سلاممن عماد هستم داستانی که میخوام براتون بنویسم در قالب فتیش هست قطعا بعضیا از این سبک رابطه خوششون نمیاد پیشنهاد میکنم داستان منو نخونن ممنون میشمقضیه حدودا واسه سال ۸۵ یا ۸۶ هست اون موقع من و راضیه همسرم تازه ازدواج کرده بودیم هنوز بچه نداشتیم یه خونه دو طبقه داشتیم جنوب تهران که البته واسه پدرم بود ما طبقه بالا بودیم من تو کار لوازم صوتی و تصویری بودم یه مغازه کوچیک پایین خونمون داشتیم که کار تعمیر تلویزیون و ضبط و …انجام میدادم خیلی درآمد خوبی نداشتم من اون موقع ۲۱ سالم بود و خانومم ۲۰ ساله خیلی دوسش داشتم کلا زود ازدواج کردم راضیه دختر همسایمون بود چند سالی بود که دوست بودیم بهش علاقه داشتم راضیه خیلی خواستگار داشت نمیتونست همه رو جواب کنه منم نمیخواستم از دستش بدم به خاطر همین رفتیم خواستگاری علیرغم اینکه باباش اصلا راضی نبود هرجوری که بود قبول کرد من و راضیه عروسی کنیم آخه من سربازی نرفته بودم کار درست و حسابی هم نداشتم خیلی راضیه دختر خوب و مهربونی بود زندگی خوبی داشتیم کلا ازم توقع زیادی نداشت نه اهل ولخرجی بود نه اهل چشم و هم چشمی که فلانی خونه خرید ماشین خرید و از این حرفا میگفت یواش یواش همه چی درست میشه ماهم خونه و ماشین میخریم ما تازه عروسی کردیم و از این حرفا… فقط تنها مشکلی که داشتیم رابطه جنسی بود من از اول خیلی داغ و حشری بودم ولی اون زیاد اهلش نبود نه که اصلا دوست نداشته باشه هفته ای یک بار شایدم دوبار سکس میکردیم ولی من بیشتر میخواستم این مساله یکم رو مخم بود و اذیتم میکرد…به پیشنهاد یکی از دوستام واسه این که درآمدم بیشتر بشه در کنار کار خودم زده بودم تو کار رایت کردن CD و DVD از آهنگ و فیلم سینمایی گرفته تا موزیک ویدئو و این جور چیزا ولی اصل کاری فیلم پورن بود که خیلی مشتری داشت تازه بعضی اوقات ماهواره هم نصب میکردم یکم درآمدم خوب شده بود و یه تکونی به خودم داده بودم ولی بدیش این بود که معتاد فیلم سوپر شده بودم وقتایی که مغازه بیکار بودم همش داشتم از این فیلما نگاه میکردم اگه بگم روم تاثیری نداشت دروغ گفتم آخه تازه تو این خط افتاده بودم منم که کم حشری نبودم تو مغازه از خجالت خودم درمیومدم …اون موقع ها خیلیا ماهواره نصب میکردن تازه موبایل خریده بودم شمارمو خیلیا داشتن واسه نصب زنگ میزدن این ور اون ور زیاد میرفتم انواع و اقسام آدما رو میدیدم کم نبودن زنا و دخترایی که پایه حال و هول بودن منم قیافه میافه م خوب بود تا اون موقع هیچوقت به خیانت فکر نکرده بودم آخه راضیه رو خیلی دوست داشتم اصلا تو این فازا نبودم ولی این کار لعنتی چشم و گوش منم باز کرده بود خیلی جاها میرفتم یه خونه هایی میرفتم واسه نصب که دستشوییش از خونه ما بزرگتر بود بعضی روزا یه جک و جنده هایی به تورم میخورد که نمیتونستم ازشون بگذرم خلاصه هر چی بود افتاده بودم تو خط و تخته گاز میرفتم…دو سه سالی گذشت خونه و ماشین خریدم وضعم خوب شده بود همه چی خوب داشت پیش میرفت از این ور واسه خودم یه پا خانوم باز حرفه ای شده بودم دیگه موارد تکراری بهم حال نمیداد دوست داشتم چیزای جدید و متنوع تجربه کنم دیگه جوری شده بود به دخترا و زنای فامیلم نظر داشتم دیگه همه خط قرمزا رو داشتم رد میکردم راضیه یکم از چشمم افتاده بود کمتر بهش توجه میکردم اونم یکم بهم مشکوک شده بود و یه بوهایی برده بود چون احساس میکردم بیشتر من و زیر نظر داره تا این که یه روز یه اتفاقی برام افتاد.