اسم من آناهیتا وندتازاده ستالان ساکن آلمانماین داستان عجیبیههمچی از دانشگاه شروع شدلعنت به سمنانبعد قبول شدنم تو دانشگاه سمنانتو رشته م.بفکر میکردم دارم میرم پیش آدم حسابیا که درس بخونمو سری تو سرا بشمروز اول دانشگاهتولد یه رویامثل خواب بودبالاخره تونستمبالاخره دانشگاهمقطعی که تمام دوران مدرسه ازش حرف میزدنکه اگه قبول شی همچی تو زندگیت درست میشهولی زهی خیال باطلدانشگاه نگو بگو قتلگاهِ کوصیه رشته تخمی که چهار تا استاد مافیایی ادارش میکردن و هیچ استادی با بار علمی رو نمیاوردن از ترس اینکه اونجا از چنگشون در بیادسرکلاسا استادمون که نمیخوام اسم ببرم بنام استاد هیزآبادیهمیشه چشمش رو من بوددیگه انقد ضایع کوص و کونمو دید میزد که همه فهمیده بودن تو کفمهدخترای زیادیو به بهونه نمره کرده بودخیلیا بهش کوص دادن و نمره و مدرک گرفتن ولی افسرده شدن شدیدمخ بعضیا رو با نمره زدبعضیا با وعده کارحتی یبار به خودم گفتگفت بیا تو شهرداری سمنان برات کار جور میکنمازطریق ینفر بنام پرسا که باهاش زد و بند کردیم اون به من پروژه مرمتی بده منم به اون کلاس بدم تو دانشکده حالا میگن دست تورم بند کنهمنم عین خنگا خوشحال شدم فک کردم استاد دلسوزیهنگو واسه کوص تنگم دندون تیز کردهولی بجاش باید یکار کوچیکی برام بکنیگفتم چه کاری ؟گفت این کیر من توی خیلیا رفتهتنگ ، گشاد ، نیمه تنگ ، نیمه گشاد ، بین نیمه تنگ و نیمه گشاد ، بین نیمه گشاد و نیمه تنگ ، بین نیمه گشادهِ نیمه تنگی که متمایل به نیمه تنگه نمیه گشاده ، بین …گفتم : باشه قفلی فهمیدم ، تهشو بگوگفت : حرارت کوصت حلاوت کیرمو درگیر خودش کردهقشنگ معلومه کوصت حلوایی رنگهمث هلو میمونهآبدارهقلمبه ستمیخوام کلشو بکنم تو دهنم حسابی خیسش کنم آخ دهنم آب افتادبعد کیرمو شلاقی بکوبونم روشگفتم اگه بزارم بهم کار و نمره میدی گفت آره عشقم نمره میدم ، کار میدم ، فقط بزار آبمو بریزم رو مخمل صورتی واژنتمنم به ناچار قبول کردمتا گفتم قبوله بلندم کرد گذاشت رو میز . شلوارمو در آورد و شروع کرد به خوردنو لیس زدنه کوصم و همزمان انگشت اشارشو به حالت آقا اجازه هست میکرد تو سوراخ کونممنم که تو فضا بودم از موهاش میکشیدمو کلشو به کوصم فشار میدادم و از کائنات مدد میطلبیدم که طاقت این حجم از لذت و بهم بدن . انقد خورد که آلت تناسلیم تبدیل شد به آلت مُتناسلی ینی به درجات متعالی رسید.حسابی آب از کوصم که راه افتاد ، دستو صورتشو با آبم شست و گرد و غبار راه و از صورتش زدوداومد بالا همینجوری که لبامو میخورد لیرشو آروم فشار داد تو کوص نازنینمسرش که رفت تو من بیهوش شدمهمینجوری که تلمبه میزد در گوشم نفس نفس میزدنفسای سرد بی روحش منو برد تو داستان بوف کوره صادق هدایتیاد خندهاش سر کلاسا افتادمخنده های بی روح و ترسناکه مرد درشکه چی بوف کورنه دیگه نمیتونممن اومدم اینجا درس بخونمنیومدم قربانیه شهوت یه استاد باشمبه کی باید اعتراض کنمهیچکس طرف استادو بمن نمیدهنه بسه دیگه تمومش کنچرا خسته نمیشیآبتو بیار بزار برممیگفت باشه عزیزم الان تموم میشهدهنش بوی تریاک میداد انگاربابا کسکش زیر دلم درد گرفت تمومش کناینجوری نمیتونمیهو محکم بغلم کرد کیرشو تا ته کرد توم آخ جان چ حالی میدهگرمای آب کیره کیریشو تو خودم حس کردم چند لحظه نگه داشت کوصم پر آب شدکشید بیرونآبش عین آبه آبشار از کوصم میریخت بیرونمیخواستم ازش حامله بشم آخه عاشقش شدمدخترا اولین سکسشون و یادشون نمیرهاستاد تو ریدی تو اولیش…نوشته: وندتازاده
169