اول فکر میکردم زنش هست ، نگاهم رو به پائین مینداختم و شرم میکردم ، ظهرها میرفتن داخل کارگاه و درب رو میبستن، من که میخواستم دامادمون ندونه که من سیگار میکشم ،مجبور بودم برم تو کارگاه اونا سیگار بکشم ، کم کم متوجه شدم که زنش نیست و کارگرش هست، دیگه هیزی میکردم و مطمئن بودم که با هم رابطه دارن، دنبالش بودم که یجوری بکنمش ،رفته بود به دوستم یا همون صاحبکارش گفته بود که آرش چشمش دنبالمه، یه روز مجتبی بهم گفت ، چشمت دنبال کارگر من هست ؟ منم گفتم نه ، گفت هست ،خودش بهم گفته ، گفت یه چک پول بذار تو جیب بالائیت ،گوشه اش رو بهش نشون بده ، کاریت نباشه، من که متوجه شدم همه چی هماهنگ شده ،به دامادمون گفتم برم اونور و بیام ، رفتم تو کارگاه مجتبی ، مجتبی به بهونه کاری ،رفت بیرون و من و کارگرش که اسمش فریبا بود و تنها گذاشت ، فریبا حدودا 50سال سن داشت ، بخاطر مشروب و سیگار دندونهاش حسابی خراب شده بود، ولی هنوز زیبا بود و داغ،فریبا بهم گفت ،آرش مشروب میخوری ؟، گفتم آره ،شیشه مشروب دستی، رو آورد با دوتا استکان ،پیک میریخت و میخوردیم ،چندتا پیک که زدیم دیدم لباسش درآورد ،یه سوتین مشکی پوشیده بود ،سایز سینه هاش فکر کنم 80یا 85بود، ولی باسن کوچکی داشت ، منم لباس کارم رو از تنم بیرون آوردم و نشستم کنارش ، لب و لببازی کردیم و من حشرم حسابی زد بالا ، فریبا اصرارداشت ،زود تمومش کنیم ، چون مجتبی خیلی کار داشت ،منم که یه ترامادول 200رو نصف کرده بودم و خورده بودم با یه سیلد نافیل 100ایرانی ، کمرم سفت شده بود، فریبا یه پتو انداخت رو زمین و طاق باز خوابید ،من کیر 17سانتیمو تف زدم و آروم حل دادم تو کصش ،چه حس خوبی بود ، تلمبه زدم ، تندتر و تندتر ،عرقم دراومد ،خواست با دستمال عرقم پاک کنه که دستمال نزدیکش نبود ،با روسریش که کنارش بود عرقم پاک کرد، من جوون بودم حدودا 26سالم بود و زن داشتم و یه بچه . فریبا حسابی از من خوشش اومده بود ، پوزیشن ما تا موقعه ارضا شدن ،فقط همین طاق باز بود.موقعه ارضا شدن ریختم رو شکمش .داستان واقعی بودبعد از اون ،من و مجتبی و فریبا بارها و بارها سکس سه نفره داشتیم.نوشته: آرش
72