سلام امیر هستم(مستعار)برمیگردم به سال ۹۲...دختر دوست بابام بود…روزی که دیدمش گفتم این همونیه که همیشه میخواستم…ازون روز همه فکر و ذکرم شد نزدیک شدن بهش۱۸ سالم بود از یک طرف درگیری شدید با درسای رشته ریاضی و اهدافی که واسه کنکور داشتم و از یک طرف تصویر لعنتیه مهسا(مستعار) که امونمو بریده بوداون چشمای قهوه ای روشنی که منو یک دل نه صد دل درگیر و عاشق خودش کرده بودمدرسه که تموم میشد مثل عقاب خودمو میرسوندم مغازه بابا به امید اینکه رد بشه و بره سه تا مغازه اونورتر که خیاطی باباش بود.انقدررر تابلو بودم که بابام هم بو برده بود هی تیکه مینداخت که اره فلانی(رفیقش) خیلی ادم درستیه و درستو تموم کن واست زن بگیرمو …به شدت با باباش رابطم خوب بود و به خاطر دوستی قدیمی با بابام منو دوست داشتبا اینکه خیلی سال بود که رفیق بودن اما هیچوقت خونوادشو ندیده بودم شاید بخاطر این بود که برعکس مغازه ها خونه هامون از هم دور بوداز صحبتای بابا فهمیدم که دوسالی هست دوستش از زنش جداشده و واس همین بود که دختر کوچیک ۴ سالش اکثرا تو مغازش بودبگذریم…عصر ها کارم شده بود رفتن به مغازه باباش و بازی کردن با دختر کوچیکه به امید اینکه مهسا ساعت ۶ بیاد ببرتش خونهدیدنش شده بود قوت روزانم که منو شارژ میکرد تا فردا عصریروز باباش گفت ببین میتونی واسه عکس هام رو گوشیم رمز بزاری؟ منم گفتم بده یه چک بکنم ببینم میشه یا نه که یک لحظه به ذهنم زد شماره مهسارو از گوشیش بردارمحتا نمیدونستم گوشی داره یا نهسریع رفتم مخاطبین و دیدم شمارش رو جون بابا ذخیره کرده سریع حفظ کردمشو گوشیشو دادم و زدم بیرون که ذخیرش کنم تا از یادم نره…اونروز شروع یک دنیای دیگه بود…همون شب پیام دادم سلام خوبی؟گفت شماگفتم حقیقتش جرات نمیکنم بگم کی هستم اگه امکانش هست حضوری ببینمت و صحبت کنم گفت مزاحم نشوبار دومسومو…با خودم عهد کردم گفتم اگه اینبار پرموباز کرد میبوسم میزارم کنارپیام دادم و باااز هم گفت مزاحم نشو…گفتم بیخیال حتما کسیو دارم و عاشقهآخه احمق دختر به اون خوشگلی رو رو هوا میزنن و به تو نمیرسه ک…ساعتای ۱۲ شب بود که از یه شماره ناشناس پیام اومد سلامگفتم شماگفت تو ی هفتس پیام میدی بهم تو خودتو معرفی کنگفتم پس چرا اینجوری جواب میدادیگفت اون خط رو دادم به خواهر بزرگم و اون با تو چت میکردخودم گوشی ندارم و این گوشی دوستمهوسط صحبت یهو گفت امیر خودتی؟گفتم ای جانم اره گفت خیلی وقت بود منتظر بودم سر راهمو بگیری و باهام صحبت کنیفهمیدم اونم منتظر بودهشروع شد دوران رویاییهرروز عصر یه دویست متری رو باهاش قدم میزدم دست تو دست شونه به شونهچنماه گذشت و هرروز عاشق تر میشدیم دیگه فقط دست نبود تو هر فرصتی که میشد ماشینو برمیداشتمو با تمام وجود بغلش میکردمو تا جایی که میشد لب میگرفتیمخونشون یک در بود ته یک کوچه تنگ ۱ متریساعت ۳ صبح میرفتم دم در خونشون نیم ساعت رو پام مینشست و لب میگرفتیمو میرفتم خونهگند زده بودم به تمام درسام… ولی به هیچ جام نبود چون مهسارو داشتمو لذت دنیارو میبردمیک روز بیدارشدم دیدم پیام صبح بخیر عشقم نیومده هرچقدر زنگ زدم خاموش بود گفتم شاید باطریش خراب بوده و…عصر شد دلشوره گرفتم و رفتم مغازه و سر کوچشون ندیدمششب از یه خط ناشناس زنگ زد که بابا فهمیده با کسی چت میکنم و انقدر زدتم که نصف صورتم کبود شده اومدم خونه ماماناولش این اتفاق خیلی ناخوشایند بود ولی تهش واسه ما بهتر بودمامانش که عشق ما دوتارو دید خیلی راحت تر گذاشتتمونخونش به من نزدیکتر شدشبا تا دیر وقت خونشون بودمو تمام شهر رو سه نفری زیر پا گذاشتیم۳نفری ۴ شب شمال رفتیم…این خونه رفتنا و شب تا دیر وقت پیش هم بودنا خیلی رومونو بهم بازکرد تا جایی که تصمیم گرفتیم اولین سکسمونو انجام بدیممامانش سه شب رفت مسافرت شهر مادریش به خاطر حال خراب مادرش و مهسارو سپرد به خاله کوچیکشاونم که از همه چیمون خبردار بودقرار سکسمون فردا شبش بودهمون شب وقتی داشتم برمیگشتم خونه تصادف کردمو ترقوه کتفم شکستدو روز بیمارستان و خونه بودم و قرار بود مامانش فردا بیاد گفت شب بیا پیشم با خاله هماهنگ کرد تو میای رفته خونشرفتم عین یک پرستار دورم میچرخیدگفت آماده ای؟گفتم واسه چیگفت سکس دیگگفتم دیوونه تو این وضع؟ مثلا ۳ هفته استراحت مطلقم ها 😅گفت مگه کیرتم شکسته؟گفتم نه اون عین همیشه سر حالهرفتم با همون باند پیچی کاندومو تاخیری گرفتم اومدم دوساعت بعد شروع کردیمشروع کردم با یه دست کونشو چرب کردنو و سوراخو باز کردنو یکم که جا بازکرد دراز کشیدم اومد که بشینه رو کیرم خیییلی آروم آروم سانت به سانت فرستادیمش تو و وایستادیم تا یکم جا باز کنهشروع کرد به نشستنو بلند شدن از یک طرف درد کتف از یک طرف لذت شدید نمیدونستم نالم از درده یا لذتموقع تلمبه زدن پشت سرش عکس مامانش بود که انگار داشت نگام میکرد صحنه خیلی جالبی بودمهسا هم ناله هاش شروع شد و تو اوج لذت بودیم و که بعد از یه رب ارضا شد و منم با اون ارضا شدم و ناله ای بود که سر میدادیمازون موقع تا الان دیگ نتونستم کسیو از کون ارضاش کنم اونم به اون شدت شاید چون اولین رابطش بود اینجوری خیسم کرد …اگه دوست داشتین ادامه شو که بیشتر فاز سکسی داره بنویسم واستونمخلصمامیرنوشته: امیر
86