یقه پیراهنش خیلی باز بود سینه هاشو خوردم

هشدار: این داستان تِم همجنسگرایانه دارد.یادش که می‌آید دلش می‌سوزد، انگار بختک دلتنگی رویش چنبره زده است و او هم از این مهلکه هر چه دست و پا می‌زند، نمی‌تواند فرار کند؛ دفترش را باز می‌کند و با دستانی که بی‌شک بوی گند سیگار می‌دهند و صفحات دفتر خاطراتش را خفه کرده‌اند، شروع به نوشتن می‌کند....دفتر عزیزم، همیشه یک شروع دوباره، سخته؛ مخصوصا اگه بخوای غیر کلیشه‌ای باشه! حتی این‌که میگم “یک شروع غیر کلیشه‌ای سخته” هم کلیشه‌ای است که توجیهیه برای ذهن ناتوانم. همیشه برگشتن به تو سخته، راستش رو بخوای از تو حتی بیشتر از خودم متنفرم اما چاره چیه که دیگه کسی نیست و پناهی ندارم.حالا بعد این چاق سلامتی گرمی که با هم داشتیم بذار برم سر اصل مطلب!دوست محمدحسین بود و دو سال از ما بزرگ‌تر بود، همیشه برام این‌که بین ما می‌پلکید عجیب بود چندباری که با بچه‌ها بیرون رفته بودیم اون هم بود حتی یه‌بار هم با ماشین اون برگشتیم خونه‌ی ساسان؛ اصلا همه چی از خونه‌ی ساسان شروع شد، همون روزی که تی‌شرت آبی تنش بود!اون شب؛ منِ مست وَ اون‌که هنوز غریبه‌ای بود که رانندگیش تو مستی حرف نداشت!وقتی رسیدیم، پیاده شد تا من که تعادل نداشتم رو تا دَرِ واحدم همراهی کنه و طبق معمول آسانسور لعنتی خراب بود. نمی‌دونم چند سانتی‌متر از من بلند‌تر بود، صرفا می‌دونم بینی من تا گردنش بود، وقتی داشت منو از پله‌ها بالا می‌برد و سرم رو به بهانه‌ی این‌که تعادل ندارم رو شونه‌‌ش گذاشته بودم و داشتم عطر گردنش رو با اِسانس تلخ الکل می‌بلعیدم، فهمیدم که گردن اون تا بینی من بود!می‌دونستم، می‌دونه که من گِی‌ام، می‌دونستم که چندبار در مورد من از شقایق پرسیده بود و شقایق هم که نخود تو دهنش خیس نمی‌خوره و صاف گذاشته بود کف دستش که آره! بهترین دوستش، سروش، گِیه! شقایق حتی نتونست این غلطی که کرده بود رو هم پنهون کنه ازم، دختره‌ی دهن‌لق! از همون لحظه‌ای که گفت بذار من برسونمت ترسیدم، ترسیدم و همه‌ی تصویر‌های یازده سالگی‌ام جلوی چشمم رژه می‌رفتن. نه گفتن من و خنده‌های عصبی تو مستی همانا و اصرار ساسان و شقایق که بذار یاشار برسوندت خونه همانا! تو ماشین وقتی شوپَن رو پلی کرد و ازم پرسید چرا اصلا شب خونه‌ی ساسان نموندی و من جوابی ندادم، تصمیم گرفتم خودم رو به خواب بزنم و آخر هم کل مسیر خوابیدم.دستش دور کمرم بود و پاهام انگار آویزن بودن و عین یه نمایش عروسکی داشتم با نخ دست‌های اون حرکت می‌کردم؛ بالاخره رسیدیم دم در خونه‌ام دستم رو کردم تو جیبم که کلیدم رو در بیارم. بین فندک و سیگار و ایرپاد و جاکارتیم بالاخره پیداش کردم، انگار فقط یه جیب داشتم و مجبور بودم همه چیزمو توش با هر زوری که بود نگه‌دارم. کلید رو که از جیبم درآوردم، افتاد روی زمین، عادت داشتم به این همه دست و پا چلفتی بودن؛ یاشار که می‌دونست من ذره‌ای تعادل ندارم خم شد که کلید رو برداره، وقتی نشست دستم رو به آرومی گذاشتم روی سرش و اون هم آروم بلند شد و دست‌های من هم آروم آروم سر خوردن؛ از روی گوش‌هاش، گونه‌هاش، گردنش و بالاخره سینه‌اش و قامتش رو که کامل راست کرد، دست‌هام روی سینه‌های ورزیده‌ش جا خوش کردند و بهم زل زدیم؛ چند دقیقه‌ای بود که تو همین حالت بودیم البته اگه چراغ‌های اتوماتیک خاموش نمیشدن فکر می‌کردم اون چند دقیقه چند سال گذشته.