. بازم چسبید به اون دختره دستام از شدت عصبانیت مشت شد کی میخواس بفهمه من رو چرخش نگاهش رو بقیه ام حسادت میکنم؟!امروز باید یا شروعش میکردم یا تمومش میکردمسویی شرتمو تنم کردمو رفتم سمت نیمکتش_ساره باید حرف بزنیم_الان؟!-نه خونه ای امروز؟!_اره… تنهامسرمو بردم دم گوشش و گفتم چهار منتظرم باشنمیدونم چجوری زنگ کوفتی گذشت همینطور از دیدنش هورمون و اعصابم بهم میریخت منی که وقتی داغ میکردم فقط رسیدن به چیزی که میخواستم ارومم میکرد حالا مث معتاد بی مواد تمرگیده بودم سرجام!با شنیدن زنگ نایستادم و رفتم سمت خونه از استرس کاری که میخواستم بکنم نفس کشیدنم سخت بودرسیدم نفسمو کنترل کردم و لباسامو آماده کردم رفتم سمت حموم و آب یخ ریختم رو خودم… ینی میتونستم صداشو بشنوم در گوشم از خواستن و ناله.؟!میفهمید دو سال دارم مث ی مریض روانی دور و ورش میگردم؟!فرصت فکر کردن نبود با حوله رفتم تو اتاق و سوتین و شرت مشکی و پوشیدم و ی بلوز دکمه دار سفید و شلوار اسلش کردم پام… غول مرحله بعد زنگ زدن به اون ننه مه که با بودن من تو دنیام مخالف!بدرک…ی اسنپ گرفتم و رفتم سمت خونه شون… رسیدم و کرایه رو حساب کردم ی ربع چهار بود… لبمو گاز گرفتم و زنگ و زدم-کیه؟!-منم ساره… آرامم در و وا کنباز کرد… مث اینکه خودشم بدش نمیومد جرش بدم که انقد یقه شو باز گذاشته بود!مث همیشه ی لبخند زد و گف : بیا تو بی اعصاب نخوریم با اون چشات-خدا رو چ دیدی، چشم باز میکنی میبینی خوردمت!با لوندی خندید و گف : منم می ایستم نگات میکنمرفتم نزدیکش دستمو گذاشتم رو شونه اش و گفتم :میخای مثلا چیکار کنیخیلی جدی برگشت و ایستاد دم راه پله ورودی و گف : تلافی!میدونستم شوخیه… اما قلبم میریخ!در و وا کرد و دستش برای هدایت گذاش رو کمرملعنتی هرچی میخام ازت دور شم خودت بیشتر آتیشم میزنی!نشستم رو مبل طبق عادتش همه چی رو میز حاضر بودبا ی نگاه منتظران منتظر حرف زدنم بود…در واقع نمیخواستم حرف بزنم میخواستم نشونش بدم!اومد کنارم نشست و گفت : خب! آرام خانم زودم که اومدی 3:58 دقه سر وقت نیستیاپامو کشیدم کنارم و رو بهش نشستم و گفتم :تا زنگ زدم 4شداونم کارمو تکرار کرد و گف :3:58دقه-4! کوتاه نمییام-دست به سینه شد و گف :3:58 رات نمیدم دیگه_مگه دست خودته 4-دست من 3:58-میخای نشونت بدم دست کیهاومممممی پوزخند زدم و دستامو گذاشتم رو دستش که با همون وحشی چشاش زل زد بم گرم شدن دستاش و حس کردم زیر دستام و بالا و پایین رفتن قفسه سینه اش نمیتونست بی حس باشه به منی که فهمیده بود یجور دیگه نگاش میکنم!چشامو بستم و لب پایینی شو به دندون گرفتممنتظر بودم پس ام بزنه جیغ بزنه داد بزنه بزنه تو گوشم اما فقط دستاش مشت کرد و نفسش تند شدلبش و آروم مکیدم مث خاب بود…همراهی نمیکرد فقط شوکه و با استرس نشسته بودلب مو جدا کردم و دم گوشش گفتم :حالا میدونی دست کیه؟!سکوت کرد سکوتی که نمیفهمیدمشحتی نگامم نمیکردلعنتی… حس کردم اگه بیشتز بمونم یکاری دست جفتمون میدم ببخشید و لب زدم و رفتم سمت در در و باز کردم که تو فاصله من و در ایستاد و نفس نفس میزد قدش از من کوتاه تر بود و رو پنجه بلند کشد و وحشیانه لبمو گرف که عاح ام دراومد میفهمیدم تا زانو خیس کردمکمرشو گرفتم خم شدم رو لباش…فک نمیکردم بیشتر از این بریم جلوه دستش رو دکمه هام نشست و من وحشی تر شدم برا داشتنش!خب گایز دفعه اولمه بدک نیس صحنه جذابا رو گذاشتم پارت بعد نظرتون و بگید بدونمنوشته: مشکی