با زن جنده ام چطور کنار بیام

...قسمت قبلچند روز بعد زنم اومد یه پورن تو گوشیش نشونم داد. یه زن شوهردار بود که با شوهره سوار ماشین بودن و زنه به راننده کامیونایی که رد میشدن سینه هاشو نشون میداد و بعد با یکیشون سکس کرد. با لحن شیطون گفت “نظرت چیه اینو امتحان کنیم؟” که من گفتم “آیدا جان اینجا ایرانه نمیشه که. بعدم بشه هم نمیشه به این راننده ها اعتماد کرد” که آیدا گفت “دیگه کسی هست من بهش نداده باشم؟ هرچی میخواست بشه میشد دیگه تا حالا” و دستمو گرفت بلندم کرد. کونشو چسبوند به کیرم و گفت “بدو دیگه، میخوام کیرشونو اینطوری راست کنم و بعد بذارم بکنن تو کسم” که من گفتم “باشه عزیزم فقط مواظب باش. منم تحقیر نکن” که اون گفت “امروز‌ بیخیال شو دیگه ارشیا، نمیشناسنمون که. منم میدونم همش الکیه و برای لذت بردنه و واقعا بهت احترام میذارم” منم گفتم “باشه ولی فقط امروز” اونم خندید و لپمو بوسید و رفت حاضر شد. سوار ماشین شدیم و از شهر زدیم بیرون. تا حالا برای یه فانتزی اینقد به خودمون زحمت نداده بودیم. افتادیم تو یه جاده که فقط راننده های کامیون بودن. زنم دکمه های مانتوش رو باز کرد و زیرشم که هیچی نپوشیده بود. از کنار چندتا کامیون گذشتیم که زنم سینه هاشو انداخت بیرون و نشونشون داد. دو سه تاشون بوق زدن و چراغ زدن و رد شدیم ولی اون آخری دنبالمون اومد. هرچی میرفتیم سایه به سایه دنبالمون میومد و وقتایی که میشد میومد بغلمون. زنم هم میخندید و سینه هاشو نشونش میداد. هی هم اشاره میکرد شیشه رو بدیم پایین که زنم توجهی نمیکرد و به منم میگفت ولش کن. کلی رفتیم و طرف بازم ادامه داد. تا این که به زنم گفتم “میخوای وایسیم بهش بدی بنده خدا رو؟” که زنم گفت “نه دیدمش خوب نبود” و رفتیم. طرف هم وسط راه بیخیال شد. بعد یه مدت رسیدیم به یه مجتمع بین راهی که کلی کامیون وایساده بود. پیاده شدیم زنم با همون لباسا و سر و وضع رفت خوراکی گرفت اورد خوردیم و راننده ها هم همه داشتن با چشاشون میخوردنش.زنم اومد کنار ماشین و همینطور که داشتیم خوراکیا رو میخوردیم بهم گفت “ارشیا اونو ببین لباس نارنجیه رو. خیلی سکسی نیست به نظرت؟” که دیدم یه مرد سیبیل کلفت تقریبا قد کوتاه اما هیکلی و چهارشونه که شکم بزرگ و موهای فری داشت و به تی شرت نارنجی تنش بود و یه دستمال دستش بود رو بهم نشون داد. گفتم “چرا بد نیست جالبه” که گفت “میری بهش بگی بیاد منو بکنه؟” من که جا خورده بودم گفتم چی؟ که گفت “برو دیگه. دوست دارم بری ازش خواهش کنی بیاد منو بکنه” من یکم بهونه اوردم ولی آخر قبول کردم. خواهش کردن اژ یه مرد دیگه اونم این آدمه خیلی تحقیرآمیز بود برام. اومدم برم که آیدا گفت “وایسا. زنگ بزن به گوشیم که من بشنوم چی میگید” منم همینکارو کردم و رفتم سمت یارو. داشت فلاکسشو پر از آب جوش میکرد که من رفتم بهش گفتم “آقا خسته نباشید” که طرف برگشت سمتم و با اخم ترسناکش بهم نگاه کرد “سلام فرمایش؟” که گفتم “راستش نمیدونم باید چجوری بهتون بگم. من و خانومم یه خواهشی ازتون داشتیم” و با دست آیدا رو نشون دادم که دم ماشین وایساده بود. “خانومم به نظرتون خوبه؟” طرف اخم کرد و گفت “یعنی چی؟ من که نمیشناسم ولی آره خانوم خوبیه” من گفتم “حاضرید باهاش بخوابید؟” که با عصبانیت فلاکسشو برداشت و گفت “یعنی چی مومن برو خدا اموراتتو جای دیگه حواله کنه” که من دنبالش رفتم و گفتم “جدی میگم آقا. خانومم شما رو دیده و از ظاهر مردونتون خوشش اومده. منم اومدم ازتون خواهش کنم زنمو بکنید” طرف چشماش چارتا شده بود و منو نگاه میکرد “انصافا ما رو گرفتی پسر؟ کلاهبرداریه یا خفت گیریه؟” که من گفتم “هیچکدوم به خدا. هرجا شما بگید و هرطور شما بگید بهتون میده. فقط بیایید بکنیدش لطفا” گفت “جدی میگی الان یعنی؟” گفتم “بله آقا جدی” اون که تعجب کرده بود گفت “والا چی بگم. اولین باره دیوث واقعی میبینم. زنت که خوب تیکه ایه ولی اینجا نمیشه. دنبال من بیایید من یه جای خلوت سراغ دارم”با طرف برگشتیم سمت ماشین و اونم در همین حین زنمو برانداز میکرد. همو که دیدن دست دادن و حسن دست آیدا رو بوسید و خودشونو به هم معرفی کردن و مرده گفت “خب ما در خدمتیم” که زنم با خنده گفت “خدمت از شوهرمه حسن آقا” و خودشو نزدیک کرد بهش. حسن گفت “اینجا نمیشه. بریم یه جا که من میبرمتون” و زنم هم گفت باشه. بعد رو به من گفت “من با حسن جون میام دیگه” و منو بوس کرد و با خنده همراه حسن رفت. حسن زنمو به سمت ماشینش راهنمایی کرد. دیدم که موقع بالا رفتنش از پله های کامیون زیر کونشو گرفت و قشنگ دست کشید به کون و رونش. به همین راحتی زنم نشسته بود تو کامیون یه مرد غریبه و جلوم میرفتن. مدام فکر میکردم اگه ببرتش جایی چی میشه و اگه طرف خلافکار باشه چی و از این فکرا. دنبالشون رفتم از جاده بیرون و چند کیلومتر تو یه جاده فرعی پشت یه جای متروکه زیر یه درخت بزرگ پارک کرد و بهم اشاره کردم برم بالا. موقع بالا رفتن از پله های کامیون پام گیر کرد و افتادم و حسن زد زیر خنده. وقتی کامل بالا رفتم حسن که داشت سینه های آیدا رو میمالید بهش گفت “منم جای تو بودم به این نمیدادم. چیه اخه این بچه سوسولا شما دخترا دوست دارید. شوهر ادم باید مرد باشه” که زنم گفت جون و سریع لباشون رفت تو هم. لب گرفتن ازش با اون سیبیلا چندش بود حقیقتش نمیدونم زنم چطور این کارو میکرد و اصلا از چی این خوشش اومده بود. بهش گفت “دوست دارم به این شوهر سوسولم نشون بدی زنشو باید چجوری بکنه” که اونم گفت “حتما. امروز کلاس درسه واسش” و بلند شدن رفتن تو یه اتاق کوچیک پشت کابین که معلوم بود واسه استراحت خودش درست کرده.بوی تندی میومد توش که فک کنم بوی تریاک بود. بهم گفت “من و زنت اینجا مشغولیم تو هم بشین اون جلو مواظب باش کسی اومد خبر بده” که من گفتم “حسن آقا میخوای من ماشینو روشن کنم در حال حرکت باشیم سکس کنید؟ خطرش کمتره اینجوری” که پوزخند زد و گفت “بشین بچه قوارت به روندن کامیون نمیخوره تو. بشین اون جلو صدات درنیاد” و زنم خندید و در حالی که پشمای سینش که از دکمه های باز پیرهنش اومده بودن بیرون رو اروم با دست نوازش میداد ازش لب گرفت و حسن هم کشیدش رو خودش و شروع کرد سینه هاشو خوردن. زنم شکم پشمالوی حسنو میخورد تا رسید به شلوارش و کیرشو از شلوارش دراورد. زنم چهاردست و پا شده بود جلوش و درجا شروع کرد ساک زدن کیرش. کیرش دراز نبود خیلی ولی بی نهایت کلفت بود. اصلا کلفت