می‌خواست یه چیزی بگه اما بزاق دهانش کمتر از اون چیزی بود که بتونه کلامی رو منعقد کنه، با زبونش لب‌هاشو خیس کرد و آب دهنش رو قورت داد.-نمی‌خوای کلید رو ازم بگیری؟+چرا چرا، بده بهم.کلید رو گرفتم و در رو با هر بیچارگی‌ای که بود باز کردم، کفش‌های کتونی رو از پام کندم و وارد خونه شدم، بوی گلایل روحم رو نوازش می‌داد. چراغ راهروی ورودی رو روشن کردم و جلوی در برگشتم که نگاهش کنم، دست‌هاشو تو جیبش کرده بود و شونه‌هاشو خم کرده بود و داشت منو نگاه می‌کرد، خنده‌م گرفته بود.+بیا تو، این وقت شب نمی‌تونی مست رانندگی کنی!حتی خودم هم از چرتی که گفتم تعجب کرده بودم، انگار من رانندگی کرده بودم و کل مسیر رو و اون خوابیده بود! غافل از این‌که حتی این جمله رو هم بزور سر هم کردم و گفتم.باشه‌ای گفت و دوباره خم شد و شروع کرد به باز کردن بند کفش‌هاش و منم همین‌طوری جلوی در ایستاده بودم و نگاهش می‌کردم.-اجازه میدی بیام تو؟هنوز هم داشتم نگاهش می‌کردم. وقتی از پاسخ از جانب من، ناامید شد یک پاش رو گذاشت داخل و با دوتا دستش پهلو‌هام رو گرفت و منو بلند کرد و راه رو برای خودش باز کرد و وارد راهرو شد.-مگه نگفتی بیام تو؟+آمم، آره آره.-شنیده بودم چقدر به گلایل علاقه داری!با حرص تو دلم گفتم لعنتی شقایق! نسبت به من خیلی کنترل بهتری تو مستی نسبت به خودش داشت این از رانندگیش هم واضح بود. جوابی به حرفش ندادم و سلانه سلانه از کنارش رد شدم و کلید رو که دستم بود روی میز انداختم و چراغ‌ها رو روشن کردم؛ اون هم به دنبال من وارد پذیرایی شد.-خونه‌ی کیوتی داری.+مرسیبلند خندیدم چون نمی‌خواستم باهاش حرف بزنم، ازش خجالت می‌کشیدم، ازش می‌ترسیدم؛ از اکثر آدما می‌ترسیدم…رفتم تو اتاق تاریکم و گفتم:+بیا این‌جا، تو این کمد رخت‌خواب هست، بردار هر چیزی که باهاش راحتی. من میرم بخوابم، شب بخیر.اون‌قدر ناتوان بودم که حتی نمی‌تونستم مسواک بزنم! با همون لباس‌هایی که تنم بود خودم رو انداختم رو تختم.وقتی رسید دم در اتاق، در زد و منتظر جواب من شد، اَه چطور تو مستی هم این‌قدر می‌تونه متشخصانه رفتار کنه؟ اصلا یه پسر ۲۴ ساله چطور می‌تونه این‌قدر جنتلمن باشه؟ اصلا نه به اون وارد شدنش به خونه، نه به این وارد نشدنش به اتاق! اون هنوز منتظر بود و من هم قصد جواب دادن نداشتم. کمی که منتظر موند، جواب ندادن من رو تاییدِ وارد شدنش به اتاقم تعبیر کرد، من سرم تو بالشم فرو رفته بود، فقط می‌شنیدم که در تاریکی درِ کمد رو باز کرد و رخت‌خوابی برداشت و بیرون رفت.