سلام دوستان من پویا هستم از تهراناین خاطره ای که براتون مینویسم تقریبا برای سال ۸۰ اون موقع ۱۶-۱۵ سالم بود من یه خواهر بزرگتر دارم به اسم رویا که اون موقع دانشجو کارشناسی ارشد بود بعضی اوقات دوستای دانشگاهش میومدن خونمون یکی از دوستاش دختری بود به اسم آسیه که اهل جنوب بودن دقیقا نمیدونم کجا ولی از خواهرم شنیده بودم که تو خوابگاه میمونه با خواهرم خیلی صمیمی بود و اون بیشتر از بقیه میومد خونه ما رویا بهش گفته بود که پدر و مادرم شاغل هستن و عصر میان خونه و فقط برادر کوچکترم بعضی وقتا خونه س با اصرار خواهرم میومد خونمون آسیه ۲۸ سالش بود دختر خونگرم و مهربونی بود خیلی وقتا تو درسا بهم کمک میکرد کلا آدم دوست داشتنی بود رابطه خوبی با هم داشتیم یه لهجه جنوبی قشنگی هم داشت قیافه ش خیلی خوشگل نبود پوست تیره و چهره معمولی داشت ولی در عوض استایلش بی نظیر بود یه دختر قد بلند و خوش هیکل با سینه های گرد و کون بزرگ معمولا مانتو گشاد میپوشید ولی بازم سینه هاش و کونش از زیر مانتو خودنمایی میکردن منم اون موقع تو سن بلوغ بودم و رفته بودم تو نخش مدام به یادش جلق میزدم.یکم درباره خودم براتون بگم اون موقع هیکلم معمولی بود زیاد لاغر نه ولی خیلی چاقم نبودم یکم میشد گفت تپل بودم تازه ریش درآورده بودم قیافم اگه تعریف از خود نباشه خوب بود بدنم خیلی کم مو بود از این قضیه راضی بودم راستش از بدنای پشمالو زیاد خوشم نمیاد من از همون بچگی گرایش به مفعول بودن داشتم و این حس برام جذاب تر از کردن بود چند بار کون داده بودم که حس خیلی خوبی بهم میداد.یادم میاد یه روز یکم مریض بودم به خاطر همین مدرسه نرفتم کسی خونه نبود بعدازظهر تو اتاقم خوابیده بودم که احساس کردم خواهرم با آسیه اومدن خونه سروصداشون نمیذاشت بخوابم اونا نمیدونستن من خونه ام مشغول ناهار خوردن بودن و بلند بلند حرف میزدن و میخندیدن غذا که خوردن آسیه گفت راستی رویا من شلوارم تو دانشگاه پاره شد چیکار کنم نخ سوزن هست بدوزم ببخشیدا رویا گفت نه بابا این چه حرفیه الان میارم برات اگه خواستی برو تو اتاق پویا کارتو انجام بده (اتاق خواهرم طبقه بالا بود) منم که حواسم به حرفاشون بود یکم هول شدم نمیدونستم چیکار کنم پشت اتاقم یه حیاط خلوت کوچیک داشتیم که اونجا یه دستشوئیم بود فقط یه لحظه به ذهنم رسید برم اونجا قایم شم راستش بدم نمیومد موقع لباس درآوردن آسیه رو دید بزنم آسیه درو که باز کرد من از پشت پنجره داشتم تو اتاق و نگا میکردم وقتی داشت شلوارش و در می آورد روش به سمت من بود اونم که فکرشو نمیکرد کسی اونجا باشه با خیال راحت دکمه های مانتوشو باز کرد شلوارش و درآورد چون از پشت پرده چیز زیادی معلوم نبود تا بیا به خودم بجنبم نشست رو تخت من و یه ملافه انداخت رو پاش بعد شروع کرد به دوختن شلوار زیاد طول نکشید که کارش تموم شد بلند شد که شلوار و بپوشه یه لحظه مکث کرد رفت سراغ کیفش یه پماد تو کیفش بود برداشت رفت در و بست دیدم شرتش و درآورد کمی از کرم زد به انگشتش و میمالید بین رونای پاش چون هوا گرم بود و رونای تپلی داشت