من یه خواهرزن دارم به اسم مرضیه که از من و خانومم بزرگتره اون موقع تازه طلاق گرفته بود حدودا سی سالش بود دافی بود واسه خودش خوشگل و خوش هیکل بعد از طلاق یه خونه رهن کرده بود تنها زندگی میکرد من از همون اولش یکم از مرضیه حساب میبردم هم به خاطر اینکه از من و راضیه بزرگتر بود هم اینکه یه جذبه خاصی داشت زیاد میومد خونمون و کلا آدم راحتی بود زیاد تو قید و بند حجاب و این جور چیزا نبود پیش من لباسای راحت میپوشید بر خلاف راضیه که خجالتی و مظلوم بود عوضش این خیلی پررو و سرزبون دار بود به وقتش یه تیکه هایی بار آدم میکرد که نمیتونستی چیزی بگی کلا من یکی پیش مرضیه خیلی اعتماد بنفسم پایین بود با من و راضیه خیلی شوخی میکرد بعضی وقتا یه جوکای بی ادبی میگفت که واسم قفل بود راضیه میگفت آبجی زشته پیش عماد ولی من ته دلم خوشم میومد از این اخلاقش شایدم به خاطر همین اخلاقش بود که یه فکرایی تو سرم اومده بود همیشه اونو زیر نظر داشتم و بهش فکر میکردم آخه خیلی سکسی و خوش اندام بود ولی هیچ وقت جراتشو نداشتم بهش نزدیک بشم.یه مدتی بود تو نخ مرضیه بودم مدام زیر نظرش داشتم خیلی دوست داشتم باهاش سکس کنم ولی نمیدونستم چجوری باهاش مطرح کنم بعد واکنش اون چیه اصلا میشه بهش گفت یا نه خلاصه خیلی با خودم درگیر بودم وقتایی که تو خونه راه میرفت و پشتش به من بود کون خوش فرمش که زیر دامن بالا و پایین میشد دیوونم میکرد سینه های بزرگ و لرزونش که کم مونده بود از لباسش بزنه بیرون همیشه نظر من و به خوش جلب میکرد موهای لخت مشکی صورت استخونی و کشیده و رنگ پوست سبزه که من عاشق زنای سکسی سبزه هستم باعث شده بود مرضیه از نظر من یه مورد خاص باشه بعضی وقتا موقع راه رفتن حرف زدن یا وقتی کاری داشت انجام میداد یه عشوه هایی میومد که من و دیوونه میکرد خیلی سخت بود همچین دافی هر روز جلو چشمت این و اون ور بره و نتونی ازش استفاده ای ببری چند باری میخواستم بهش نزدیک بشم ولی نمیتونستم …نزدیکای عید بود فرشا و موکتا رو که داده بودم قالیشویی آوردن میخواستیم پهن کنیم خانومم زنگ زد به مرضیه گفت اگه میتونی بیا کمک میخوایم خونه رو بچینیم اونم اومد واسه جابجایی وسایل سنگین مرضیه که هیکلی تر و قوی بود به من کمک میکرد توی این ور اون ور کردن وسایل چند بار خیلی یواشکی و با احتیاط که زیاد تابلو نباشه خودم و به بهانه های مختلف میمالیدم به مرضیه تا ببینم چه واکنشی نشون میده اولاش خوشبختانه هیچی نمیگفت بدجوری تو کفش بودم نمیتونستم یه لحظه از فکرش بیام بیرون بعضی وقتا زیاده روی هم میکردم مرضیه زیاد به روش نمی آورد ولی معلوم بود یکم شک کرده آخه خونه یکم ریخت و پاش بود و مبلا سر جاش نبود مرضیه بین بوفه و مبل داشت شیشه رو دستمال میکشید خانومم تو آشپزخونه مشغول بود من که خواستم از پشت مرضیه رد بشم یه لحظه از پشت خودم و مالیدم بهش خودم فهمیدم که یکم کارم تابلو بود به محض اینکه رد شدم سنگینی نگاه مرضیه رو حس کردم خودم و زدم به اون راه سرم و انداختم پایین پیش خودم گفتم دیگه بسه اونم هیچی نگفت و اون روز گذشت…چند روز بعد مرضیه زنگ زد خونمون خانومم گوشی و برداشت مرضیه گفت کانالای ماهواره م به هم ریخته به عماد بگو بیاد برام درستشون کنه منم تا این و شنیدم از خداخواسته گفتم بگو فردا میاد میدونستم همچین فرصتی کم واسم پیش میاد خانومم گفت فردا منم باتو میام اونجا بهش گفتم آخه من فردا دو سه جا دیگه قبلش باید برم دیگه نمیتونم بیام خونه دنبالت و از این حرفا در واقع هیچ کاری نداشتم میخواستم