از خواب بیدار شدم، سرم داشت می‌ترکید و تمام بدنم درد می‌کرد و کرختی‌ای که داشتم حرکت کردن رو برام سخت کرده بود، هوشیاریم رو تا حد خوبی بدست آورده بودم اما هوا هنوز تاریک بود. از اتاقم رفتم بیرون و دیدم یاشار یه گوشه در حالی که چراغ‌ها روشنند خوابیده. یه گوشه، به پهلو رو به اتاق من خوابیده بود و موهای سیاه پرکلاغی‌ش که فکر کنم اون‌موقع تا شونه‌هاش بودند رو باز کرده بود و موهاش کمی روی صورتش ریخته بود؛ تا حالا با موی باز ندیده بودمش. اون هم مثل من با همون لباس‌های بیرون، با همون تی‌شرت آبی روشن، خوابیده بود و چیزی رو خودش نکشیده بود و دست‌هاشو مشت‌کرده توی سینه‌هاش جمع کرده بود، عین یه بچه خوابیده بود! از دستشویی که برگشتم باز هم محو تماشاش شده بودم، خیلی برام جذاب بود. در عین حال قیافه‌اش معمولی بود، چشم‌های سیاه و کشیده اما درشت و ابروهای نسبتا پرپشت که یه کمان بامزه بالای چشم‌هاش درست کرده بودن و وقتی تعجب می‌کرد یا اخم می‌کرد یه گوشه‌ی ابروهاش تیز میشدن، از همه چی بیشتر تو صورتش تو چشم بودند. لب‌های کوچولو و بینی‌ کوچولویی هم داشت. چیزی که بیشتر از همه برای من جذاب بود چال لپ‌هاش بود که وقتی می‌خندید ظاهر می‌شدند، اگه بخوام راستش رو بگم قیافه‌اش معمولی نبود و خیلی جذاب بود، مخصوصا وقتی موهای بلند تیره‌اش رو باز می‌کرد!برگشتم و بعد از خاموش کردن چراغ‌ها به سمت اتاقم رفتم و دوباره خودم رو روی تختم انداختم، اما این‌دفعه فکر و خیال‌هام نمی‌گذاشتن که بخوابم. خیلی وقت بود که حسرت یه آغوش رو داشتم، خیلی وقت بود که کسی رو نبوسیده بودم، خیلی وقت بود که دست‌های کسی دورم حلقه نشده بود و پشت و کمرم رو نوازش نکرده بود، خیلی وقت بود که سکس نداشتم.به خودم گفتم فقط می‌خوام نگاهش کنم و این‌طوری خودم رو گول زدم و از روی تخت پاشدم. رفتم کنارش و با کمی فاصله روی زمین دراز کشیدم و شروع کردم به تماشای صورتش. می‌دونستم نگاه کردن بهانه بود، دوست داشتم صورتش رو لمس کنم.خودم رو کمی به تشکش نزدیک کردم،داشتم جرئت دست زدن به صورتش رو پیدا می‌کردم،دوباره کمی بهش نزدیک‌تر شدم،به صورتش که دقت کردم دیدم کمی ته‌ریش دار، انگار چند روزی از آخرین اصلاح صورتش می‌گذره،باز هم کمی بهش نزدیک‌تر شدم،جالبه که من اول می‌ترسیدم که اون منو برسونه اما انگار کسی که باید می‌ترسید اون بود نه من، باید هر چه سریع‌تر جرئت لمس کردنش رو پیدا می‌کردم، فاصله‌ی زیادی بین‌مون باقی نمونده بود که با کم کردنش بتونم برای خودم زمان بخرم، حتی همون لحظه‌ هم به احمقانه بودن کارم فکر می‌کردم اما،باز هم کمی بهش نزدیک‌تر شدم، حالا به تشکش چسیبده بودم و اون هنوز مثل یک بچه خوابیده بود و صدا نفس‌هاشو می‌شنیدم.دستم رو بلند کردم، فکر می‌کنم رسیدن دستم به صورتش صدها سال طول کشید که بالاخره جرئت‌شو پیدا کردم و دستم رو گذاشتم روی صورتش و چشم‌هاشو باز کرد و تعجب کرد و خودش رو عقب کشید و من باز هم ترسیدم!