ترین کیری بود که تا حالا زنمو کرده بود. آیدا با لبای درشتش کیرشو ساک میزد و کلی صدا تولید میکرد اینقد که محکم میخورد کیرشو. حسن خم شده بود جلو و کونشو میمالوند. معلوم بود از لمبر خوردن کونش لذت میبره. بعد هردوتایی همه لباساشونو دراوردن و حسن تکیه داد و زنم رفت جلوش بین پاهاش و شروع کرد کیرشو ساک زدن. حسن با دستش موهاشو گرفته بود و سرشو جهت میداد. با این که شکم داشت ولی هیکلش خیلی سکسی بود. شاید به خاطر شونه های پهن و عضلانیش بود که نصف عرض اتاق رو پر کرده بود. زنم رفته بود زیر کیرش و خایه هاشو لیس میزد. منظره کیر سوپرکلفتش که بالای سر زنم بود که داشت خایه هاشو میخورد واقعا سکسی بود.یکم بعد زنمو به پشت خوابوند و شروع کرد تو کسش تلمبه زدن. زنمم دست میکشید به کناره های رونش و میگفت جووونننن. دست میکشید رو پهلوهاش که حسن میگفت “چیه دوست داری هیکلمو؟” که زنم گفت “اره قربون هیکلت برم. مردونگی خالصه همه چیت” و حسن هم که حال کرده بود همونطور که تو کسش عقب جلو میکرد با سیبیلاش یه لب از زنم گرفت. سینه های آیدا بالا پایین میپرید و از لذت فقط آه و ناله میکرد و جیغ میکشید. یهو خم شد شرت حسن رو برداشت گذاشت در دماغش و داد زد “محکمتر بزن تو رو خدا واینسا” و شروع کرد زیرش لرزیدن. بعد خواهش کرد یکم ادامه نده تا حالش جا بیاد. حالش که یکم بهتر شد گفت “اوفففف، چندوقت بود اینطوری ارضا نشده بودم” و شروع کرد بدن حسن رو با لباش مک زدن و بهش گفت “مرسی عشقم، بدو ارضا شو تو هم میخوام حال کنم” که حسن خندید و گفت “من تریاک سنگین میکشم به این زودی نمیام، حالا حالا ها باید کس بدی بهم” که زنم گفت “جون میدم بهت، هرچی بخوای کسمو در اختیارت میذارم” و اونم محکمتر تلمبه میزد. آیدا بهش گفت “حسن شرتتو بچپون تو دهن این، دوست دارم ببینم مجبورش کنی شرتتو بخوره” که حسن هم اومد شرتشو کرد تو دهنم و خندیدن. یکم بعد حسن برش گردوند و نشوند رو کیرش و به منم گفت “برو پایین کشیک وایسا یهو کسی نیاد، اگه کسی اومد بگو” که من گفتم “آخه…” که حسن داد زد “نفله میری یا بیام پامو بکنم تو دهنت؟” که من سریع رفتم پایین. چند دقیقه بعد زنم در حالی که داشت دکمه هاشو میبست اومد پایین و پشتشم حسن در حالی که سینه هاشو داده بود جلو با خوشحالی و غرور از رکاب پرید پایین. به آیدا گفت “این شماره منه، هر موقع شبانه روز که زنگ بزنی هرجا که باشی میام پیشت” زنم ازش یه لب طولانی گرفت و اومد سوار ماشین شه بریم. بهم گفت “از حسن آقا تشکر کردی؟” من سرمو انداختم پایین و گفتم “ممنون حسن آقا” حسن خندید و گفت “بابت چی؟” آیدا چونمو با دست گرفت و سرمو اورد بالا و گفت “قشنگ تشکر کن” من گفتم “ممنون که زنمو گاییدید” حسن در حالی که میزد رو پاش و میخندید گفت “عجب جونورایی پیدا میشنا. زنگ یادت نره جنده خانوم” و رفت سوار ماشینش شد و رفت.تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد. شب که برگشتیم خونه آیدا گفت حال آشپزی نداره و غذا سفارش بدم. منم از یه رستوران که میشناختم غذا سفارش دادم. یک ساعت گذشت و غذا رو نیاوردن. زنگ زدم رستوران و گفتن دادن به پیک بیاره، اما تا نیم ساعت بعدش هم خبری نشد. وقتی پیکه اومد و درو باز کردم در حالی که عصبانی بودم با لحن بدی گفتم “کجایی مرد حسابی ما دو ساعته منتظریم” که گفت “تقصیر منه مگه؟ غذاتونو دیر دادن دیگه” که من گفتم “حرف مفت نزن یه ساعته بهت دادنش خودم پیگیری کردم” طرف که جوون قبراقی بود و ظاهر خلافکاری ای هم داشت زد تخت سینم و گفت “هششش، دفعه آخرت باشه اینجوری با کسی حرف میزنیا” من که یکم ترسیده بودم گفتم “خب آخه دو ساعته ما گشنه ایم” طرف که انگار پررو شده بود اومد تو صورتم و گفت “اصلا دوست نداشتم بیارم، میخوای چه غلطی کنی؟” آیدا که از سر و صدای ما فقط با یکی از سویشرتای من که بالای زانوش بود و زیپشو نصفه داده بود بالا و معلوم بود هیچی زیرش نپوشیده اومده بود دم در گفت “چی شده آقا؟” پسره که از ظاهر زنم تعجب کرده بود آب دهنشو قورت داد و گفت “شوهرتون بی ادبی میکنه خانوم” که آیدا گفت “شما تشریف بیارید تو اینجا زشته جلوی همسایه ها” من گفتم “چیو بیاد تو این…” که آیدا دستشو گرفت جلوی دهنم و گفت “ساکت، حرف نزن دیگه” طرف که از طرفداری آیدا حال کرده بود با پوزخند به من اومد تو خونه و آیدا درو بست. زنم بهش تعارف زد بشینه و بعد گفت “خب شما چرا اینقد دیر اومدید؟” که پسره خندید و گفت “راستشو بخواید زیدم زنگ زد گفتم سریع برم پیشش دیگه کار بیخ پیدا کرد” زنم خندید و گفت “چجوری بیخ پیدا کرد؟” که پسره گفت “دیگه لب تو لب شدیم و بردمش پشت شمشادا تو پارک” زنم با یه تعجب الکی گفت “یعنی تو پارک سکس کردید؟” پسره با غرور پوزخند زد و گفت “آره بابا این که کارمه” و زنم هم دستاشو جمع کرد و سینه هاشو به هم فشار داد و گفت “اوففف”من با عصبانیت اونجا وایساده بودم و بهشون نگاه میکردم که زنم رو به من گفت “تنها راه این که بفهمیم حق با کدومتونه اینه که مقایسه انجام بدیم”من گفتم “چیو مقایسه کنیم؟” که زنم خندید و گفت “بیا اینجا وایسا حرف نزن” رفتم روبروی پسره وایسادم. قدش که پونزده سانتی ازم بلندتر بود حداقل. هیکلشم که بزرگتر بود. نمیدونستم چیو میخواد مقایسه کنه دیگه. زنم یهو بهش گفت “شما شلوارتو بکش پایین” طرف چشاش گرد شد و با خنده پرسید “چی؟” که زنم با کف دست زد رو رونش و با یه اخم ساختگی گفت “میگم شلوارتو بکش پایین زود” پسره هم خندید و شلوارشو کشید پایین. کیرش خوابیده بود ولی بازم یه ده سانتی میشد. زنم رو کرد به من گفت “حالا تو، زود باش” من گفتم “برو بابا یعنی چی” که زنم محکم زد تو تخمام و گفت “زود باش میگم تا سیاه و کبودشون‌ نکردم” من از ترس و خجالت و درد کیرم کامل خوابیده بود و وقتی شلوارمو کشیدم پایین کامل جمع جمع شده بود و شاید سه سانت هم نمیشد” پسره خندید و گفت “اون دیگه چیه؟ آبروی هرچی مرده بردی” زنم هم خندید و گفت “آره واقعا به هیچ دردی هم نمیخوره” بعد گقت “خب از اندازه ها معلومه حق با این آقاست” که پسره خندید و گفت “تازه ارضا شدم وگرنه اندازه اصلیشو میدیدی” که آیدا کیرشو با دست گرفت و گفت “خب پس بذار دوباره راستش کنم اندازشو ببینیم” من داد زدم “آیدا” که آیدا بلند داد زد “خفه شو” و پسره هم یقمو گرفت و مشتشو برد عقب و تو همون حالت بهم گفت “میخوای صورتتو بترکونم بچه خوشگل؟ خفه شو من و خانوم داریم حال میکنیم”بعد شروع کرد مالیدن کون و سینه های زنم و گفت “عجب کسی هستی عزیزم” زنم هم از پایین گردنشو بوسید و گفت “همش واسه توئه عزیزم” ما حتی اسم اینم نمیدونستیم و اینطوری داشت واسش خایه مالی میکرد. پسره زیپ سویشرت آیدا رو کشید پایین و شروع کرد خوردن سینه های بلوریش و لب گرفتن با زبون. هرچقدرم بیغیرت شده باشی صحنه لب گرفتن یکی دیگه از زنت بازم تکراری نمیشه. پسره در حالی که زنم مثل آهویی بود که تو چنگال شیر اسیر شده بود از پشت گرفته بودش تو بغل و جفت سینه هاشو با دوتا دستاش میمالید. بعد برش گردوند و یکی محکم زد در کونش و شرتشو کشید پایین و در حای که چشاشو بسته بود شیار کونشو از بالا تا پایین چندبار لیس زد و بعد شروع کرد خیلی آبدار و تند با دهنش کون آیدا رو خوردن. زنم هم فقط کونشو نگه داشته بود و ناله میکرد. یکم بعد برش گردوند و همونطور که تو بازوهای قویش نگهش داشته بود و با لباش گردنش و لباش و سینه هاشو میمکید با دست کس و کونشو میمالید و باعث شده بود دیوونه بشه. زنم بهم گفت “بیا بشین اینجا کنار من وانمود کن تو داری کیر این آقا رو میخوری” منم سریع اطاعت کردم. پسره به آیدا گفت “دهنتو وا کن یالا” و کیرشو چندبار زد رو زبونش. بعد با کیرش محکم به صورتم سیلی زد و گفت “این عاقبت بی ادبیه کسکش” و دولا شد و سینه های زنمو ماچ کرد و بعد آیدا شروع کرد کیرشو خوردن.آیدا همونطور که کیرشو میخورد شروع کرد سینه راستشو مالیدن. من خواستم بهش کمک کتم و اومدم شروع کردم سینشو مالیدن که زد رو دستم و گفت “تو دست نزن” پسره خندید و شروع کرد مالیدن سینش و گفت “فقط مال منه کونی” بعد سر زنمو گرفت بالا و گفت “میخوام کیرمو بذاری لای سینه هات و فقط با این بالشتا آب کیرمو بیاری، قبوله؟” که زنم گفت قبوله و کیرشو گذاشت بین سینه های گرد و بزرگش و شروع کرد بالا پایین کردنش. همونطور که بین سینه هاش کیرشو بالا پایین میکرد تو چشاش نگاه میکرد و میپرسید “دوس داری؟” که اونم نرم با سیلی میزد تو صورتش. یکم بعد طرف دوتا سینه های آیدا رو محکم چسبید و آبشو پاشید روی ترقوه و گردنش. زنم سینه هاشو به هم چسبوند تا کیرش بیشتر حال کنه. آبش داشت از بالای سینه هاش سر میخورد وسط سینه هاش و صحنه فضایی بود. طرف یکی زد تو سرم و بدون این که حرفی بزنه رفت رو مبل ولو شد. زنم پاشد پیتزاها رو گرم کرد و اورد و به پسره گفت “بیا بخور عزیزم، بیا جون بگیری” منم بدون این که هیچ حرفی بزنم اومدم بشینم بخورم که زنم گفت “ادبت کجاست؟ غذا کمه، اول مهمون میخوره بعد شما” و پسره خندید و خودشون دوتایی شروع کردن به خوردن. طرف تا میتونست خورد و همه پیتزاها رو تموم کرد. آخرش بهم گفت “کاش یه پیتزا دیگه هم سفارش داده بودی که میخوردم و یه زن دیگه هم داشتی که میکردم” و دوتایی خندیدن. بعد زنم گفت “از آقا بابت بی ادبیت معذرت خواهی کردی؟” من با عصبانیت با سر بهش فهموندم همچین کاری نمیکنم که زنم اخم کرد و خیلی تهدید امیز نگاهم کرد که باعث شد عذرخواهی کنم. یکم بعد پسره گفت باید بره موتورو تحویل رستوران بده و رفت و زنم هم رفت تو اتاق بخوابه. من داشتم فکر میکردم که آخر اسم پسره رو نفهمیدیم.ادامه...نوشته: ارشیا

825