چشمامو باز کردم و گوشیمو نگاه کردم ساعت۳:۳۰ نصفه شب بود چشمم به روزنامه کنار تخت افتاد بعد به قاب عکس روی دیوار خیره شدم هرچی تلاش میکردم نمیتونستم عکس داخلش رو واضح ببینم همون لحظه مرضیه از در اتاق اومد تو گفت عه بیدار شدی؟ گفتم آره گفت بیا عشقم الان وقت قرصته بعد لیوان آبو داد بهم و گفت خیلی بد ساعت بندیش کردی که میوفته این موقع اصن چرا جدیدا اینهمه قرص میخوری؟ گفتم میدونی که واسه اینکه مغزم آروم شه و بتونم آرامش داشته باشم و بخوابم میدونی که شبا خواب ندارم گفت قربونت بشم من آخه تا منو داری نگران هیچی نباش خودم پیشتم نمیذارم فکرت درگیر باشه بعد اومد جلو و لبامو بوس کرد تنها دلیل آرامشم مرضیه بود هر موقع حال و حوصله نداشتم بلد بود چجوری حالمو خوب کنه اومد نشست کنارم رو تخت بهش گفتم تو چرا نخوابیدی؟ گفت خوابم نمیبره امیر یخورده نگرانم گفتم نگران چی خانومم؟ گفت واسه سفر فردا. یخورده دلشوره دارم هوا هم خوب نیس کاش بذاریم یه موقع دیگه بریم گفتم بابا تو که خودت کلی ذوق داشتی اولین مسافرت بعد از ماه عسلمون هی میگفتی کلی خاطره خوب میشه واسمون گفت آره میدونم ولی یخورده دلم شور میزنه دست خودم نیست دستشو گرفتم تو دستام و گفتم نگران نباش هیچی نمیشه عزیز دلم سرشو چرخوند سمت من و یه لبخند ریز زد عاشق لبخنداش بودم بمب انرژی بود و همیشه بهم انرژی میداد بعد یه نگاه یه روزنامه کنار تخت کرد و گفت تو که بیدار شدی منم که خوابم نمیبره بیا واست روزنامه بخونم بعد با شور هیجان پرید و روزنامه رو باز کرد گفت خب از شانس هم صفحه حوادث اومد چند تا خبر راجب دزدی های اینترنتی و اینا خوند تا یهو ساکت شد بعد با یه صدای ناراحتی گفت آخییی عزیزم گفتم چی شده گفت یه تصادف شده تو یه جاده بارونی و یه کامیون ترمزش بریده و لیز خورده کوبیده به یه سواری و یکی از سرنشیناش فوت کرده انگار یه دختر و پسر جوون بودن بعد یه حالت غمگینی به خودش گرفت پاشدم و از پشت بغلش کردم و گفتم حالا تو غصه نخور خوشگلم اصن کی گفت بری صفحه حوادثو بخونی بیا بریم صفحه ورزشی بعد روزنامه رو از دستش قاپیدم و رفتم تو صفحه ورزشی و الکی شروع کردم به خوندن اخبار راجب تیم مورد علاقش و هی اذیتش میکردم و واسش کری میخوندم کل اخبارو از خودم در میاوردم و تو روزنامه اصلا اون خبرا نبود اونم جوابمو میداد بعد گفتم کم نیاریا پروووو اونم گفت زن توعم دیگه معلومه که کم نمیارم منم پریدم سمتش شروع کردم به قلقلک دادنش اونم خندش گرفته بود و هی سعی میکرد از دستم در بره اما ول کنش نبودم دیگه کاملا هوشیار شده بودم گفت بیا عکس بندازیم گفتم آره خوبه سریع گوشیشو آورد و یه عکس دو نفره گرفت و گفت عالی شد اصن همینو باید قاب کنیم بزنیم دیوار کی گفته عکس رو دیوار نیاز به آتلیه و لباس های رسمی داره داره آخه؟ همین عالیه بعد یه نگاه زیر چشمی به من کردو و گفت خوب کنار من تو عکس خوشگل میوفتیااا ازین زبون باز بودنش خوشم میومد منم دستشو گرفتم و کشیدم و افتاد رو تخت ونشستم روش و شروع کردم به خوردن گردنش و قلقلک دادن بعد یهو گفت اووو آقای محترم گردن فوله بعد دوتایی زدیم زیر خنده گفتم اصن دوس دارم چیکار میخوای بکنی گفت ببین کاری نکن قبل از رفتن حموم لازمت کنم هااا گفتم عمرا نتونی با شیطنت گفت میتونی امتحان کنی گفتم حالا میبینی بعد دوباره شروع کردم به بازی با گردنش اونم کارشو بلد بود و قلق من دستش بود آروم آروم دستشو برد سمت کیرم و از رو شلوار گرفتش گفت ببین الان همه چی تو دست منه میتونم کاری کنم که تا صبح خوابت نبره گفتم مثلا چیکاااار دستشو از تو شلوارکم کرد تو و کیرمو گرفت تو دستش و سرشو آورد دم گوشم و گفت مثلا امیر کوچولو رو بفرستم بین پاهام یه دوری بزنه گفتم اتفاقا دلش دور دور میخواد مرضیه هم گفت پس بذار راحت باشه بچه. تو یه لحظه نگاهمون بهم قفل شد چند ثانیه تو همون حالت بودیم بعد شروع کردیم به لب گرفتن داشتم با تموم وجود لباشو میخوردم و هیچ حسی بهتر از این واسم نبود اینقدر دوستش داشتم که حاضر نبودم با هیچ چیزی تو دنیا عوضش کنم با دستم موهاشو نوازش میکردم بعد از هم جدا شدیم و دست انداختم و لباس خوابشو در آوردم سوتین تنش نبود و فقط شورت پاش بود اینکه سوتین تنش نکنه خواسته من بود از بس اخبار بد راجب بستنش شنیده بودم ازش خواسته بودم که وقتی خودمون دوتا هستیم اصلا نبنده بعد افتادم رو سینه هاش و شروع کردم به میک زدن نوک سینه هاش تا میتونستم خوردمشون و محکم هردوتاشو میمالیدم مرضیه چشماشو بسته بود و داشت لذت میبرد آروم آروم سرمو بردم پایین و همینجوری شکمشو بوس میکردم تا رسیدم به شورتش خیلی یواش شورتشو کشیدم پایین و شروع کردم به زبون زدن به بالای کسش این کارو خیلی دوست داشت منم واسش کم نمیذاشتم و سعی میکردم به اوج برسونمش همزمان که کسشو میخوردم با دستم سینه هاشو میمالیدم اونم هی سرمو بیشتر بین پاهاش فشار میداد و منم کارمو تند تر میکردم بعد بلند شدم و فهمید که چی میخوام سریع پرید و منو انداخت رو تخت و شلوارکمو در آورد و کیرمو گرفت تو دستش از پایین کیرم تو چشمام خیره شد شهوت از چشماش میبارید بیشتر از شهوت عاشق چشمای خوشگلش بودم بهش خیره شدم اونم بلد بود چجوری منو تا اوج ببره و شروع کرد به بازی کردن با کیرم و بوس کردن سرش آروم آروم از بالا تا پایینش میرفت و بعد یخورده سرشو میکرد تو دهنش و بعد در میاورد هیچ موقع دوست نداشت تا ته بخوره منم مشکلی با این موضوع نداشتم زبونشو دور کیرم میچرخوند و کامل خیسش کرده بود کیرم که کامل راست شد پاشد و نشست روش و شروع کرد به بالا پایین شدن سینه هاش تو هوا پیچ و تاب میخورد و اونم با یرعت بیشاری خودشو بالا پایین میکرد یکی از سین هاشو گرفتم تو دستم و فشارش میدادم پنج دقیقه بعد بلند شد و منم سریع خوابوندمش رو تخت پاهاشو از هم باز کردم و نشستم بین پاهاش کیرمو گذاشتم رو کسش و آروم