خواهر زنمو حسابی دستمالی کردم

سلام اسمم رضا هستش سه ساله که ازدواج کردم.قبلش اینو بگم کاملا واقعی هست لزومی نداره الکی بنویسم چون آدم شهوتی ای هستم دارم می‌نویسم.الانم دستم روی کیرمه دارم می‌نویسم.تو حالت عادی حس نوشتن ندارم.الان توی کف خواهرزنام دارم جق میزنم و می‌نویسم.کلا با خانمم زیاد سکس نکردم.چون خانمم سرد مزاجه شاید اگه هات بود کمتر به خواهرانش فکر میکردم.دوتا خواهر زن دارم یکی دانشجو و یکی دوم دبیرستانی. اوایل ازدواج یه مسافرت با خانواده همسرم رفتیم به تبریز خونه یکی از اقوام که خودشون ساکن نبودن. لوازم مهم شون رو توی اتاق گذاشته بودند و در اتاق را قفل کرده بودند بنابراین شب مجبور بودیم همه با هم توی سالن میخوابیم. به ترتیب اگه بخوام براتون بگم من گوشه خوابیدم بعدش خانومم بعد اون خواهرزن دانشجو بعد اون خواهر زن کوچکتر بعدش پدر خانم و مادر خانم.چون سالنش کوچیک بود یه خورده چسبیده به هم خوابیده بودیم من دستمو دراز کرده بودم خانمم سرش روی دستم گذاشته بود نصف شب یهو بیدار شدم دیدم دستم روی شونه های خواهر زنمهاون موقع بود که چشمم دنبال خواهر زنام افتاد.از خواهر زن بزرگترم براتون بگم لاغر اندام سینه های کوچولو پوست سفید و نرم کونشم کوچیک بود درکل ظریف مریف بود برخلاف خواهر زن کوچکترم که بدن توپی داره کونش گنده است و روم ها و سینه‌های نمیشه گفت درشت ولی به اندازه داره.بریم سراغ ادامه داستان نصف شب بیدار شدم ناخوداگاه دیدم دستم روی شونه های خواهر زن بزرگترمه.می خواستم دستم رو بردارم و بگیرم بخوابم اما از این دل پر هوس نتونستم طاقت بیارم یه خورده دستم رو روی شونش مالیدم که ببینم بیدار میشه یا نه اما خوابش سنگین بود از فرصت استفاده کردم دستمو آروم از توی یقه اش بردم توی لباسش سینه های کوچولوشو لمس کردم آخ که چه لذتی داره یواشکی کسی رو لمس کردن. داشتم دیوونه میشدم قبلا هم تجربه یواشکی لمس کردن دیگران رو داشتم یکیش خواهرم بود اینم رو وقتی که خواب بود لمسش می‌کردم یه جوری عادت کرده بودم هر شب لمسش کنم.اولش فقط نوک انگشت هایم را میمالیدم بهش چون می ترسیدم بیدار بشه اما بعدش از شهوت زیاد حکم سینشو فشار میدادم.بعد پاهام را انداختم دور کمر خانومم طوری که که برسه به پاهای خواهر خانم نوک انگشتام شلوارشو تازچ زانو دادم بالا بعد با پاهام لختی پاهاش رو لمس میکردم آخ که چه حسی داشت نمیتونم براتون توصیف کنم. از سکس بیشتر لذت داشت.تا تونستم کل بدنشو تا جایی که دستم می رسید لمس میکردم بازوشو لمس میکردم ساعد دستش رو لمس میکردم.گردنشو همین طور.که فکر کنم بیدار شده بود به هر حال من جلوی شهوتم را نمیتونستم بگیرم دل رو به دریا زده بودم تا تونستم مالوندمش بعدشم آبم رو توی شورتم خالی کردم.چرا گفتم شاید بیدار شده باشه چون بعدها از لابلای صحبت هایش شنیده بودم که می گفت خواب من خیلی سبک است است و یه دلیل دیگه هم داشت هر وقت جلوی من میخواست بشینه سعی می کرد بدنش رو که شاید تحریک آمیز باشه بپوشونه مثلاً اگه شلوارش یک ذره کوتاه بود سعی می کرد پاهاشو از من قایم کنه اینو از سوی رفتاراش فهمیده بودم که میدونه من چشام هرز میره. از اینجا به بعد به خاطر همین قضیه دیگه سمت خواهر زنه بزرگتر نرفتم تمرکزم رو روی کوچکتر گذاشتم چون سنش کم بود جلوی من خیلی راحت لباس می پوشه. نه اینکه فکر کنید لباس های کوتاه یا با شلوارک جلوی من لباس میپوشه مثلاً لباس های تنگ که سینه هاش معلومه میپوشه تیشرت نیم آستین میپوشه سفیدی پوستش دیوونم میکنه یک روز بنا به هر دلیلی که نمی خوام داستان طولانی بشه من و خواهر زن کوچیکتر توی خونه تنها بودیم اون خودشم زیاد بدش نمی‌آمد که دستمالیش کنم. از هر فرصتی برای دستمالی کردنش استفاده می‌کردم مثلاً گوشیمو که می خواستم بهش بدم دستش رو یه جوری لمس کردم که خودش فهمید بهش نظر دارم اونم دستش رو کنار نمی کشید من هی دستم را روی دستش می کشیدم ولی جملات اینکه علنی بخوام بمالونم ش رو نداشتم توی یه حرکت دیگه قرار بود برای من بالشت بیاره موقعی که می خواستم بالش رو بگیرم دستم رو روی سینه هاش کشیدم مکث کردم که بیشتر دستام رویه سینش باشه. بعدش گفت می خواهم برم بخوابم بعد از ظهر بود رفت توی اتاق در رو هم بست من بعد از یک ربع ۲۰ دقیقه دیگه نتونستم طاقت بیارم رفتم سراغش یواش در زدم صداش کردم دیدم جواب نمیده در رو باز کردم دیدم روی تخت بدون اینکه چیزی روش بندازه پاشو روی شکمش تا کرده بود پشت دراز کشیده بود منم دوباره صداش کردم که مطمئن بشم خوابه یا بیدار که مطمئن بودم بیداره. رفتم روی تخت دستم رو آروم روی کونش گذاشتم یکم با نوک انگشتام فشار دادم بعدش کف دستم رو گذاشتم روی کونش بعد شروع کردم به مالوندن کونش رونهای پاش بعد از سرم روی سینش گذاشتم سینه هاش تو کف دستم جا شد با یه دست کیرمو می مالیدم با یه دست سینه هاشو بعد یکم تیشرت شو دادم بالا کمرشو لمس کردم بعد یهو آبم اومد.در کل جز دستمالی و مالوندن نتونستم کاری بیشتری کنم اما خیلی دوست دارم یه روزی بتونم هر دوتا خواهر زنمو بکنم مخصوصاً بزرگتره چون خیلی بدن سفیدی داره.نوشته: رضا

536