زن عموم مهسا خیلی پر حرارته

…قسمت قبلاما سکس آخرموندو تا سکس داشتیماین اولین سکسمون بعد از چندین ماه تقریبا تو شب بود اما بازم برقو روشن گذاشتم چون تمام لذتش دیدن سفیدیایه بدنش بودبسته به موقعیتی که داشت عموم سرش یجا گرم بود و زنعموم اینا خونه یکی اقوامشون بودن که دوباره ما بعد از چند وقت همو دیدیمبازم قرار شد بریم خونشون اما ایندفعه شد طرفایه ساعت هفت بعدازظهر تو بهار بود که زنگ زد بیا دنبالم منم ماشین نداشتم مجبورشدم یه تاکسی دربست بگیرم و رفتم سوارش کردم نشست عقب منم جلو‌باهم تو راه کلی حرف زدیم و دستمو از کنار صندلی بردم عقب یواشی پاهاشو میمالوندم راننده متوجه نشهخلاصه رسیدیم و اول اون رفت بالا بعد من رفتمدوباره مثل همیشه لب بازیا و چلوندن و‌مالیدنامون تموم شد هوا دیگه تاریک شده بود پاشدیم داگ استایل گذاشتمش لب تخت کونش پهن شده بود یه کون سفید و بزرگ با دستام پهلوشو گرفتم و میزدم توش یه تایمی از موهاش گرفتم تلنبه زدم یذره دردش اومد دستامو گذاشتم رو‌شونه هاش میکردمش. کیرمو از کوسش کشیدم بیرون دیدم یه مایع سفیدی روشه فکر کنم ارضا شده بود.دوباره تو همون پوزیشن کردم تو کوسش اما ایندفعه رفتم بالا و پاهامو گذاشتم جلو پاهاش کیرم تو کوسش حسابی جا رفته بود دولاشدم سینه هاشو گرفتم عجب صحنه جالب و خلاقانه ای بود یه چند دقیقه ای تو این پوزیشن تلنبه زدم تو کوسش . پاهام خسته شد اومدم پایین دوباره تو همون حالت میکردمش دست چپمو گذاشتم رو چاک کونش با دست راستم گوشیمو برداشتم قد چند ثانیه ازش فیلم گرفتم و سریع خاموشش کردم آبم داشت میومد کشیدم بیرون بازم پاچیدم روش انقدر شهوتم زیاد بود آبم تا موهای روی سرش ریخت با دستمال تمیزش کردم.خوابیدم کنارشیکم باهم ور رفتیم و بازی کردیم دست کشیدم رو بدنشتلفنش زنگ زد خواهرش بود منم شروع کردم بیشتر باهاش وررفتن تو همین حالت چندتا ازش عکس هم انداختم که سینه هاش و صورتش معلوم بود کاش میتونستم براتون بزارم ولی از آبروش میترسمیه چند روز بعدش گذشت و زنعمویه قشنگم نتونست قرار بزاره برا سکس تا اینکه یه روز صبح میخاستم برم سرکار بهم پیام داد که تنهام منم سریع بهش زنگ زدم و گفتم بیام خونتون اونم با یکم ترس و اکراه گفت بیا و منم سریع موتوری گرفتم و رفتم سراغش توراه یه مرغ خام هم گرفتم و یه سری تقویت کننده مو براش گرفتم و رسیدم خونشون. درو که بازکرد با شرت و سوتین بود چه بدن دلچسبی داشت وسایلو ازم گرفت رفت تو آشپزخونه کلی تشکر کرد و‌ بوسم کرد منم رفتم لباسمو درآوردم و‌ باشرت اومدم تو آشپزخونه چون بهش گفتم غذا درست کنه من خیلی دستپختشو دوست داشتم. تو همین حین غذا درست کردن از پشت بغلش کردم کیرمو چسبوندم به کونش دستمو بردم سینه هاشو مالوندم لپهاش و پشت گردنشو میبوسیدیم و لیس میزدم کارش تو آشپزخونه تموم‌شد رفتیم رو تخت شرت خودمو درآوردم با سوتینشو . یه ذره کیرمو مالوندم به سینه هاش گفتم میخوری برام گفت نه و‌منم رفتم سراغ کوسش شورتشو درآوردم کیرمو مالوندم به کوسش ، سرشو گذاشتم درش ، کیرمو تا ته کردم تو کوسش یه آه بلندی کشید پاهاشو گذاشتم رو شونه هام و تلنبه زدم تو کوس خوشگلش آه و ناله اش رو هوا بود. دستمو گرفتم به سینه هاش چون میدونستم عاشق اینه سینه هاشو بگیرم تو سکس یه آهی کشید و‌ گفت بیشتر بمالش منم میمالیدم و میکردم فکر کنم آبش اومد ارضا شد ارضا شد . منم تلنبه هامو تندتر کردم و پاشو که رو شونه ام بود لیس میزدم دیگه بعد پنج دقیقه داشت آبم میومد کشیدم بیرون آب کیرم ریخت روی سینه های مهساجونم . آبمو ایندفعه با دستام مالوندم رو بدنش و سینه هاش. پیش هم‌خوابیدم و باهاش وررفتم. تا خوابش برد سریع از پشت ازش چندتا عکس گرفتم. دوست داشت همیشه بعد از سکس بخوابه . بیدار شد و رفتیم باهم تو پذیرایی به خرتو پرت خوردن و ناهار آماده شد نشست جلوم باهم غذا خوردیم. چه لذتی داشت با موهای باز و‌ بدن سفید بدون لباسش جلوم غذام میخورد. دیگه بعد ازون نتونستم بکنمش و ببوسمش فقط یه بار اومد بیرون بعد چند سال تونستم دستاشو ببوسم برا پنج دقیقه …زنعموم بااینکه الان ۵۰ سالشه بهترین زن دنیاست . قشنگترینه واقعا. خوش بدن و خوشگله. هیچوقت درصدد خراب کردنش نبودم اما خیلی دوسش دارم بعد اینهمه سال … امیدوارم هرجا هست سالم و سلامت باشه.نوشته: عاشق زنعمو

111