آروم فشار دادم بره تو وقتی کامل رفت تو شروع کردم با یه ریتم یواش به تلمبه زدن تو کسش مرضیه داشت ناله میکرد بهش نگاه کردم از تو چشماش میخوندم که دلش میخواد تند تر بکنمش منم کم کم سرعتمو بیشتر میکردم و مرضیه هم صدای ناله هاش تبدیل شده بود به نفس نفس زدن کسش داغ و خیس بود و کیرم راحت تا تهش میرفت دولا شدم روش و پیشونیشو بوس کردم میدونستم اینکارم بیشتر تحریکش میکنه و همینم شد سریع پاهاشو پشت کمرم قفل کرد و منو به سمت خودش فشار میداد بعد نفس زنان گفت دلم میخواد با تموم وجود کیرتو توی بدنم حس کنم امیر تا میتونی فشارش بده تو منم با تموم قدرت تو کسش تلمبه میزدم و بدجوری داغ کرده بودم چند دقیقه بعد کیرمو در آوردم و خودش میدونست که دلم پوزیشن مورد علاقمو میخواد سریع پشتشو کرد بهم و سرشو انداخت پایین و کمرشو داد بالا جوری که راحت بکنمش هر دوتامون از علایق هم خبر داشتیم راجبشون حرف زده بودیم و کلی امتحانشون کرده بودیم بخاطر همین تو سکس هر دو به اوج لذت و رضایت میرسیدیم کیرمو کردم تو کسش و با دستام دو طرف کمرشو گرفتم و محکم شروع به تلمبه زدن کردم با هرضربم مرضیه چند سانت به جلو پرت میشد یخورده بعد حس کردم داره آبم میاد گفتم داره میاداااا سریع خودشو کشید جلو و چرخید صورتشو آورد جلوی کیرم که بریزم رو صورتش تو همون لحظه ارضا شدم و تموم آبم پاشید رو سر و صورتش اونم ازینکار بدش نمیومد بعد با زبونش اون یخورده آبم که رو لبش بودو لیس زد و خوردش بعد با یه لحن سکسی ای گفت چیکار میکنی که هردفعه خوشمزه تر از دفعه قبل میشه بعد باهم زدیم زیر خنده. دراز کشید رو تخت و یه دستمال کاغذی دادم بهش و صورتشو پاک کرد منم دراز کشیدم کنارش و محکم تو بغلم گرفتمش عاشق این بود که بعد از سکس بغلش کنم محکم تو دستام گرفته بودم و فشارش میدادم و بوسش میکردم بعد یکی از دستامو آوردم بالا و شروع کروم به ناز کردن موهاش و قربون صدقش رفتن اونم خودشو واسم لوس میکرد و دلمو میبرد بعد گفت امیر جونم من یه لحظه برم و بیام که بخوابیم؟ گفتم آره عزیزم برو که فردا کلی راه داریم تا اونجا بعد یه بوس محکم کرد منو و بلند شد و رفت وقتی داشت از در میرفت بیرون چراغو خاموش کرد و گفت امیر بدون من نخوابیاااا منم گفتم نه خوشگلم خیالت راحت بدون تو نمیخوابم بعد خندید و درو بست تو تاریکی حس کردم چشمام داره سنگین میشه یه لحظه چشمامو بستم چند ثانیه بعد چشمامو باز کردم و گوشیمو نگاه کردم ساعت۳:۳۰ نصفه شب بود چشمم به روزنامه کنار تخت افتاد بعد به قاب عکس روی دیوار خیره شدم ایندفعه تونستم عکسش رو واضح ببینم همون عکسی بود که مرضیه از جفتمون گرفت وحشت تموم وجودمو برداشت سریع بلند شدم و دوباره به روزنامه نگاه کردم عکس ماشینم رو صفحه حوادث بود سمت شاگردش رفته بود زیر چرخ یه کامیون که ترمز بریده بود همون لحظه تازه یادم افتاد که من بدون مرضیه قراره هیچ وقت نخوابم…پایاننوشته: امیر
143