فکر کنم چند لحظه‌ای طول کشید تا به خودش اومد و تونست مغزش رو به کار بندازه. من ترسیده بودم و در ‌آستانه‌ی گریه کردن بودم، شقایق همیشه می‌گفت اشکت لب مشکته؛ وقتی دید من بغض کردم دستش رو روی صورتم گذاشت، این کارش اجازه‌ای بود برام که خودم رو بندازم توی بغلش و اون هم دست‌هاشو دور کمرم حلقه کرد و حالا اون‌که دیگه مثل بچه‌ها نخوابیده بود، من رو که مثل یه بچه خودم رو تو بغلش جمع کرده بودم، به شکل جنینی تازه، در آغوش گرفته بود. وقتی شروع کرد به نوازش کمر و پشتم بغض من ترکید و شروع کردم به گریه کردن و لرزیدن، هر چقدر بیشتر می‌لرزیدم یاشار محکم‌تر بغلم می‌کرد، تا این‌که بالاخره گریه‌ام بند اومد.سرم رو که روی سینه‌اش گذاشته بودم، آوردم بالا و دوباره مثل لحظه‌ی ورودمون بهم زل زدیم و حرکت دست‌هاش روی پشتم قطع شدند. دست‌هام رو از روی سینه‌اش برداشتم و صورتش رو گرفتم و لب‌هامو به لب‌هاش دوختم، مزه و حتی بوی الکلی که از بوسیدنش چشیدم و شنیدم من رو مست لب‌هاش کرد! چشم‌هامو بسته بودم و مشغول بوسیدنش بودم.خوردن لب بالایی، خوردن لب پایینی، گاز گرفتن لب بالایی، گاز گرفتن لب پایینی… حالا وقت به‌کار بردن زبون بود!با دست‌هاش که دور من حلقه شده بودند، به راحتی منو بلند کرد و از حالتی که هر دومون به پهلو خوابیده بودیم به حالتی که من به پشت خوابیده باشم جابه‌جام داد و خودش هم روی من خیمه زد و دست‌هاشو از زیر من برداشت و یکی از دست‌هاش توی یکی از دست‌های من گره خورد و با اون یکی دستش صورتم رو نوازش می‌کرد و دست آزاد من هم داخل موهاش بود. با دندون‌هاش لب‌هامو آروم گاز گرفت و کشید و ول کرد و لب‌هامون از هم جدا شد؛ چند لحظه‌ای گذشت تا چشم‌هامو باز کردم و دیدم داره نگاهم می‌کنه، باز شدن چشم‌هامو که دید به گردنم حمله‌ور شد، با شدتی که گردنم رو خورد دیدن اون همه کبودی، صبح روز بعد روی گردنم طبیعی بود، من هم بی‌تقصیر نبودم و با دستم که توی موهاش بود و ناله‌هایی که می‌کردم، تشویقش می‌کردم که کارش رو بهتر و شدید‌تر انجام بده. در حین خوردن گردنم بود و من از شدت لذت داشتم تلف می‌شدم و در اون لحظه تنها راه نجاتم رو پاره کردن تی‌شرت آبی خوشگلش دونستم. شاید اون موقع تی‌شرت پاره‌ شدش باعث شد بالاخره از گردنم دل بکنه، یاشار همیشه بهم می‌گفت گردنت یکی از جذاب‌ترین نقاط بدن‌ته پس بیخود نبود اون همه کبودی. از گردنم که جدا شد شروع کرد به باز کردن دکمه‌های پیراهنم و در همین حین هم ما بهم زل زده بودیم، پیراهنم به هر زحمتی بود از تنم دراومد و چشم از چشم‌های من کشید و به بالاتنه‌ی لخت من نگاه کرد و من هم به بالاتنه‌ی لخت نسبتا عضلانی اون نگاه کردم. معلوم بود که قبلا بدن رو فرمی داشته و چند وقتیه که بهش نرسیده اما هنوز هم بسیار جذاب بود. نمی‌دونم اون تو اون لحظه در مورد بدن لاغرِ سبزِه‌ی من چه فکری می‌کرد. بعد از برانداز کردنی که