احتمالا بین پاهاش سوخته بود تو اون لحظه نیم رخش به سمت من بود و نمیتونستم چیز خاصی ببینم چون مانتوشم بلند بود تقریبا کل پاهاش و پوشونده بود چند ثانیه طول نکشید همینطور که داشت با دستش پماد و میمالید چرخید سمت من چیزی که دیدم باورکردنی نبود تا اون موقع همچین چیزی ندیده بودم آسیه بین اون رونای گوشتی و قشنگش یه کیر خوش فرم و قشنگ داشت که همزمان با مالیدن پماد باهاش ور میرفت چشام داشت از حدقه میزد بیرونو قلبم تندتند میزد خیلی واسم جالب بود یه نفر که اندام زنونه داره کیر هم داشته باشه چون اون موقع ها به اینترنت و ماهواره دسترسی نداشتم اطلاعات زیادی در این زمینه نداشتم یه چیزایی در موردش شنیده بودم ولی اولین بار بود به چشم میدیدم حتی تو فیلمای پورن که اون موقع CD بودم همچین چیزی ندیده بودم آسیه همینطور داشت با کیرش بازی بازی میکرد احساس ترس و شهوت و همزمان با هم داشتم چیزی که میدیدم باورم نمیشد دوست داشتم همچنان ادامه بده ولی یکم که مالید شورت و شلوارش و پوشید کیرم بلند شده بود از رو شلوار با دستم داشتم میمالیدمش فکر کردم میخواد از اتاق بره بیرون در و باز کرد به رویا گفت میخواستم برم دستشویی اونم گفت تو همون حیاط پشتی اتاق دستشوئیه از ترس جفت کرده بودم هیچ جا نمیتونستم فرار کنم آسیه اومد سمتم هیچ کاری نمیتونستم بکنم چسبیده بودم به دیوار پشتش بهم بود داشت میرفت سمت دستشویی که یه لحظه برگشت من و دید که اونجا وایستادم ترسیده بود یه جیغ کشید خواهرم که صدای آسیه رو شنید بدو بدو اومد تو اتاق گفت چی شد اونم یه نگاه به من کرد (من از ترس و خجالت لبم و داشتم گاز میگرفتم و با حالت التماس بهش فهموندم که نگه من اونجام) گفت هیچی سوسک دیدم ببخشید رویا که خیالش راحت شد گذاشت رفت خیلی استرس داشتم آسیه گفت تو اینجا چیکار میکنی از کی اینجایی؟ گفتم من تو اتاق بودم که تو اومدی تو، گفت اینجا قایم شده بودی؟فکر کنم فهمیده بود که دیدمش گفتم میخواستم اولش بیام بیرون ولی خوب نشد…هر جور که بود جوری که رویا نفهمه از اتاق اومدم بیرون یواشکی از خونه خارج شدم تو پارک نشسته بودم مدام چیزایی که دیده بودم و داشتم مرور میکردم یه لحظه هم نمیتونستم از فکر آسیه بیام بیرون چند ساعت بعد برگشتم خونه آسیه رفته بود شب به یادش دو سه بار جلق زدم هر طوری که شده بود چند تا فیلم سوپر گیر آوردم درباره زنایی بود که کیر داشتن خیلی تحریک کننده بود وقتایی که خونه خالی بود نگا میکردم تو یکی از این فیلما یه زن ترنس با یه پسر نوجوون سکس میکردن که اول پسره زنه رو میگائید بعدش زنه ترتیب پسره رو داد خیلی دوست داشتم تجربه کنم این سکس و موردش هم حاضر و آماده بود ولی… یه چند روزی آسیه خونمون نمیومد خواهرم میگفت مریضه ولی من میدونستم احتمالا به خاطر اون روز بود فکر کنم میدونست من داشتم نگاش میکردم .بالاخره چند روز بعد با رویا اومدش خونمون سلام دادم یکم برام قیافه میگرفت و سرسنگین شده بود نمیدونستم که رویا از وضعیتش خبر داره یا نه میخواستم از آتویی که ازش داشتم استفاده کنم بدجوری تو کفش بودم هرجور شده بود میخواستم باهاش سکس کنم.