بپیچونمش شب رفتم حموم حسابی به خودم رسیدم گفتم شاید فرجی شد فردا ساعت ۱۰ صبح در خونش بودم زنگ زدم خونه ش طبقه سوم بود رفتم بالا مرضیه در و باز کرد یه سارافون بلند گل گلی پوشیده بود با یه شال رو سرش سلام دادم سریع رفتم سراغ دستگاه داشتم با کانالا ور میرفتم که واسم چایی آورد گفت عماد کانالای موزیک و برام پیدا کن بذار پشت سر هم اول لیست گفتم چشم بعد گفت کانالای فارسی ایرانی برام مرتب کن بازم گفتم چشم بعدش گفت ترکیه و آذربایجانم برام بگیر با لبخند گفتم اونم به چشم آبجی خانوم دیگه چی مرضیه گفت ها چیه عماد کیفت کوکه کبکت خروس میخونه گفتم هیچی بابا گفتم چشم دیگه مگه چی گفتم؟ گفت شوخی کردم بابا یه چیزی گفتم بخندیم اتفاقا خوبه که شوخی میکنی من اهال شوخی ام بعد خندیدیم…بهش گفتم واسه کانالای ترکیه و باکو باید برم پشت بوم رفتم بالا تنظیم کردم برگشتم پایین مرضیه گفت عماد این کانالای کارتی که میگن کدوماس چجوریه؟ این و که گفت یه جوری شدم گفتم کارتیه دیگه اگه بخوای برات گیر میارم چیزی نگفت مشغول کار بودم که گفت کی میتونی راشون بندازی من که دیدم انگار واسش مهمه ( پیش خودم داشتم )گفتم بذار ببینم اگه بتونم امروز برات ردیف میکنم گفت مرسی.یه چند دیقه ای بینمون سکوت بود چند تا کانال سکسی براش آوردم بهش گفتم اینا قفل میشه هر موقع بخوای رمزشو میزنی باز میشه از اینکه به این فیلما علاقه داشت خوشحال بودم تقریبا کارم تموم شده بود که یدفه تصویر قطع شد گفتم من باید برم دوباره پشت بوم احتمالا باد زده بشقاب و از تنظیم درآورده تا برم بالا و بیام کمی طول کشید پایین که اومدم مرضیه اونجا نبود گفتم لابد اتاق یا دستشوئیه از دوباره زدم جستجو کانالا اومد مرتبشون کردم کارم تموم شد ولی مرضیه هنوز نیومده بود کمی نگران شدم تو خونه دنبالش گشتم در اتاق خواب و باز کردم مرضیه رو تخت خوابیده بود یکم ناراحت شدم میخواستم برم در اتاق و بستم ولی یه حسی نمیذاشت برم دوست داشتم برم سمتش ولی میترسیدم از دوباره لای در و باز کردم مرضیه با همون سارافون دراز کشیده بود رو تخت یکم لباسش رفته بود بالا و پاهای لختش از زیر لباس زده بود بیرون نمیتونستم چشم ازش بردارم هم میترسیدم هم تحریک شده بودم رفتم سمتش بی اختیار دستم و کشیدم روی ساق پاش بیدار نشد بازم این کار و تکرار کردم به خودم گفتم اگه چیزی بگه میگم نگران شدم اومدم تو اتاق ببینم حالت بد نشده باشه همینطور خودم و توجیح میکردم آروم آروم داشتم به کارم ادامه میدادم اختیارم دست خودم نبود با وجود اینکه خیلی میترسیدم ولی دل و زده بودم به دریا رونای پاشو داشتم دست میکشیدم گاهی اوقات کونشو با دستام میمالیدم هر لحظه پیش خودم میگفتم دیگه بسه دیگه کافیه ممکنه بیدار بشه اگه ناراحت بشه چی ولی از طرف دیگه حسابی حشری شده بودم نمیتونستم ازش دل بکنم یه دستم و برده بودم بین رونای پاش و با اون یکی دستم داشتم کونش و دست میکشیدم کیرم راست شده بود احساس میکردم مرضیه بیداره ولی بازم ول کن نبودم دیگه هیچی برام مهم نبود دستم و بردم روی سینه ش آروم دست کشیدم روش مرضیه آروم آه میکشید تقریبا مطمئن بودم که بیداره جراتم بیشتر شده بود با دستم محکم سینه هاش و میمالیدم اصلا دیگه برام مهم نبود چه اتفاقی میخواد بیفته صورتم و بردم سمت صورتش میخواستم ببوسمش که مرضیه از جاش بلند شد سرجام خشکم زده بود با اینکه مطمئن بودم بیداره و میدونه چیکار دارم میکنم بازم خیلی میترسیدم تو دلم گفتم بیا همین و میخواستی عجب غلطی کرده بودم مرضیه از جاش بلند شد داشت میومد طرفم منم عقب عقب رفتم تا خوردم به دیوار دستشو گذاشت زیر چونم آروم گفت چی میخوای عماد؟؟؟ از ترس دهنم خشک شده بود ( من و مرضیه تقریبا هم قد بودیم ولی اون خیلی تو پر و هیکلی بود من کمی لاغر بودم )از دوباره پرسید گفتم چی میخوای تو اتاق من چیکار میکنی؟؟؟ تو خجالت نمیکشی هان من خواهرزنتم …داشتی با من چیکار میکردی؟ جنبه نداشتی یکم خودتو حفظ کنی تا بهت گفتم دو تا کانال سکسی واسم پیدا کن فکر کردی خبریه؟ هر لحظه صداش بلندتر میشد و هر چی از دهنش دراومد بهم گفت داشتم از خجالت آب میشدم هیچی نداشتم بگم اونم هی میزد تخت سینم میگفت حرف بزن دیگه چرا لال شدی بگو ببینم بعدش میخواستی چیکار کنی هان؟ میخواستی من و بکنی آرههههههه…؟ د حرف بزن دیگه همینطوری که داشت دعوام میکرد چند تا سیلی نه چندان محکم زد تو صورتم همینطور به کارش ادامه میداد من نمیتونستم چیزی بگم یا حتی کاری بکنم گفت حرف بزن دیگه چرا هیچی نمیگی بگو داشتی چه غلطی میکردی؟ مرضیه مدام این جملات و تکرار میکرد بگو دیگه بگو چه غلطی میکردی زود باش بگو ولی لحنش داشت عوض میشد و دیگه اون خشونت اولیه رو نداشت حتی بعضی وقتا یه لبخند کوچیکی هم میزد یکم از شوک اومدم بیرون گفت میخواستی با من چیکار کنی هان؟ سرم و انداخته بودم پایین بهش گفتم که خیلی وقته بهت فکر میکنم خیلی دوست داشتم باهات سکس کنم فکر میکردم توام همین حس و داری …مرضیه که یکم آروم شده بود یه مکثی کرد و گفت میخوای با من سکس کنی؟ با من و من گفتم آره گفت مطمئنی؟ گفتم آره گفت باشه ولی اونجوری که من دوست دارم باید سکس کنیما روش من یکم فرق میکنه هر کاری من گفتم باید انجام بدی ok؟ من که از حرفاش زیاد سر درنیاوردم گفتم باشه هر چی تو بگی…فکرش و نمیکردم به این راحتی قبول کنه خودم و آماده کرده بودم که یه کس حسابی بکنم من همیشه پیش خودم قرص داشتم که هم تاخیری بود هم کیرم و زود راست میکرد به بهونه دستشویی رفتن رفتم قرص بخورم که مرضیه با خنده گفت دستشویی که کردی خودتو تمیز بشوریا باهات کار دارم منظورشو نفهمیدم یه لبخند الکی زدم و رفتم دستشویی برگشتم اتاق من یه تیشرت تنم بود با یه شلوار جین مرضیه گفت بیا اینجا یه دستمال تو دستش بود بهم گفت برگرد پشتت به من باشه گفتم چرا گفت هیس حرف نزن از الان دارم بهت میگم هر کاری گفتم گوش میکنی فهمیدی؟ گفتم باشه با اون دستمال چشمام و از پشت بست کارش برام عجیب بود نمیدونستم میخواد چیکار کنه شروع کرد دستمالی کردن من با دستاش کمرم و گردنم و دستام و نوازش میکرد بعضی وقتا دستش و میبرد زیر تیشرت و با شکم و سینم بازی میکرد اتاق ساکت بود هیچکدوم حرف نمیزدیم ولی مطمئنا بین ما اونی که نمیدونست چه اتفاقی میخواد بیفته من بودم مرضیه پشتم وایستاده بود چسبید بهم دستاش و دور من حلقه کرده بود داشت با سینم و شکمم بازی میکرد بعضی وقتا دستاشو میکرد لای موهام یا گوشام و تو دستاش فشار میداد نمیدونستم هدفش از این کارا چیه؟ یکم بعد همونجور که پشتم بهش بود کمربندم و باز کرد شلوارم و کشید پایین و از پام درآورد با یه دستش از روی شرت کیرم و گرفت تو دستش و باهاش بازی میکرد کیرم که خوابیده بود داشت بلند میشد با اون یکی دستشم من و محکم بغل کرده بود حس خوبی داشتم آروم تو گوشم گفت خوشت میاد…؟؟؟؟؟ گفتم اوهومممم… به کارش ادامه داد کیرم کامل راست شده بود شرتم و کشید از پام در آورد دوباره چسبید بهم و همون کار و تکرار کرد با کف دستش داشت برام تلمبه میزد بهم گفت اوم چه کیر خوشگلی داری خوش بحالت احساس کردم لبش و گذاشت رو گردنم گرمی لبش و حس کردم گردنم و بوسید خیلی حال کردم ازم فاصله گرفت دوباره اومد سمتم باز از پشت بغلم کرد دوباره کیرم و گرفت تو دستش واسم عقب جلو میکرد همزمان داشت گردنم و لیس میزد خیلی حال میداد چشمام و بسته بودم داشتم آه میکشیدم آبم اومد انگار مرضیه از قبل چند تا دستمال کاغذی آماده کرده بود آبم خالی شد توی دستمال از این که آبم و زود آورده بود ناراحت شدم هنوز نمیدونستم میخواد چیکار کنه ولی چاره ای نداشتم یکم سست شدم کیرم و تمیز کرد از دوباره چسبید بهم شروع کرد به بوسیدن سر و گردنم و خودش و از پشت هی میمالید بهم گاهی همینجوری که بغلم کرده بود من و با خودش حالت نیم خیز میبرد پایین و میاورد بالا دوباره کیرم داشت بلند میشد تاحالا هیشکی با من همچین کارایی نکرده بود ولی در کل بدم نمیومد مرضیه بازم کیرم و گرفته بود تو دستش باهاش بازی میکرد با اون یکی دستش از زیر تیشرت نوک سینه هام و فشار میداد شکمم و چنگ مینداخت بهم میگفت خوشت میاد؟ منم که هیچی نمیتونستم بگم میگفتم آره اومد جلوم وایستاد کیرم و که بازم بلند شده بود گرفته بود تو دستش میگفت جوووون عجب چیزی داری …با این راضیه رو میکنی آرههههههه؟ خواهر بیچاره من چی میکشه از دست تو…تو دلم گفتم الا که جرت دادم میفهمی خواهرت چه میکشه با دستش محکم میزد از روی کیرم و میخندید میگفت چه باحاله خوش به حالت که کیر داری کاش منم داشتم حرفاش برام عجیب بود نمیدونستم چی باید بگم مرضیه گفت میخوای منو بکنی؟ آره؟ گفتم آره میخوام گفت باشه اگه پسر خوبی باشی میذارم منو بکنی حالا برو رو تخت تا بیام هنوز دستمال روی چشمام بود و جای و نمیدیدم به من گفت رو زانوهات بشین تا بیام اصلا از کاراش سر در نمیاوردم گفتم برای چی؟ گفت مگه نگفتم هر کاری من گفتم قبول میکنی؟ چیزی نگفتم با تردید روی زانوهام نشستم چند لحظه بعد برگشت دستشو گذاشت پشت کمرم یکم هولم داد جلو گفت خم شو دستاتو بیار جلو دستام و با یه چیزی بست جوری که وقتی میکشیدم گیر بود به جایی بعد همین کار و با پاهام کرد گفتم چیکار میکنی آبجی گفت نگران نباش به من اعتماد کن واقعا گیج شده بودم معنی کاراشو نمیفهمیدم نه دستام و میتونستم تکون بدم نه پاهام و چشمامم بسته بود تو شرایط بدی بودم ترسیده بودم آخه رفتار مرضیه مشکوک بود هر چقدر میگفتم چرا من و بستی با خنده میگفت نگران نباش از چی میترسی؟ از من میترسی؟ به من اعتماد کن…اومد پشتم قرار گرفت با دو تا دستش آروم میزد رو کونم و میخندید هر چقدر میگذشت شدت ضرباتشو محکم تر میکرد با دستاش دو طرف کونم و گرفته بود از هم باز میکرد میگفت آفرین چه کون بی مو و تمیزی داری فکر میکردم پشمالو باشه ترسیده بودم کیرم که خوابیده بود گرفت تو دستش داشت میکشیدش پایین با تخمام بازی میکرد کیرم نیم خیز بود گفتم این کارا چیه تورو خدا بازم کن بذار برم گفت بذارم بری کجا تازه اومدی حالا باهات کار دارم مگه تو نبودی من و از خواب بیدارم کردی هان؟ مگه نمیخواستی با من سکس کنی؟ پس هیچی نگو بذار کارم و بکنم از پشت چسبید بهم خم شده بود روم سنگینیش داشت لهم میکرد با دستاش شونه هام و گرفت خودشو میکوبید پشتم و میخندید میگفت چه باحال اینجوری میکنن ارههههه ؟چه حالی میده خوش بحال مردا …داشتم از تعجب شاخ در می آوردم تو دلم میگفتم این چرا اینجوری میکنه نکنه دیوونه شده عجب غلطی کردم کاش همون موقع که خواب بود میرفتم از رو تخت بلند شد رفت بعد از یکی دو دقیقه بازم اومد گفت آقا عماد چطوره خوش میگذره چه خبر؟ وای ببخشید که تنهات گذاشتم با لحن تمسخرآمیزی باهام حرف میزد دوباره بهش گفتم مرضیه خانوم چرا من و بستی میخوای چیکار کنی دست و پام و باز کن بذار برم خواهش میکنم گفت واااااا مرضیه خانوم دیگه چیه مگه ما با هم غریبه ایم که این قدر رسمی صدام میکنی همون آبجی مرضیه خوبه ما که این حرفارو با هم نداریم…مرضیه یه چیزی رو داشت روی چاک کونم میکشید و همزمان با اون داشت دور مقعدم و چرب میکرد فکر کنم کرمی چیزی بهش زده بود گفتم این چیه گفت چیزی نیست میخوام یکم با هم بازی کنیم دوست داری بازی کنی؟ بعد اون شی ء و داشت فرو میکرد تو سوراخم گفتم نکن این کارا چیه اونم با خنده میگفت داریم بازی میکنیم دیگه آروم آروم بیشتر فشارش میداد تو سوراخم همزمان که فشار میداد میچرخوندش درش می آورد بیرون از دوباره میکرد تو حالم اصلا خوب نبود هیچ کاری از دستم برنمیومد هر چی التماس میکردم مرضیه بیشتر میخندید هر دفعه که فشار میداد بیشتر سوراخم باز میشد میگفتم نکن درد میکنه میگفت الان درست میشه انقدر فشارش داد تا اینکه کامل کردش تو کونم بعد داشت با کیرم بازی میکرد احساس درد زیادی داشتم به شدت ضعف کرده بودم گفتم آبجی دارم میمیرم درش بیار تورو خدا…بعد به من گفت زور بزن تا بیاد بیرون منم زور زدم ولی بیشترش هنوز تو بود بعد شروع کرد تو کونم عقب و جلوش میکرد میگفت گفتم که الان خوب میشه …چه پسر خوبی آفرین به من اعتماد کن بهت خوش میگذره دیگه خیلی درد نمیکرد درش می آورد بیرون سرش پماد میزد دوباره میکرد تو مرضیه میگفت عجب سوراخ تنگی داری عماد تا حالا کون ندادی؟ گفتم نه میگفت اشتباه کردی دیگه نمیدونی چه حالی میده الان چون تو اولین بارته سخته و گرنه باز که بشی خیلی حال میده نگران نباش خودم بازت میکنم…چند دقیقه همونجوری تو کونم عقب و جلو کرد خیس عرق شده بودم گفتم بسه دیگه غلط کردم ولم کن…مرضیه که من و دست انداخته بود میگفت ای وای عزیزم دوست نداری؟ اگه از اول میگفتی اذیتت نمیکردم من فقط میخواستم سوراختو تمیز کنم الان تمیز تمیزه خیالت راحت الان تمومش میکنم نگران نباش فقط یکم دیگه مونده …کمی صبر کن تا بیام رفت و چند لحظه بعد دوباره اومد نشست پشتم یکم پماد مالید دور سوراخم بعد کمی هم با انگشتش فشار داد تو میگفت تو که اون خیارو تونستی تحمل کنی دیگه انگشت من که چیزی نیست تازه فهمیدم داشت با خیار کونم و میکرد با انگشتش سوراخم و چرب کرد نمیدونستم چه اتفاقی میخواد بیفته احساس کردم یه چیزی داره به مقعدم فشار میاره خیلی کلفت بود هر چی زور میزد تو نمیرفت بهش گفتم آبجی بسه دیگه گفت تحمل کن دوباره سوراخم و حسابی چرب کرد از دوباره فشار داد تو به زور یکمش رفته بود تو حسابی دردم گرفت یه داد بلند کشیدم مرضیه یه دونه کشیده محکم بهم زد گفت خفه شو اشکم در اومده بود نمیتونستم تکون بخورم واقعا درد داشتم ولی اون اصلا توجه نمیکرد میگفت چیه دردت اومد؟ انتظارشو نداشتی به این روز بیفتی؟ هان؟ احساس کردم جفت دستای مرضیه رو شونمه ولی یه چیزی و داشت محکم تو سوراخم فرو میکرد داشتم شاخ در می آوردم آخه مگه میشه گفتم این چیه کردی تو کونم تو که دستات رو شونمه چجوری نگهش داشتی؟ گفت چیه تعجب کردی فکر کردی فقط خودت کیر داری؟ ها همونجوری محکم داشت تو کونم عقب و جلو میکرد گفتم حداقل چشمام و باز کن خواهش میکنم چشمم و باز کرد یه آینه گذاشته بود جلومون تو آینه خودم و مرضیه رو دیدم صورتم خیس عرق بود چشام پف کرده بود مرضیه تو آینه زل زده بود تو چشمام داشت تو کونم تلمبه میزد احساس حقارت میکردم هنوز گیج بودم باورم نمیشد مرضیه داشت من و میکرد ولی چجوری ؟ کیرش کامل تو کونم میرفت و برمیگشت چون وقتی تلمبه میزد ضربات رونش و شکمش به پشتم و حس میکردم باورم نمیشد خواهرزنم وحشیانه داشت من و میگایید…میگفت عماد چطوره؟ خوشت میاد؟ خوب میکنمت یانه؟ اومده بودی با هم سکس کنیم دیگه مگه نه ؟حالا چه فرقی میکنه کی بکنه کی بده…؟این همه کردی یه بارم بده جای دوری نمیره فکر میکنی خبر ندارم دور از چشم من و راضیه کجاها میری؟ از همه جیک و پوکت خبر دارم به اسم نصب ماهواره میری این ور اون ور پی عشق و حال الانم میخواستی منو تور کنی ولی خودت تو تور افتادی راستی گفتی تا حالا کون ندادی؟ تو که خیلی خوب میدی پس کون بده عوضی به خواهرزنت کون بده فکر کردی منم مثل راضیه مظلوم و پپه ام به من میگن مرضیه جوری میکنمت که تو تاریخ بنویسن…حرفاش داشت تحریکم میکرد کیرم داشت بلند میشد دیگه احساس درد نمیکردم صحنه تحریک کننده ای داشتم میدیدم تو آینه یه زن خوشگل خوش هیکل و قوی داشت من و با قدرت تمام جر میداد انگار داشتم فیلم سوپر زنده میدیدم فقط فرقش با بقیه فیلما این بود که بازیگراش من و خواهرزنم بودیم فکرشم نمیکردم اون روز همچین بلایی سرم بیاد ولی هر چی بود داشت خوش میگذشت …مرضیه با دستش محکم رو کونم ضربه میزد یه دستشم انداخته بود رو شونم داشت تلمبه میزد میگفت عمادجوووون دوست داری؟ حال میده؟ دارم میکنمت…به کی داری کون میدی؟ گفتم به تو…گفت من کیم عماد؟ گفتم تو خواهرزنمی…گفت اومده بودی من و بکنی عماد…؟ پس چی شد؟ بازم پرسید عماد من چی توام؟ گفتم خواهرزنمی گفت خواهر من و تو میکنی آره ؟ منم تو رو میکنم تا حسابمون پاک بشه…عماد فکر میکردی یه روز به من کون بدی؟ گفتم نه ولی الان تو آینه خوب نیگا کن ببین کی داره میکنتت…مرضیه پاش و آورده بود جلو صورتم خم شده بود روم داشت گوشم و گردنم و میخورد بهم گفت پام و ببوس ببینم اولش امتناع کردم بعد یه دونه زد تو سرم گفت مگه با تو نیستم گفتم پام و ببوس تا اومدم ببوسم یکی دیگه زد تو سرم گفت زودباش منم چاره ای نداشتم پاش و بوسیدم خوشش اومد میگفت بازم بیشتر ببوس بازم این کار و کردم میگفت حالا لیسش بزن کاملا در اختیارش بودم نمیتونستم کوچکترین کار اضافه ای بکنم حالا که چشمم و باز کرده بود میدیدم که هم دستام و با جوراب زنونه بسته هم پاهام و همزمان که داشتم پاشو میلیسیدم اونم شدت تلمبه هاش و محکم تر کرده بود نمیدونستم اون چیزی که تو کونم عقب جلو میشه اندازه ش چقدره؟ اصلا چی هست؟ ولی خیلی داشتم لذت میبردم گفتم آبجی منو محکم تر بکن دوست دارم خیلی خوب میکنی عین یه مرد واقعی داری منو میکنی ازت ممنونم…مرضیه گفت حالا که خودت دوست داری به من بدی بازت میکنم تا بیشتر لذت ببری دست و پام و باز کرد گفت دراز بکش حرفشو گوش دادم دوست داشتم باز بهش بدم هر موقع میخواستم سرم و برگردونم کیرشو ببینم نمیذاشت میگفت جلورو نگاه کن کیرشو دوباره با فشار کرد تو و خوابید روم یه آخ بلند کشیدم اونم گفت جوووون دردت اومد ببخشید که محکم فشار دادم …عماد چه حسی داری خوش میگذره بهت ؟میدونم که دوست داری کون بدی من خودم کون دادم میدونم الان چه حسی داری الان دوست داری همه کیرم و بکنم تو کونت مگه نه؟ سینه های مرضیه پشت کمرم و گرم میکرد با تمام وزنش افتاده بود روم و داشت تلمبه میزد احساس ضعف و حقارت میکردم پیشش دوست داشتم فقط من و بکنه میگفت دوست داری به خواهرزنت کون بدی آره؟ وقتی تو خونتون به بهانه های مختلف خودتو میمالیدی بهم به من نظر داشتی میدونم میگفتی مخشو میزنم میگیرم میکنمش اینم که بیوه س از خداشه مگه نه؟ ولی نقشه هات نقش بر آب شد دور از چشم راضیه و من میری کس میکنی آره مگه تو متاهل نیستی؟ خواهر من و مظلوم گیر آوردی؟ فکر کردی بزرگتر نداره؟ تا وقتی من هستم دیگه غلط اضافه نمیکنی فهمیدی؟ حالا بلند شو همونجوری که پشتم وایستاده بود بلندم کرد من و برد سمت آشپزخونه گردنم و تو دستش گرفته بود دستام و گذاشت رو میز نهار خوری گفت خم شو بچه کونی یه کاری میکنم امروز و هیچ وقت فراموش نکنی همونجوری که داشت گردنم و فشار میداد بالاتنه مو خوابوند رو میزد اومد از پشت دوباره کیرشو کرد تو کونم دیگه کلفتی کیرشو حس نمیکردم حرکاتش خیلی روون شده بود هراز چند گاهی یه کشیده به کونم میزد و میخندید تو اوج لذت بودم دوست داشتم تحقیرم کنه حرفاش برام دلنشین بود دوست داشتم هرچی اون میخواد همون باشه میگفت چطوره بچه کونی؟ دوست داری یا نه؟ شنیدی که چی گفتم یه بار دیگه راضیه رو اذیت کنی خودم کونت میذارم افتاد؟ میگفتم آره آبجی هر چی تو بگی من غلط بکنم دیگه از این کارا بکنم اصلا هرچی تو بگی تو فقط منو بکن منو جرم بده آخ جوووون چه کیرکلفتی داری قربون کیرت برم من و بیشتر بکن اصلا تو بیا زن من شو من قول میدم دیگه به هیشکی نیگا نکنم…با پوزخند گفت من زن تو بشم؟ چه رویی داری فعلا که دارم میکنمت تو میخوای شوهر من بشی؟ الان که من شوهر توام جنده…کون بده جنده به من کون بده عجب سوراخ تنگی داری ولی من حسابی بازت کردم از این به بعد پاتو کج بذاری با من طرفی همینطور داشت تلمبه میزد و آروم تو صورتم و دهنم با پشت دست میزد بعدش گفت دستم و ببوس ببینم منم این کار و براش میکردم کیرم داشت از شدت لذت میترکید بلندم کرد سرپا داشت کونم میذاشت تو بغلش بودم فکر این که خواهرزنم با اون کون گنده و سینه های نرمش از پشت من و محکم بغل کرده بود و کونمو میکرد داشت روانیم میکرد با دستش کیرم و فشار میداد همزمان داشت بی امان کونم و میگایید انقدر اینکار و کرد تا آبم دوباره اومد ریخت کف آشپزخونه دیگه رو پاهام نمیتونستم وایستم داشتم بیهوش میشدم مرضیه یه دونه محکم از وسط کمرم گاز گرفت و کیرشو در آورد گفت برو دستشویی خودتو تمیز کن بیا جایی نرو بمون تا بیام کارت دارم رفتم دستشویی خودم و شستم اومدم مرضیه رفته بود حموم تا لباسام و بپوشم و سر و وضعم و مرتب کنم اونم از حموم دراومد هنوز باورم نمیشد خواهرزنم با من چیکار کرده بود فقط میخواستم ازش بپرسم با چی داشت من و میکرد …مرضیه که حوله حموم تنش بود اومد پیشم دستشو آورد جلو دیگه میدونستم منظورش چیه دستشو بوسیدم بعد با سر به پاش اشاره کرد خم شدم پاشو بوسیدم بهم گفت آفرین پسر خوب حرفایی که بهت زدم که یادت میمونه در ضمن تا یادم نرفته بیا یه چیزی بهت نشون بدم گوشیشو آورد یه k750 داشت مرضیه از من و خودش فیلم گرفته بود تازه تو فیلم دیدم که با یه کیرمصنوعی به کلفتی بادمجون داشت منو میکرد جوری ام فیلم گرفته بود که فقط صورت من افتاده بود گفت عماد پاتو کج بذاری با من طرفی …اون روزو هیچ موقع یادم نمیره از اون روز به بعد دیگه سراغ کسی نرفتم چون از مرضیه حسابی میترسیدم الان ۱۴- ۱۵ سال از اون قضیه میگذره دو تا بچه دارم دیگه هیچ وقت سراغ خلاف نرفتم از مرضیه هم خیلی حساب میبرم…نوشته: عماد
568