...قسمت قبلاز اون روز به بعد هفته ای سه بار میرفتم باشگاه و با آقا سعید تمرین میکردم. تو باشگاه خیلی باهام بدرفتار میکرد. مثلا همینطور میرفت واسه خودش و من باید دنبالش میرفتم و وزنه ها رو پرت میکرد تو دلم که براش ببرم و موقع وزنه زدن داد میزد “بدو دیگه به تو هم میگن مرد؟” یا “زود باش یه شاگرد دیگه هم دارم” ولی من هیچی نمیگفتم و با احترام کامل باهاش برخورد میکردم. تو باشگاه انگار بقیه فهمیده بودن من بیعرضم و شایدم به خاطر هیکلم بود ولی اونا هم زیاد با احترام باهام برخورد نمیکردن. همینطور گذشت تا این که یه روز زنم گفت “امشب سعید رو دعوت کردم بیاد شام اینجا. فکر کردم دیدم مربی جفتمونه و باید ازش یه تشکر ویژه بکنیم” که من گفتم “آخه چرا باید با مربیمون رفت و آمد کنیم؟ زنگ بزن کنسلش کن به یه بهونه ای” که اون با عصبانیت گفت “ارشیا نبینم وقتی سعید میاد بخوای اینطوری رفتار کنیا. حرفی نزنی که بهش بربخوره. دوست دارم بهترین رفتارتو داشته باشی تا ازت خوشش بیاد” منم گفتم باشه باشه و رفتم.شب شد و سعید اومد و نشستیم حرف زدن. البته اون دوتا حرف میزدن فقط. من هروقت میومد نظر بدم و یه جوری بیام تو بحث سعید مثل احمقا باهام رفتار میکرد یا وسط حرفم میپرید و خلاصه یه جوری بهم میفهموند که نباید حرف بزنم. بعد یه مدت دیگه پاشدم میز شام رو بچینم. از اشپزخونه نگاه کردم دیدم سعید داره سینه های زنم رو میماله و میخنده. شام رو خوردیم و سعید وقتی فهمید دستپخت منه با پوزخند بهم افرین گفت. بعد از شام بحث باشگاه بود که آیدا یهو گفت “ارشیا میدونستی سعید میتونه با هیکل من پرس سینه بزنه؟” من که جا خورده بودم سعی کردم طبیعی رفتار کنم و گفتم “جدا” که سعید پوزخند زد و گفت “آره، چهارتا بیست تا” آیدا خندید و با یه حالت شهوتی دستشو کشید رو سینه های پهن و ورزیده سعید و گفت “همچین عضله هایی معلومه که قوین. میخوای به ارشیا نشون بدیم؟” که من سریع گفتم “نه عزیزم اقا سعید مهمونمونه اذیتش نکن بعد شام” که سعید پاشد و دست آیدا رو هم گرفت و بلندش کرد. خوابید رو زمین و آیدا رو کشوند رو خودش و گفت بشین. آیدا با کون نشست رو سینه سعید. سعید یه نگاه تحقیرآمیز با لبخند به من کرد و در حالی که کون آیدا رو تو دستاش نگه داشته بود بالا پایینش میکرد. آیدا هم با ذوق میخندید و به من میگفت “میبینی چقد قویه؟ خیلی حال میده” و منم فقط مثل احمقا لبخند میزدم. بعدش نشستن رو مبل و شروع کردن میوه خوردن و لاس زدن و خندیدن. هرچی نشستیم دیدم سعید انگار نمیخواد پاشه بره. دستشو گذاشته بود پشت سر آیدا و باهم میگفتن و میخندیدن که من گفتم “با اجازتون من دیگه برم بخوابم صبح باید زود بیدار بشم” حالا هیچ غلطی هم نمیخواستم بکنم صبح. زنم که اینو میدونست و فهمید میخوام با بکنش تنهاش بذارم خیلی عادی گفت “باشه عزیزم شب به خیر” و سعید هم بدون این که چیزی بگه سر تکون داد و من هنوز نرفته بودم دوباره مشغول حرف زدن با آیدا شد.