رویا و آسیه نشسته بودن سر میز نهارخوری داشتن حرف میزدن منم داشتم نگاشون میکردم رویا رفت چایی بیاره رفتم پیش آسیه با من و من گفتم من اون روز اتفاقی دیدمت که… گفت هیس این یه راز بین من و تو قول بده فقط بین خودمون بمونه هر کاری بگی میکنم فقط کسی نفهمه منم که خوشحال شده بودم گفت هر کاری؟ اونم که دیگه چاره نداشت یه نگاه به رویا کرد و بعدش آروم گفت آره فقط الان برو نمیخوام خواهرت چیزی بفهمه…یه مدت از اون روز گذشت و من منتظر فرصت بودم که بهش نزدیک بشم حتی چند بار بهش گفتم که بیاد خونه خالی دارم میتونم از دوستام کلید بگیرم که قبول نکرد میخواست من و از سرش باز کنه منم که ول کن نبودم بهش گفته بودم میخوام باهاش رابطه داشته باشم شماره شو ازش گرفته بودم بعضی وقتا بهش زنگ میزدم و پیام میدادم چند بار ازم خواست بیخیال بشم ولی من تو کتم نرفت نمیخواستم این فرصت و از دست بدم تا جایی که تهدیدش کردم و گفتم اگه با من سکس نکنی به همه میگم که چی درباره ت میدونم.چند روز بعد که آسیه و رویا تازه از دانشگاه اومده بودن خونه و من تو اتاقم بودم رویا گوشیش زنگ خورد ساعت حدود ۱ بود خالم بود که خونشون چند تا خیابون پایین تر از ما بود گفت یکم حالم خوب نیست اگه میتونی یه سر بیا اینجا آخه رویا پزشکی میخوند اونم خیلی تقلا کرد که بپیچونتش ولی نشد گوشی و قطع کرد و گفت شرمنده آسیه جون من باید برم تا جایی و برگردم اونم گفت باشه پس منم میرم دیگه تو هم برو به کارت برس که خواهرم گفت زود برمیگردم و با اصرار زیاد نذاشتش که بره من حواسم به همه چیز بود داشتم حرفاشونو میشنیدم که رویا میگفت پویا تو اتاقش خوابیده من زود میام راحت باش عزیزم اونم که اصرار خواهرم و دید چیزی نگفت…رویا که رفت چند دقیقه بعد به بهونه آب خوردن اومدم از اتاق بیرون آسیه رو مبل نشسته بود داشت گوشی بازی میکرد سلام دادم خودم و زده بودم به اون راه گفتم رویا کو؟ گفت خالت زنگ زد و بقیه ماجرا رو بهم گفت آسیه مانتو شلوار دانشگاه هنوز تنش بود یکدست مشکی با یه مقنعه مشکی کمی از موهاش از زیر مقنعه زده بود بیرون آب که خوردم رفتم نشستم پیشش یکم خودشو جمع کرد بهش نزدیکتر شدم بهم اعتنا نکرد رفتم چسبیدم بهش یه دستم و گذاشتم روی رون پاش دستم و کنار زد گفت چیکار میکنی پویا ؟ دستم و انداختم دور گردنش و برای اولین بار بوسیدمش👄هیچی نگفت دوباره این کار و کردم👄من و کنار زد میخواست بلند شه محکم گرفتمش تو بغلم آروم دستم و روی پاش میکشیدم از وضعیت راضی به نظر نمیرسید…دستم و بردم سمت سینه هاش بازم اجازه نداد پیشروی کنم آروم دستم و بردم بین پاهاش کیرش از روی شلوار قابل لمس بود یکم براش مالیدم هر دومون استرس داشتیم تحریک شده بودم آسیه گفت پویاجان عزیزم الان وقتش نیست هر لحظه ممکنه یکی بیاد گفتم نگران نباش مامان بابام که عصر میان خونه رویا هم تازه رفت حالا طول میکشه تا بیاد همینطور که از روی شلوارش داشتم براش میمالیدم با اون یکی دستم با سینه هاش داشتم بازی میکردم سینه هاش گرد و سفت