...قسمت قبلسلام دوستانی که خوششون اومده بود از داستان من و میخوام به اونایی که هیت کرده بودم بگم بیلاخخخ بریم سر اصلا مطلببعد اون روز چند روزی بود که روم نمیشد که بهش زنگ بزنمو همه ببینیم و اونم انگار همین حسو داشت نسبت به من که تو کوچه اتفاقی به هم برخورد کردیمو هردو دست پامون گم کرده بودیم احوال پرسی کردیم از هم که من حول شدمو گفتم بریم دوتا قیفی بزنیم که اونم قبول کردبعدش کم کم باهم باز گرم شدیم تو پارک نشسته بودیم که رومون به هم باز شد با این جمله سعید گفت دیگه بعد پی اسی که تو خونتون زدیم منو تحویل نمیگیریا نکنه خوشت نیومد و خندید گفتم نه اتفاقا خوشم اومد گفت پس تو انقدر شیطون بودی رو نمیکردیدستشو گذاشت روی رونم گفتم نکن زشته یکی میبنه گفت اخه لون کون سفیدت دله منو برده پارسا مکانمون اوکی نبود نمیدونستیم که باید کجا بریم بعد اون روز فقط هی همو میمالوندیم جاهای خلوت بدجور یک ماهی میشد که تو کف بودیم تولد مهران بود مهران یکی از بچه کحله هامون بود که باهم رفاقت داشتیم ولی قضیه بین منو سعید رو نه اون نه کسی دیگه ای نمیدونست مهران مارو برای جشن تولدش دعوت کرد به همراه یکی دیگه از بچه محلامون حسین مهران حسین هردو ۱۸ سال داشتنو پسر های هیکلی بودن و پشمیقراربود شبم خونشون باشیم بساط عرق فراهم بود اینا ولی من از عرق متنفر بودم بعد شام نزدیکای ده شب عرقو خوردن هرکدوم سیگار به دست یه گوشه افتادن که سعید گفت منو پارسا میریم تو اون اتاق بخوابیم دیگه مهرانم اوکی داده بود تو راهرو سعید اسپنک زد تو کونم که تازه گرفتم چی شد درو که بست گفتم سعید فکرشم نکن اینا بفهمن ابروم رفته گفت نترس اینا مست مستن حالیشون نیست از اون که از اون اسرا از من انکار که منو به ساک زدن راضی کرد استرس زیادی داشتم شلوارشو کشید پایین زانو زدمو کیرشو گرفتم به دستمو سرشو شروع کردم به لیس زدن سرمو میگرفت و ته حلقم کیرشو میبرد که از مستی حواسش به سر صدا نبود گاهی وقتا از دستش در میرفت من هی میگفتم اروم و استرس کل بدنمو گرفته بودبعد چند دیقه گفت ببین اینا هم احتمال زیاد خوابیدن دیگه چراغا خاموشه بیا بهم بدههی من می گفتم نه میفهمن که زد سیم اخر گفت یا میدی یا داد میزنم که من ترسیدم لباسامو کلشو به اسرار اون کندمو کامل لخت شدم داگ استایل کردمو شروع کرد تف زدن به پشتم گفت جوون سر کیرشو گذاشت توش تا ته کرد که یهو در باز شد مهران حسین هردو خندیدن من سریع خودمو جمع کردم مهران گفت دیدی گفتم این پارسا کونیه این سعید اب زیر کا تنها خور سعید فقط ولیساده بودمنم از ترس به خودم میلرزیدمحسین گفت چرا پس ادامه نمیدین مزاحم شدیم و میخندیدنگفت فکر کن از فردا تو محله همه میگن پارسا کونی بیا و میخندیدن که شروع کردم به التماس تو رو خدا به کسی نگین گفت شرط داره شرطشم درد داره مهران شروع کرد کندن لباساش کیر کلفت سیاهشو که دیدم پشمام ریخت چون یک رگه عربی داشت گفت بیا دستی برسون من میگفتم نه گفت ببین اذیت کنی خودت میدونی چی میشهیالا رفتم جلو دست گذاشتم رو کیر نیمه شقش حتی سعید شقش به خواب مهران نمیرسید تازه پشمم داشت گفتم حالم بهم میخوره بخورمش گفت ببخشید کونی. تمیز نکردم یالا شروع کردم با اکراه براش ساک زدن حسین از اون بر با کیرش بازی میکرد کیرش کامل راست شده بوداومد منو بکنه که گفت حسین داداش تو اینو بکنی ما باید تو غار بزینم بزار ما اول بکنیم حسین دست سعیدو گرفت اورد جلو کیر سعید حسین فرقی نداشت حسین یکم پشم داشت گفت شروع کن برامون ساک بزن گفتم با بغض شلوارتو دربیار گفت مث یه جنده خودت برام درش بیار شلوارو شرتشو کشیدم پایین کیرش شق شق بود براش شروع کردم ساک زدن گفت اوف چقدر خوبه چند دیقه ای براش زدم که رفت پشتمو خوابید گفت بشین رو کیرم نشستم رو کیرش مهران گفت همینطور که میدی دهنت از دهن نیوفته کیرشو گرفت جلو دهنم هم زمان هم ساک میزدم مهران ابش اومدو از اتاق رفت بیرون سعیدم از ناراحتی من لباس پوشید رفت خونشون من مونده بودمو مهران…نوشته: پارسا
95