عمه مجبور شدم زده بود بالا خیلی

سلام نمیدونم چند درصد این داستان های داخل اینترنت راست و چند درصد دروغ و حتی نمیدونم اطلاعات داخل اش راست یا نه. ولی میخام یه خاطره و بنویسم که بجز اسم ها ه زمان و مکان و واقعه مو به مو اتفاق افتاده و بدون کم و زیاد شدن دارم مینویسم، من اسمم امیرعباس و الان 30سالمه و چند سالی میشه که مهاجرت کردم و الان ساکن یکی از شهر های شرق آسیا هستم، تا دلتون بخاد هم عشق حال کردم و کلی گاییدم. بچه پولدار نیستم ها اینجا کار میکنم و برای چند تا رستوران ایرانی برنج میارم و چیز هایی که لازم دارناین همه تو زندگی ام گاییدم اما هیچی سکسی نشد که از روی ساپورت کردم چنان حالی داد که محال یادم بره، عواقب داست اما ارزش داشت. این موضوع مال 10سال پیش وقتی که تو تهران دانشجو رشته هنر بودم، من سه تا عمه دارم ولی یکی از اینا به اسم افسانه چیزیه که همیشه سوژه جق دوران نوجوانی من بود، یه زن محشر، سفید خوشکل چشم درشت، توپر یه چی میگم یه چی می‌شنوید رون های درشت گوشتی کشیده کون فوق تپل و سربالا که راه می‌رفت من غش میکردم، همیشه هم موهاش و رنگ به رنگ عوض می‌کرد، عمه افسانه 16 سال ازم بزرگتره و الان 46 و اون موقع 36سالش بود، دوتا بچه داره که پسرش امیرحسین و سه چهار سال از من کوچیکتره و دخترش الان فکر کنم 14یا 15سالش. اون موقع مدرسه نمی‌رفت، خونه ما سمت جمهوری و اونا ستارخانبا امیر حسین حسابی دوست شده بودم هههه البته بخاطر اینکه زیاد برم خونشون و بتونم بدن عمه جونمو دبد بزنم. هرکاری هم فکرش و کنید کردم. از دید زدن لباس عوض کردن تا دزدیدن شرتش و…حتی جق به عشقش حال مبداد. بغلم که می‌کرد بوی تنش منو دیوانه می‌کرد. به قول امروزی ها کراش من بود، همیشه هم سکسی پوش بود، یا دامن کوتاه یا شلوارک یا ساپورت. شوهرش توی یه اداره مهم کار میکنه که اینو دیگه نمیشه بگم، کسی که خرش خوب میره هنوزم، اگه الان ایران بودم وجود نمیکردم برای دوستم تعریف کنم چه برسه به تعریف توی اینترنتیه روز که خونه عمه اینا بودم صدای تلفن شنیدم و عمه گفت نمیتونم حرف بزنم و قطع کرد. یه چیزی توی سرم گفت نکنه سر گوشش میجنبه، و این بهونه ای شد تا دنبال یه سوژه بشم، یه روز که داشتم میرفتم اون سمتی با موتور بودم دیدم عمه سوار یه ماشین بنز قدیمی اما باحال شد. منم دنبالش کردم و دیدم رفتن یه رستوران. منم عین فیلم ها رفتم داخل و کلی هزینه برام برداشت اما چند تا عکس و فیلم گرفتم، از ماشین و خلاصه همش، نمیدونم چند بار رفته بود اما دو بار و من عکس گرفته بودم و حتی خبر نداشتم جریان چیه، و قایمکی از داخل موبایل عمه شماره اون یارو و گرفتمفهمیدم اون شخص یه آقا 40ساله به اسم اکبر صاحب یه کارواش تو تهران، شوهرعمم آدمی که اگر این موضوع بو خیانت مبداد همه و میکشت، خیلی دلم میخاست بدونم آیا عمه جندس؟چند هفته گذشت و منم عین کارآگاه ها فقط دنبال حقیقت بودم و کیرم و کرده بودم تو درس و دانشگاه، کارم شده بود رفتن جلوی خونه عمه نشستن و سیگار کشیدن و تعقیب، البته اگر میومد، یه روز دیدم یه خانمی اومد و رفت بالا، منم هنگ که الان چکار کنم دل و زدم به دریا و زنگ زدم در و باز کرد، سلام علیک کردم گفتم امیرحسین خونه ست گفت نه. گفتم پس میرم اتاقش یه چرت میزنم تا وقت کلاس ام بشه و برم، گفت برو،. اما من نخوابیدم و فالگوش وایسادم، بعد یه ربع حرف زدن و منم کم و بیش