بودن کلا اندام بی نظیری داشت ولی زیاد نمیذاشت با سینه هاش بازی کنم دستم و زود کنار میزد لبم و بردم سمت لبش و بوسیدمش💋💋💋 برای اینکه خیالش راحت بشه رفتم در و قفل کردم برگشتم پیشش دوباره لبم و گذاشتم رو لبش این بار اونم همراهی میکرد لباش خیلی گرم و گوشتی بود تا تونستم ازش لب گرفتم دستم هنوز رو کیرش بود از رو شلوار معلوم بود که پف کرده با خنده گفتم نمیخوای این زندونی بیچاره رو آزادش کنی پوسید اون جا گفت پویا کافیه الان نمیشه من استرس دارم نمیتونم بذار واسه یه وقت مناسب تر گفتم از چی میترسی در که قفله اصلا بیا بریم پیش پنجره که بیرون معلوم باشه (از پنجره خونمون کوچه کامل پیدا بود و تا سر کوچه رو میشد دید رویا هم که پیاده رفته بود اگه میومد میدیدیمش) دکمه های مانتوشو باز کردم یه تیشرت قرمز تنش بود میخواستم مانتوشو دربیارم که اجازه نداد گفت در نیار میترسم رویا بیاد نتونم خودمو جمع و جور کنم حتی مقنعه رو هم در نیاورد هر چی اصرار کردم گفت همینجوری خوبه من یه شلوار ورزشی و تیشرت تنم بود همدیگه رو بغل کردیم یکم قدش بلندتر از من بود از رو شلوار داشتیم واسه هم میمالیدیم صورتم و کرده بودم لای سینه هاش و از رو تیشرت داشتم میبوسیدمشون هراز چندگاهی هم دستم و میبردم رو کونش و باهاش ور میرفتم آسیه یواش یواش داشت خوشش میومد از صدای ناله خفیفش مشخص بود وقتی محکم تو بغلم فشارش میدادم اونم با دستاش کونم و میگرفت و فشار میداد چند دقیقه تو همون حال و هوا بودیم که بهم گفت هر کاری میخوای بکنی زودتر زیاد وقت نداریما گفتم چشم عزیزم…جلوش زانو زدم دکمه و زیپ شلوارشو باز کردم کمی تا روی زانو شلوارشو آوردم پایین شرتشم کشیدم پایین 😰هیولاش از قفس آزاد شد کیرش نیم خیز حدود ۱۵ سانت میشد یکم سیاه بود دور و برش و حسابی تمیز کرده بود لبم و گذاشتم روش و بوسیدمش گفتم ای شیطون خوب تمیزکاری کردیا میدونستی خبریه آره؟؟؟گرفتمش تو دستم و مالیدمش لحظه به لحظه داشت استوارتر میشد خیلی خوش فرم بود ولی آویزون بود انگار سفت سفت نمیشد گفتم همیشه اینجوریه دیگه راست نمیشه؟با حالت خجالتی گفت باید بخوریش منم تا حالا این کار و نکرده بودم گفتم هرچه باداباد با اکراه کردمش تو دهنم کمی شور بود آروم آروم شروع کردم ساک زدن زیاد وارد نبودم دندونام همش میخورد بهش آسیه هم آخ آخ میکرد میگفت با دندون نه آرومتر…یواش پویا…درد میکنه آروم آروم با دقت بخورش…داشت خوشم میومد احساس کردم کیرش تو دهنم داره بزرگتر میشه دستای آسیه رو سرم بود چشماش و بسته بود معلوم بود داره لذت میبره دیگه دندون نمیزدم یاد گرفته بودم چجوری براش بخورم که خوشش بیاد بهم گفت آفرین پویا چه دهن خوبی داری با دستاش سرم و فشار میداد به سمت کیرش تا ته حلقم میرفت و برمیگشت میگفت آفرین پسر خوب قشنگ بخورش همش مال توئه مگه همین و نمیخواستی ؟ کیرش کامل راست شده بود فکر کنم بیست سانت شایدم بیشتر میشد قطرش معمولی بود رنگ کیرش نسبت به بدنش یکم تیره تر بود آسیه هر یکی دو دقیقه یه بار پرده رو کنار میزد و بیرون و نگاه میکرد با دستش حرکت سرم و تنظیم میکرد و میگفت بخور بخور آفرین پویا بخور خوشمزه س؟ دوسش داری؟ منم تو صورتش نگاه میکردم و با سرم حرفشو تایید میکردم واسم خیلی جالب بود داشتم کیر کلفت آسیه دوست خواهرم و ساک میزدم حسابی حشری شده بودم آسیه گفت حالا بذار ببینم واسه تو چجوریه؟ من کیرم زیاد بزرگ نبود خجالت میکشیدم نشونش بدم خم شد شلوار و شرتم و با هم کشید پایین با لبخند گفت آخی کوچولو کیرم و گرفت تو دستش یکم مالید برام کمی که کیرم بلند شد با یه چشمک گفت خوب پویا برنامت چیه ؟گفتم چه برنامه ای گفت یعنی فاعلی یا مفعول؟ آسسیه گفت من برام فرقی نداره دیگه امروز به اصرار تو مجبور شدم باهات سکس کنم حالا هر چی تو بگی منم سرم و انداخته بودم پایین خجالت میکشیدم حرفم و بزنم…بلند شد انگشتشو گذاشت زیر چونم سرم و آورد بالا گفت خجالت نکش مگه دو هفته تو نبودی اصرار میکردی الان خجالت کشیدنت چیه فقط حرف زدن بلدی پای عمل که شد کم آوردی؟ خجالت و بذار کنار یک کلام بگو میکنی یا بکنمت؟😏 این کلمه بکنمت خیلی به دلم نشست داغ داغ شده بودم بهش گفتم همیشه دوست داشتم یه خانوم منو بکنه تا حالا تجربه ش نکردم دوست دارم تو منو بکنی…😌گفت تا حالا کون دادی؟ گفتم آره گفت پس برو دستشویی خودتو خوب خالی کن تمیز کن زود بیا منم حرفشو گوش کردم حسابی خودم و تخلیه کردم بعدش با فشاز زیاد آب شیلنگ سوراخم و تمیز کردم وقتی برگشتم آسیه داشت از پنجره بیرون و نیگا میکرد من و که دید گفت بیا اینجا برگرد سمت پنجره حواست به بیرونم باشه اومدم پشتم قرار گرفت بغلم کرد کیر کلفتشو بین رونای پام حس میکردم مدام داشت خودش و بالا و پایین میکرد و کیرش بین پاهام حرکت میکرد سینه هام و گرفته بود تو دستش و فشار میداد گردی سینه هاش و پشتم حس میکردم با کیرش به کونم فشار میاورد بهم گفت دوست داری کون بدی ؟ دوست داری بکنمت؟ دوست داری به من کون بدی؟ چرا هیچی نمیگی؟ جواب من و بده به صورت نمایشی چند تا تلمبه به کونم زد و گفت دوست داری اینجوری بکنمت آرههههههههه ؟گفتم آره آسیه جون همونجوری که گفتی منو بکن گفت باشه …ازم جدا شد رو زانوهاش نشست پشتم لمبرای کونم و از هم باز میکرد انگشتشو میکشید روی چاک کونم خیلی حال میداد تو آسمونا بودم حس بینظیری داشتم شروع کرد به انگشت کردنم راحت عقب جلو میشد بلند شد کنارم قرار گرفت همچنان داشت انگشتم میکرد یه دستشو انداخته بود رو شونم تکیه داده بود زل زده بود تو چشمام گفت نظرت چیه؟ خوشت میاد؟ من که داشتم کیف میکردم فقط میتونستم با اشاره سر جوابشو بدم یواش یواش با دو انگشت و سه انگشت داشت تو سوراخم عقب و جلو میکرد ازم لب گرفت💋💋💋 تو حال خودم نبودم دوست داشتم شروع کنه دیگه طاقت نداشتم بهم گفت کیرم بزرگه پویا؟ گفتم آره گفت میتونی تحملش کنی؟ گفتم آره گفت مطمئنی؟ …گفتم فقط زود باش تورو خدا دیگه طاقت ندارم گفتش الان برمیگردم رفت از تو کیفش یه کرم آورد حسابی سوراخم و کیرش و چرب کرد شلوارش و از پاش در آورد انداخت رو مبل همونطور که کیرش و تو دستش عقب و جلو میکرد اومدم پشتم وایستاد گفت آماده ای؟ میخوام بکنمت…🙄با اشاره سر گفتم آره😑سر کیرشو تنظیم کرد روی سوراخم از پشت بغلم کرد محکم من و فشار میداد سمت خودش چند سانتش رفته بود تو درد زیادی داشتم😣کشیدش بیرون از دوباره فشار داد تا همونجا که باز شده بود فشار میداد مدام کیرش و در می آورد و فرو میکرد هر بار احساس میکردم بیشتر دارم باز میشم 😐 آخ و اوخم دراومده بود آسیه گفت چطوره؟ درد میکنه؟ گفتم یکم گفت نگران نباش الان جا باز میکنه ببینم قبلا که میگی کون دادم اندازه مال من بودن یا کوچیکتر گفتم اونا خیلی کوچیک بودن واسه تو خیلی بزرگه اونم یه خنده ریزی کرد گفت خودتو شل کن هرچقدر سوراختو جمع کنی بیشتر اذیت میشی الان بازت میکنم و به کارش ادامه میداد احساس کردم داره حرکاتش منظم تر میشه کیرش تو کونم جا باز کرده بود و دیگه خیلی دردم نمیومد😥فکر کنم تا آخر کرده بود توم چون وقتی تلمبه میزد برخورد شکمش و پشتم حس میکردم احساس فوق العاده ای داشتم آسیه محکم داشت تو کونم تلمبه میزد کلفتی کیرش و تو سوراخم حس میکردم با اینکه کمی درد داشتم ولی لذتش قابل توصیف نبود صدای ناله م بلند شده بود این رابطه واسه من بیشتر از اینکه از لحاظ جسمی لذتبخش باشه از لحاظ روانی تحریک کننده بود چون دقیقا برعکس روال همیشگی داره اتفاق میفته جایی که یه دختر خوش هیکل و سکسی داشت من و به شکل فجیع میگایید…😍آسیه بهم میگفت نظرت چیه پویا؟ چطوره؟ کیرم و تو کونت حس میکنی؟دوست داشتی به من کون بدی آره پس لذت ببر یه جوری میکنمت که دیگه هیچ وقت من و فراموش نکنی کون بده چاقال… کون بده بچه کونی…خیلی کون خوب و کردنی داری اگه میدونستم زودتر از اینا میگاییدمت…حرفاش خیلی حشریم میکرد تو اوج بودم میگفت به کی داری کون میدی پویا؟ به دوست خواهرت آره؟ فکرشو میکردی یه روز بگیرم بکنمت؟ چه حسی داری الان؟ گفتم آرزو داشتم بهت بدم آسیه جون ممنون که منو میکنی تو خوابم همچین روزی و نمیدیدم هر چقدر بیشتر میگذشت آسیه تلمبه های محکم تری میزد تو این مدت یه دستشو گذاشته بود رو شونه م با اون یکی دستش محکم میزد روی کونم بعضی وقتا هم به صورتم سیلی میزد میگفت به من کون بده پویا جوووون قربون کونت برم❤👌مگه همین و نمیخواستی؟ آرههههه تو همین و میخواستی میدونم که دوست داری بهم کون بدی پس خوب بده و لذت ببر هراز چندگاهی سرم و میچرخوند سمت خودش و نگاهمون به هم گره میخورد لذت و رضایت و تو صورتش میشد تشخیص داد صورتشو میاورد سمت من لب همدیگرو میخوردیم بازم به کارش ادامه میداد یه لحظه چشمم به آینه قدی که سمت چپمون بود افتاد وقتی تو آینه خودمونو دیدم خیلی واسم حشری کننده بود آسیه از پشت کامل چسبید بهم تو آینه خودم و میدیدم که فقط سرم پیداست و بقیه بدنم زیر مانتو آسیه مخفی شده بود اونم مدام تو کونم تلمبه میزد اینکه آسیه با همون مقنعه و مانتو دانشگاهش داشت کونم و میکرد واسم جالب بود بیچاره از ترس اینکه خواهرم بیاد و مارو تو اون حال ببینه لباساشم در نیاورد …😍آسیه که از پشت بهم چسبیده بود میگفت پویا کیرم چطوره دوسش داری؟ حال میکنی باهاش یا نه؟