نهایتا به اندازه چند ثانیه طول کشید دوباره رو من افتاد و شروع کرد به خوردن سینه‌هام و گاز گرفتن و لیسیدن نیپل‌های کوچیکم. با زبونش مسیر پایین اومدنش رو روی بدنم رسم می‌کرد وقتی زبونش به نافم رسید شلوارلی کِشیم و شرتم رو خیلی آسون در آورد و کیر من که نسبت به بدنم کمی سیاه‌تر بود، بیرون افتاد. لبخندی شیطنت‌آمیز زد و خم شد و شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن بالای شکمم، رانم و تخم‌هام و گاهی رانم رو گاز می‌گرفت و باعث میشد ناله‌ای از سر لذت ازم خارج بشه. داشتم دیوونه می‌شدم و اون هم اینو می‌دونست و می‌خواست. سرش رو گرفتم و کشیدمش بالا و دوباره شروع کردم به بوسیدنش، درسته مدت زیادی از آخرین سکسم می‌گذشت اما دوست نداشتم تو سکس اون‌قدر ساکن باشم، وقتی اومد بالا دستم رو بردم سمت شلوار لی‌ش و کمربندش به سختی باز کردم و شلوارش رو کشیدم تا روی باسنش و خودش کامل شلوارش رو درآورد و کنارش گذاشت. از روی شورت کیرش که فکر می‌کردم کامل راست شده رو توی دستم گرفتم، از بزرگی کیرش به وجد اومده بودم و طولی نکشید که بالاخره دستم رو کردم تو شرتش و کیر داغش رو لمس کردم و شورتش رو درآوردم. یاشار روی من بود و هنوز در حال بوسیدن هم بودیم و از برخورد کیرهامون ناله‌ای کردم، نمی‌تونستم بیشتر از این تحمل کنم زور زدم که بره کنار اگر خودش نمی‌خواست قطعا نمی‌تونستم تکونش بدم، حالا اون به پشت خوابیده بود و من اومده بودم روش، من هم سینه‌هاش رو که هنوز کاملا ورزیده بودن رو می‌لیسدم و بین گردن و سینه‌ها و گوش‌هاش در تکاپو بودم، می‌خواستم تلافی کنم!در نهایت می‌خواستم به سمت پایین بدنش حرکت کنم و در همین حین بدنم رو روی کیرش می‌کشیدم، در حالی که بهش نگاه می‌کردم، سرم رو رو به پایین حرکت می‌دادم. وقتی رسیدم به کیرش از دیدن کیرش که خوش‌فرم و زیبا بود باز هم به وجد اومدم. دستم رو دور کیرش حلقه کردم و زبونم رو از بالای کیرش تا حلقه‌ی دستم حرکت دادم و با این کارم اون آهی کشید و حلقه دستم رو باز کردم که مسیر زبونم باز بشه و زبونم رو تا تخم‌هاش هدایت کردم و شروع کردم به خوردن تخم‌هاش و نفس‌های پر صدای اون منو بیشتر تحریک می‌کرد و در حالی که تخم‌هاشو می‌خوردم کیرش رو بالا پایین می‌کردم. دیگه اثری از مستی الکل نبود و اگر عدم هوشیاری‌ای وجود داشت ناشی از غرق شدن در سکس بود. طاقتش که طاق شد، با دست‌هاش دو طرف سرم رو گرفت و منو به سمت کیرش هدایت کرد و سر کیرش رو داخل دهنم کردم و زبونم رو چندین بار دورش چرخوندم با این کارم آهی کشید و سر منو به کیرش فشار داد و منم شروع کردم به خوردن کیرش و بالا پایین کردن دهنم روی کیرش.کارهاش خشونتی آمیخته به مهربانی و لطافت بود و این من رو به شدت تحریک می‌کرد. منو کشید بالا و من به صورت چنبره زده روی بدنش دراومدم و باز بوسیدن هم رو به هر چیزی تو اون لحظه ترجیح دادیم. در همون حین هم با یه دستم کیرش رو به سوراخم می‌زدم و روی کونم می‌کشیدم. در همین حین با تاسف یهو ازش جدا شدم.