شنیدم، فهمیدم که این دوسته عمه ست و اون طرف شوهرش و داره مثلا شوهرش و به دام میندازه تا طلاق بگیره و عمه نقش یه کس و بازی میکنه تا طرف بخواد پیشنهاد دوستی و سکس بده، من تازه دوزاریم افتاد که چی به چیه، طرف رفت منم از اتاق بیرون نرفتم و دراز کشیدم و فقط داشتم فکر میکردم که الان بهترین کار چیه، تا اینکه به این نتیجه رسیدم که تا تنور داغ و همه چی اوکی هستش تیر بندازم یه چیزی میشه دیکه، دختر عمم سنش کم بود و اکثرا مهد کودک امیر حسین هم که همش بیرون و شوهر عمه هم تا غروب سرکار، تصمیم گرفتم که دلمو بزنم به دریا. یادم رفت اینو بگم که توی حرف ها شون شنیده بودم که این قضیه سکرت و نباید شوهرعمم بفهمهصبر کردم تا یه روز که همه چی خوبه برم جلو، شنبه بود و همه بیرون بودن، زنگ زدم عمم و رفتم خونش، اوف چه کسی شده بود. یه ساپورت رنگی طرح شلوار جین و یه تاپ زرد که سوتین مشکی اش مشخص بود، نشسته بودیم رو مبل و چشمم به تلوزیون بود اما دل دل میزدم، تا اینکه گفتم عمه چند روز پیش رستوران… داشتی ناهار میخوردی اون مرده کی بود؟ عمم رنگش برگشت و گفت من؟ من جایی نرفتمهمین منکر شدنش باعث شد دلم قرص شه و گفتم‌ عمه جان خودم دیدمت. گفت نه عمه، گفتم شوهر عمه میدونه؟ یهو داد زد گفت چی زر میزنی؟ منم از دور عکس و تو گوشی نشون دادم گفتم پس خبر نداری! عمم رنگش برگشت و گفت این داستان داره و داری اشتباه میکنی، خاست گوشی و ازم بگیره که نزاشتم، گفت بشین بگم، اونم همه چی و بهم گفت و گفتش که به کسی نگومن یهو گفتم چی به من میرسه، نگاهی بهم کرد و گفت باج میخای؟ گفتم خب خشک خالی نمیشه. چپ چپ نگاهم کرد گفت 100‪هزاز تومن میدم بهت البته باج نیست هدیه ستمنم یهو گعنم نمیخام بجاش میخام لختت و ببینم. عمم یهو شوک شد و گفت چه گهی خوردی. من نرسیدم اما کم نیاوردم گفتم میخام لختت و بببنم، گفت غلط کرذی و دعوا و داد بیدادهرچی با خواهش گفتم عمه من عاشق توام همیشه چشمم دنبال تو بود فقط بزار دست بزنم لختت ببینم اما داد زد سرم گفت گمشو بیرونمنم گفتم خودت خاستی الان میرم همه چی و میگم که خیانت میکنی، درو بست گفت زر نزن اینطور نیست و …جلوم وایساده بود گفتم رو لباس بزار بمالم بهش، فقط نگاهم می‌کرد، دست کشیدم رو تنش زد رو دستم یه سیلی هم زد، درو باز کردم برم گفت باشهمن ذوق مرگ شدم، گفت اما بعدش دیگه برادرزاده به اسمت ندارم. منم بردمش سمت اتاق، گفت هوی چته همینجا، تو چشمش خشم با اشک بود، جنون گرفته بودم، کیرم شق شق بود، نشست رو مبل گفت اول بده پاک کنمگفتم بعدش خودم جلو چشمت پاک میکنم، اومدم برم روش که هول داد گفت دستت به سینه هام نخوره، گفتم برگرد پس، دیگه نمیدونست جونم برای کون گنده و پنبه ایش در میره، خوابوندم رو مبل و رفتم روش، وااااای خدا اوووووووفففف نررررررررم. فرو رفتم تو کون بزرگش، کیرمو درآوردم فهمید گفت تخم سگ اون نه گفتم عمه نرن زیرش، کیرمو داشتم لای کون بزرگش می‌مالیدم قلبم رگباری میزد. از شانس خوبم ساپورت نازک داشت، کیرمو گذاشتم لای کونش اما سفت کرد گفتم عمه شل کن. داد زد گفت گوهت و همینجوری بخور، منم بهم بر خورد گفتم نخاستم اصلا اومدم پاشم که شل کرد، کیرمو توف زدم گذاشتم صاف وسط کونش از رو شلوار فشار دادم داخل، عمم خودش و داد جلو گفت هوی گفتم لخت نیست که. دوباره تنطیم کرذم و مستقیم از رو شلوار دادم کونش جوری که داد زد گفت حیون چه غلطی