منم گفتم آره عشقم فدای کیرت بشم من بعد با خنده گفت حواست به بیرونم باشه ها رویا نیاد ببینه دارم داداششو میکنم بعد دوتایی خندیدیم…گفت توام مثل داداش خودمی هر موقع خواستی میکنمت باشه… من که خیلی دوست دارم بازم تورو بکنم تو چی؟ دوست داری؟ گفتم آره آسیه جون…بازم منو بکن هر موقع خواستی…گفت پویا تو خیلی کردنی هستی کونت خیلی قشنگه راستی من خیلی دوست دارم رویا رو بکنم ولی میترسم بهش بگمکیر دارم اون موقع وحشت میکنه آخه خیلی دوسش دارم اون موقع شاید کلا دوستی با منو فراموش کنه نظرت چیه؟ من که خیلی تحریک شده بودم از حرفاش گفتم آره کاش میشد منو آبجیم و با هم میتونستی بکنی راستی آسیه من خیلی دوست داشتم رویا کیر داشت و من و میکرد همیشه فانتزی من بود بهش کون بدم گفت چشمم روشن چه داداش کونی داشته دوست ما تازه کشفت کردم…😀فعلا علی الحساب خودم جرت میدم تا ببینیم بعدا چی پیش میاد.آسیه همونطور که داشت منو جر میداد با یه دستش کیرم و گرفته بود باهاش بازی میکرد و با دست دیگش داشت پشتم و نوازش میکرد بعدش صورتشو آورد سمت من داشت گوشم و میخورد گردنم و میبوسید من تو ابرا بودم نمیتونم اون لحظات و توصیف کنم فکر اینکه دوست خواهرم با مانتو و حجاب کامل با کیر کلفتش داشت سوراخم و پاره میکرد بعلاوه حرفای تحریک کننده ش داشت دیوونم میکرد دیگه نتونستم طاقت بیارم داشتم بلند آه میکشیدم همونجور که آسیه گوشم و داشت لیس میزد آبم با فشار زیاد اومد ریخت رو زمین بیحال و بی حس تو بغل آسیه داشتم جون میدادم آسیه که هنوز آبش نیومده بود پرده رو زد کنار یه نگه به بیرون کرد دید من دیگه جون نداشتم وایستم من و به حالت سگی نشوند رو زمین بعد کیرشو با تمام قدرت چپوند تو کونم دستاشو از زیر کتفام رد کرده بود محکم منو گرفته بود تو چنگش و داشت کونم و پاره میکرد تو اون لحظات هیچی نمیفهمیدم آسیه به فجیع ترین شکل داشت جرم میداد چند دقیقه تو اون پوزیشن منو گایید تا اینکه آبش با فشار زیاد تو کونم خالی شد با تمام وزنش افتاده بود روم و حس بلند شدن نداشت چند تا بوسه از گردنم و صورتم کرد و گفت بلند شو عزیزم الان رویا میاد…بلند شدم و مستقیم رفتم دستشویی آسیه جوری کونم و باز کرده بود که نمیتونستم درست راه برم تا من از دستشویی بیام دیدم آسیه نشسته رو صندلی پشت میز نهارخوری یه نگاه به هم کردیم و خندیدیم گفت زود باش دیگه الان آبجیت میاد تو که نمیخوای بفهمه چیکارت کردم؟😄حدود ۱۰ دقیقه بعد رویا اومد خونه به آسیه گفت ببخشید عزیزم تنهات گذاشتم شرمنده پویا بیدار نشد؟ اونم گفت نه فکر نمیکنم اینجا که نیومده☺بعد من از اتاق اومدم بیرون سلام دادم نمیتونستم درست راه برم رویا گفت چیزی شده پویا گفتم نه آبجی یکم پام درد میکنه😖دیگه نمیدونست که دوستش چه بلایی سرم آورده…گفت بیا بشین الان ناهار میارم بخوریم موقع غذا خوردن حواسم کلا به آسیه بود اونم بعضی وقتا من و نگا میکرد باورم نمیشد این دختری که الان اینجور ساکت و مظلوم نشسته یه ساعت پیش داشت از وسط جرم میداد ولی آسیه اصلا به روی خودش نمیآورد انگار نه انگار که اتفاقی بین ما افتاده باشه…نوشته: پویا
129