...قسمت قبلجلوی در ، محوی تماشای بدن مهسا بودم ، با تمام دقت نگاه میکردم تا تمام جزئیات رو ببینمدامن مشکی که بالا رفته ، ساق پا های خوش فرم و زیباپوست گندمگون ، رون های خوش فرم که منتهی به یک کون زیبا و خوش فرم میشدموهای مشکی براق و پریشان که روی لباس سفید جلوه میکرددختری که خودش را برای داییش آماده کرده بودروی تخت دو نفره دراز کشیده بود و انتظار می کشیدبالش های سفید ، اتاق نیمه تاریک ، یک شاهد روی دیواریک تابلو از نیچه که صورتش را به دست راستش تکیه داده و به افقی نا معلوم خیره شده استداستان تا کجا باید پیش می رفت ، شاید چندین ماه سکس و بعد پشیمانیشاید وابستگی شدید و یک عمر تحمل دوری و بیمار شدن مهساشاید آبروریزی و نابود شدن چند خانوادهسیگارم رو روشن کردم و با اولین کام ، مهسا در دود سیگارم پنهان شد ، کاغذ مچاله ای در دستم که داستان امیر و مهسا را روایت میکردمثل خیلی از شخصیت هایی که نصفه و نیمه خلق کردم ، امیر و مهسا هم جایی جز سطل آشغال اتاقم پیدا نکردندشاید جایی امیر و مهسایی وجود داشته باشد ، ولی چه اتفاقی افتاد که دایی ها دیگر محرم نیستند ، چه شد که خواهر زاده ها از دایی ها کام می طلبندشاید مهسا خاله دهه شصتی داشته باشد که بعد از سی و اندی سال هنوز باکره اس و نا کامشاید امیر مهندسی با جیب پر و موقعیت عالی باشد و دلی پر از عقده های جنسی در جوانی داشته باشدپایاندوستان قبل از هر چیز بخاطر این داستان که باعث رنجش خیلی ها شده معذرت خواهی می کنم ، هدف از این داستان دریافت بازخورد و بررسی نظر مردم بود ، از طرفی دوست داشتم ببینم توی چنینی ژانری توانایی نوشتن دارم یا نهمتاسفانه به دلیل انکار میل جنسی توسط جامعه و انتظار سرکوب کردن آن تا ازدواج ، وقوع چنین داستان هایی دور از ذهن نیست ، جوانانی که عقده ای بار می آیند و زمانی که به منصب می رسند مثل خون آشامی تشنه به دنبال شکار هستند ، ایران یکی از نا امن ترین کشور ها برای منشی هاست ، کلیپ های سکس مسئولینی با جای مهر های سیاه در پیشانی ، دخترانی که شکست های عشقی را تجربه کرده اند که دروغی بوده برای رسیدن به سکس ، همه حکایت از این داستان دارندامیدوارم سایت این قسمت رو هم منتشر کنهبه امید روزی که جوانان ما هم آزادانه عاشقی کنندنوشته: امیر
112