میکنی، ااااااااففففف داع بود، بخدا گرمای سوراخ کون و حس کردم، از خودم بی خود شدم و فشار میدادم اون که آخ میگفت من بدتر میشدم، بلاخره کیرمو لاش جا دادم و به سمت سوراخ با فسار تلمبه میزدم اوووووقفففففف که عالی بود، اونم زیر لب فحش میداد، تنش و بو میکردم این بهترین لحظه عمرم بود. بوس می‌کردم اش، روی نوک کیرم حرارت کون و حس کردم، وحشی شده بودم و فشار میدادم دردش میومد میگفت نکن حیون . گفتم لخت کنم بزارم لاپات گفت نهههههه گفتم پس تحمل کن، قصدم این بود درد بکشه تا حال کنم. دیدم نمیشه انگشتمو توف زدم از رو ساپورت که بیشتر شبیه یه پوست پیاز بود سوراخ و پیدا کردم میگفت که این نه اما حرفش تخمم نبود، قشنگ چند تا توف زدم قسمت سوراخ پز توف بود کیرمو فشار دادم هی فشار و فشارعمه افسانه داست درد می‌کشید نمیدونم چقدر اما نوک کیرمو حس کردم رفتداشت چنگ میزد به مبل، کیرمو اصلا عقب ندادم به سمت جلو آروم ولی محکم میدادم داخل هی، هی میگفت اااااخ ااااااااااااخبه زبون اومد گفت حیون نکن رفت داخل گفتم منم داخل و میخام، چسبیده بودم بهش و محکم میزدم وقتی تقه میزدم صداش تو گوشمه که با بغض و حرص و اشک گفت حییی ووون عقدد هه ایییییتنگیش و حس میکردم دیونه شدم و بی توجه بهش از رو ساپورت داشتم میکردم تو کونش، دست و پا میزذ. منم هی گفتم جون و چه کونی میکنم و عمه کونی منی، واقعا دیکه خون به مغزم نرسید و با هرچی زور داشتم و قدرت داشتم کیرمو جا دادمنمیدونم چقدر رفت توش، کیرم از رو ساپورت که تا دسته لای کون فوق گنده و نرمش بودعمه داشت ناله میرد و آخ آخ می‌کرد و من عین دیونه ها هی میکردم، بهش گفتم بده بالا کونت و اما توجه نمی‌کرد. سه چهار بار گفتم بده بالا. داد زد گفت درد داره اشغال بفهمم. اما هر جوری بود وادار کردمش یکم داد بالا اااااووووف رو هوا بودم من، با هر تقه ام تن گوشتی و نازش زیرم موج می‌رفت وافعا دیکه کیرم نمیشد بره داخل تر. این ساپورت لعنتی مانع میشد تند تند زدم با قدرت میگفت بسه دارم میمیرم گریه اش گرفت مشخص بود تسلیم شده گفتم الان تموم میشه. هرچی زور داشتم و یه جا فشار دادم تو کونش جیغ اش درومد و من حس کردم از داخل سلول های مغزم داره خالی میشه اااااهههههههههه آبم اومد وای خدا چه حس نابی داشت از چاک کون بزرگش آب کیرم عین چشمه میومد عمه داد زد ااااااخ خدا مردم چسبیده بودم بهش تنگی سوراخش و با نوک کیرم قشنگ حس میکردم صبر کردم آبم تا قطره آخر اومد چه صحنه ایی بود اوف روش خوابیدم هول داد منو بلند سد دستش رو کونش بود یه نگاه انداخت به دستش که آب کیری بود و یه نگاه به کیرم،. همینجوری که دستش رو کونش بود لنگان گفت گمشو بیررررررون اشک می‌ریختمنم پاشدم شلوار پام کردم و زدم بیرونبعد اون ماجرا دیگه باهام خوب نشد و منم کناره گرفتموقت های که امیر حسین منو می‌برد خونشون فقط ظاهری باهم خوب بودیم منم عکس ها و پاک نکردم و بهش گفته بودم اگر کسی بفهمه لو میدم، دوسه سال بعد سر ارث با بابام بحث شون شد و دیگه ندیدمش، ولی حالی که اون روز کردم تا امروز تجربه نکردمیه حس محشر که فقط میشد با بدن ناب افسانه تجربه کنم و بس. چیزی که تمام 20سال به عشقش جق زدم و حتی تو خواب ارضا شدمهنوز ته دلم حسرت میخورم که چرا اون روز لخت نکردم که جلو و عقب شو یکی کنم از طرفی هم همین چند سانت از کون حتی شده رو ساپورت منو روحی و جسمی ارضا کردنوشته: امیر عباس

250