+فاک!-چیشده؟+کاندوم ندارم!!!خندید و شلوار رو که کنارش انداخته بود برداشت و از کیف پولش کاندوم درآورد. هر دو لبخندی زدیم.+چند دقیقه صبر کن.سرش رو تکون داد و من هم به سمت دستشویی رفتم، می‌تونستم ببینم که داره بهم نگاه می‌کنه و این برانداز کردنش حس خوبِ عجیبی بهم داد. از دست‌شویی برگشتم و همه چیز آماده بود!روی شکمش نشستم و باز هم رو بوسیدیم. خودش رو از زیر من درآورد و با دستش من رو هدایت کرد که به شکم بخوابم، سرش رو پایین برد و شروع کردن به بوسیدن کونم و گرفتن گازهای کوچیک. وقتی لیسیدن سوراخم رو شروع کرد، دیگه نمی‌تونستم خودم رو کنترل کنم و ناله‌هام پرصداتر از همیشه شده بود و کاملا از خود بی خود شده بودم، مستقل از این که ریمینگ برام خیلی لذت‌بخش بود، یاشار خیلی این‌کار رو خوب انجام می‌داد. من رو چرخوند؛ لوبریکانتی که همراه خودم از دست‌شویی آورده بودم رو برداشت و به کونم زد و سرمای لوبریکانت باعث شد لرزش کوچیکی در بدنم حاصل بشه. من به کمر جلوش خوابیده بودم و داشتم می‌دیدم که کاندوم رو، روی کیرش که خونِ جمع شده توش، باعث شده بود رگ‌هاش حتی نمایان‌تر بشن، می‌کشه و بعدش کیرش که حالا روش کاندوم کشیده شده بود رو آغشته به لوبریکانت کرد. نگاهی به من کرد و من با لبخندم همراه با تکون دادن سرم تاییدش کردم. خیلی آروم سر کیرش رو روی سوراخ کون من گذاشت.یک فشار ریز،آهِ من،فشار بیشتر،آهِ من،+آه!!! یاشار! یاشار!در همون حالت خم شد، فشار بیشتر،آهِ همراه با جیغِ من،بویِ گلایل، آهِ من، بویِ گلایلبوسیدن لب‌هام، فشار بیشتر، بویِ الکل، بویِ گلایل،آهِ من، فشار بیشتر، فشار بیشتر، فشار بیشترآهِ من، آهِ من، آهِ من، جیغِ من، استیصالِ من از شدتِ لذت،فشارِ بیشتر…ضربه،ضربه،ضربه،آهِ اون، آهِ من و یخ بستن لحظه!...به دیوار تکیه داده و یاشار را می‌نگرد که دارد وارد سالن ترانزیت می‌شود. یاشار در آخرین لحظه برمی‌گردد و از دور نگاهی به سروش می‌کند و سرش را پایین می‌اندازد و به گلایل‌های در دستش نگاه می‌کند و سپس آرام از دایره‌ی دید سروش خارج می‌شود، دیگر از گردن کبود سروش هم خبری نیست!سروش، دیگر طاقت ندارد به سمت بیرون حرکت می‌کند، دیگر نمی‌تواند، می‌دود، هوای تازه می‌خواهد، دود سیگاری که شش‌هایش تنفس کنند، شقایق نیز پشت سرش می‌دود…این داستان ادامه دارد…نکته۱: اول از همه، خیلی ممنون که داستان رو خوندین، برای هر غلط نگارشی، گرامری، معنایی یا هر سهل‌انگاری‌ای در نوشته بود عذرخواهی می‌کنم.نکته۲: تا جایی که می‌توانستم سعی کردم قسمت اروتیک و مربوط به سکسِ داستان، پررنگ و بولد باشه اما برای پیش بردن داستان لازمه که به موارد دیگه هم بپردازم و برای این موضوع عذرخواهی می‌کنم.نکته‌۳: اگر نظر، انتقاد، پیشنهادی یا هر کامنتی داشتید خیلی خوشحال میشم که باهام در میون بگذارید.میمِادامه...نوشته: Mime

57