را دیدم که انگشت تم درونش بود و معلوم نبود امشب قرار است چه بلایی سرش بیاید.در کامیون باز بود مرا روی پله گذاشت و من کونم به سمت تم بود زانو هایم را روی صندلی گذاشتم و تم روی پله ایستاده بود کونم را در دستانش گرفت و شروع کرد به لیسیدن.بالاخره بی خیال شد و به داخل کابین رفتیم. تختی در پشت صندلی ها بود. پارچه ی روی تخت را برداشت . پوشش چرم تخت سرد بود. روی آن خوابیدم ، تم هم کنارم دراز کشید پاهایم را توی شکمم جمع کردم و سوراخ کونم آماده بود برای مانور دادن شلنگ تم.تم از گوشه ای ژل روان کننده برداشت و کیرش را چرب کرد. روی کونم تنظیم کرد و وارد کونم شد. داغی کیرش و چربی و روانی اش مرا از خود بی خود کرده بود . با تم خودم را عقب و جلو می کردم و صدای برخورد بدن هایمان با هم کابین را برداشته بود. تم دستش را از زیر گردنم رد کرده بود و با محکم تر کردن تلنبه هایش با دستش صورتم را به سمت صورتش گرفت و لب هایم را خورد . گفت : تو یه انبه داغ و تازه ای.بلند شدم و روی زانوهایم نشتم طوری که زانوهایم از هم فاصله داشت و خایه هایم به چرم تخت می خورد.تم تیشرتم را از تنم درآورد من هم تیشترت او را درآوردم. مرا در همان حال چرخاند و انگشتانش را در کونم چرخاند.بلند شدیم و تم روی تخت دراز کشید . کیرش مثل یک پتک روی شکمش افتاده بود.پاهایش را از هم باز کرد و بین پاهایش نشستم و به سمت کیرش خم شدم و شروع کردم به ساک زدن.برای لیسیدن خایه هایش خود به خود قنبل می کردم. دوست داشتم کسی بود که از پشت مرا می کرد .یک کیر در دهن و یکی در کون . اما در آن لحظه با تم داشتیم بیشترین لذت را از هم می بردیم. کیرش حسابی با تف هایم لزج شده بود. دهن من هم کمی چرب بود. مقداری ژل روی کیرش ریختم و روی کیرش نشستم. دستم را به سقف کابین گرفتم و مسلط روی کیرش بالا و پایین می شدم. وقتی تا ته روی کیرش می نشستم کیرم به شکمش می خورد. ناگهان مرا با دستش نگه داشت. لپ های کونم را گرفت و مرا به سمت بالای بدنش کشید. صورتم مقابل صورتش بود و دستش را دور کمرم حلقه کرد و موتورش برای گاییدن شدید کونم روشن شد. لب هایم را محکم میمکید و با دستش روی کونم سیلی می زد و تند تند بالا و پایین می شد. کیرم روی شکمش مالیده میشد و خود بخود باعث میشد خودم رو تنگ کنم و همین باعث لذت بیشتر جفتمان میشد.گفت : بلیس.برگشتم کیرم به سمت صورتش بود و کیرش مقابل صورتم. کیرش را تا ته وارد دهانم می کردم. سرم را با دستش نگه داشت و همان کاری را که با کونم کرده بود با دهانم انجام داد. من هم کاری جز هوق زدن از دستم برنمی آمد.بلند شدیم . کابین گرم شده بود و شیشه ها را بخار گرفته بود . بدن جفتمان عرق کرده بود.مرا روی تخت خم کرد و با کیرش روی لپ کونم ضربه می زد. چاک کونم را باز کرد تا ببیند که تا الان چکار کرده…ژل سرد را حس کردم که از بالای کونم سر خورد و به سوراخم رسید. سه انگشتش را باهم داخل کونم کرد. موهایم را کشید و در حالی که انگشتانش را عقب جلو می کرد گفت: برای ادامه کار آماده ای؟ادامه دارد…نوشته: ناشناخته شماره دو هزار و هفتصد

146