دو سال پیش مغازه داشتم تو بازار یه شهر کوچیک ،نزدیکهای مغازه ما یه مطب دندانپزشکی بود که یه منشی خوشگل داشت ،اوایل من تو نخش نبودم و شاید حتی درست نگاش هم نمی کردم ،بر حسب اتفاق حتی شده بود که چندباری از مغازه ی ما خرید هم کرده بود که البته اون ساعاتی که این خانم خوشگله از ما خرید کرده بود من توی مغازه نبودم و داداشم حالشو برده بود ،اینم اضافه کنم که از گوشه و کنار و مغازه های اطراف زمزمه های خانم منشی به گوش میرسید که من به پای حرفهای بی سر و ته ملت گذاشتم ،تو کوچه و بازار معمولا وقتی دستشون به یکی نمیرسه دنبالش حرفهای نامربوط میزنن .منم چند باری از همسایه ها شنیده بودم که خانووم طلاق گرفته و سر گوشش می جنبه .تا یادم نرفته بگم که تقریبا تموم اون حرفها بی پایه و اساس بود و اگه بعدا اتفاقی افتاد به دلیل سماجت من بود 🤫خلاصه بعد از چند ماهی برا درست کردن دندون و دید زدن خانم منشی رفتم و نوبت گرفتمهمون روز کلللی تحویل گرفت که صرفا به خاطر همسایه بودن بودمنم کللی کلاس گذاشتم و بعد از نوشتن اسم و آدرس ازم خواست که به شماره تلفن هم بدم که روزی که نوبت دارم هماهنگ کنه و منم بعد ازدادن شماره از مطب اومدم بیروناما واقعا تو کف منشی موندماندام خوبی داشتیه قد متوسط و اندام عالی و عااالی تر از همه سینه هاش بودکه هوش از سر آدم می بردیک هفته ای گذشت یه روز بعد از ظهر که خانم منشی که بهتره اسمشو بذاریم نسیم تماس گرفت .البته با تلفن ثابت .جواب دادم که یه صدای ناز اون طرف خط داشت با یه عشوه ی خاص میگفت که آقای … ساعت ۴ دکتر هستن تشریف بیاریدمنم تشکر کردم و گفتم خدمت میرسم .خلاصه سر ساعت تیپ زدم و رفتم مطبدکتر هم که مشتری مغازه بود کللی تحویل گرفت .البته که من چشمم دنبال منشی بود که ظاهراً به غیر از نوبت دهی کار دستیاری هم میکردحین عصب کشی چندباری دستش بهم خوردکه توی همون حالت هم خوشم اومده بود.کار عصب کشی تموم شد و من رفتم که حساب کنمنسیم خانم گفتش که اولا قابل نداره و بعدشم با پر کردن همزمان حساب کنیداینم گفت که اگه درد داشتین تماس بگیرین یا مراجعه کنیدیکی دوروز گذشت و منم درد نداشتم ، یه شب وقتی داشتم مغازه رو می بستمدیدم همون منشی اومد سمت مغازه و بعد از کلی احوالپرسی چندتا قیمت گرفت و دو تا وسیله هم برداشت که من با کللی تخفیف براش حساب کردمیه اتوی مو میخواست که نداشتمگفتم هفته آینده برام جنس میاد که اونم گفت پس خبرم کنیدمنم گفتم چشم به مطب زنگ میزنمگفت نه شماره موبایلم رو داشته باشینو منم از خدا خواسته شماره ش رو گرفتم و ذخیره کردمهفته بعد به بهونه جور شدن جنس بهش زنگ زدم که رد تماس دادآخر شب خودش پیام داد که حین کار تلفن شخصی جواب نمیدهو عذرخواهی کرد .منم براش نوشتم که اتو مو رسید و بعدم نوشتم اشکال نداره خانم دکتریه شاخه گل فرستاد و اون شب تموم شدفرداش که برای بردن اتو اومد با خودم گفتم پول نگیرمخلاصه بعد از کلللی تعارف قبول کردوقتی داشت میرفت یه لبخند خوشگل برام زد و که سرآغاز اون ارتباط شدپیام دادن و چت ها و تلفن حرف زدن ها شروع شددو بار کار داشت تو شهر دیگه که باهاش رفتم البته ریسک بالایی داشت چون همه همدیگه رو میشناسن .کم کم حرفامون رفت سمت علت طلاق و جدایی که می گفت شوهرش که فامیل هم بودند کتکش میزده و ظاهراً بیشتر هم به خاطر پوشش نامناسب خانمه و دخالتهای خانواده ها .یه شب براش از خوشگلیش تعریف کردم و دست آخر گفتم یه چیزی بگمگفت بگو براش نوشتم سینه هات بی نظیرنالبته واقعا هم بی نظیر بودنگفت تو که از رو لباس اینجوری میگی اگه ببینی چی میگی !گفتم آرزومه که ببینمموقعیت نبود .هم شرایط من سخت بود و هم اونخلاصه بعد از گذشت چندماه یه موقعیت جور شد .توی یه روز بارونی که کسی خونه شون نبود رفتم پیششوای چه اندامیواقعا بی نظیر بودیه تاپ سفید و یه شلوارک اسپورت سفید پوشیده بود که زیبایی اونو صد چندان میکردمستقیم رفتیم تو اتاق خواب که زمان رو از دست ندیمشروع کردم به خوردن لباسچقدر داغ بود و تشنهمنم از اون بدتریه کم که لباشو خوردم گفتم حالا بذار ببینم …تاپشو زد بالا …سوتین نداشت وای هنگ کردم واقعا بی نظیر بودن و منم از خدا خواسته افتادم به جون سینه هاشخوردم و خوردم ولی مگه سیر میشدم …سینه های سایز ۷۵ و سر بالا و خوشرنگآروم آروم ازش اجازه گرفتم و شلوارکش رو در آوردمعجب اندامییه کس سبزه …بی مو و تپلاولین بارم بود میخواستم کس بخورمیه بوسه از کسش کردم و متوجه شدم حسابی تمیزه و بوی خوبی میدادشروع کردم رو کسش زبون کشیدنتمامشو کردم تو دهنم و اونم دادش رفته بود به آسمونتمام رون و ساقای خوشگلش رو لیس زدماونقدر که با التماس ازم خواست که بکنمشپاهاشو گذاشتم رو شونه هامآروم آروم گذاشتم توشمثل کوره داغ بودآخخخخخخ هنوزم یادم میادم حالم عوض میشهپر از آب شده بودیه کم عقب و جلو کردمخیلی زودتر از چیزی که فکرشو میکردم ارضا شد به خودش پیچید و سینه هاشو محکم گرفته بود و با صدای بلند ارضا شدمنم که این صحنه رو دیدم ارضا شدمکیرمو کشیدم بیرون و ریختم رو شکمشچند دقیقه همینجوری موندمبعدشم چندتا بوسش کردم و بلند شدملباسامو پوشیدمخیییلی ازم تشکر کردچون خیلی وقت بود سکس نداشتدیگه هیچوقت پیش نیومد باهاش سکس داشته باشمبعد از یه مدت ازدواج کرد و رفت .هنوزم وقتی می بینمش لبخند میزنهاما هیچوقت دیگه نمیخوام باهاش سکس داشته باشمحتما اونم نمیخواد …امیدوارم تونسته باشم این خاطره رو درست نوشته باشم و خوشتون بیادنوشته: می بی
3