من که نمیخواستم بخوابم و اتفاقا از شدت هیجان دیدن دوباره کس دادن زنم تو پوست خودم نمیگنجیدم رفتم پشت دیوار اتاق قایم شدم و نگاهشون کردم. لباشون رفته بود تو هم و زنم با شهوت از سعید لب میگرفت. تی شرت تنگشو دراورد و شروع کرد نوک سینه ها و عضلات شکم سعید رو با لباش خوردن. بعد در حالی که سعید رو مبل نشسته بود و فقط یه شلوار پاش بود زنمم لباساشو به جز شرت و سوتینشو دراورد و زانو زد جلوش و لبشو گاز گرفت و با عشوه بهش گفت “سلطان میتونم هیکل سکسیتونو ماساژ بدم؟” و شروع کرد بوسیدن پاهاش. گفت “اجازه بدید من لایق این باشم که سکسی ترین هیکل ایران رو ماساژ بدم” و روی پاهاش سجده میکرد و کونشو تکون میداد. وقتی سعید خندید و گفت اجاز میده آیدا شروع کرد به خوردن و ماساژ دادن بدنش. مخصوصا خایه های سیاهشو با اشتها میخورد و کیرشو مک میزد. کیرشو عین جنده ها میکرد تو دهنش درمیاورد و میخندید و همزمان کسشو میمالید. سوراخ کونشو هم لیس میزد و کناره های رونای کلفتشو هم. سعید هم فقط حال میکرد و سرشو فشار میداد. بعد یکم که بدنشو ماساژ داد و بوسید، سعید بلندش کرد و از پشت بغلش کرد و شروع کرد سینه های بزرگشو با دستای قوی و بزرگش مالیدن. آیدا هم خودشو بهش میمالید و از پشت سعی میکرد کمر کلفت سعید رو بگیره ولی دستاش به هم نمیرسید. سعید خوب که سینه هاشو مالید و گردنشو خورد قمبلش کرد. زنم ناخنای صورتی و بلندشو گذاشت رو سوراخ کونش و گفت “میخوام تو خونه خودم وقتی شوهرم هست کونمو بکنی، محکمتر از همیشه”سعید که اینو شنید حشری تر از قبل کیرشو کرد تو کونش که داد زنم رفت به آسمون. بعد از یه مدت که موهاشو محکم میکشید و تلمبه میزد بهتر شد. زنم تا میومد سرشو بیاره بالا یا یکم کمرشو بیاره بالا، سعید دستشو محکم میذاشت رو کمرش و کمرشو پایین نگه میداشت و با لحن خشن میگفت “فرم کونت بهم میخوره، من اینطوری دوست دارم. فک کن داری اسکات میزنی” زنم همینطور که اون کیرشو عقب جلو میکرد کونشو براش میلرزوند تا حشری تر بشه. زنم همینطور آه و ناله میکرد، سعید هم واسه این که صداش زیاد بیرون نیاد شرتشو چپوند تو دهنش و همینطور محکم تو کسش تلمبه میزد. بعد یکم زنم شرتو کشید بیرون و شروع کرد آه و ناله کردن. وقتی بهش گفت “ساکت شوهرت بیدار میشه” گفت “بیدار شه هم کاری نمیکنه. اگه حرفی زد تو با بازوهای قویت خفش کن” که سعید حشری تر شد و شروع کرد محکم تر تلمبه زدن. بعد کیرشو دراورد و داد زنم ساک بزنه و تمیزش کنه و بعد به پشت خوابوندش و کیرشو از جلو کرد تو کسش. زنم ناله میکرد و ازش خواهش میکرد “آه خدا… خیلی کیرت کلفته… محکمتر بکنم سعید… تو رو خدا کسمو جر بده… کسمو طوری بکن که شوهرم بفهمه کیر کلفت تو توش بوده” و اونم بهش فحش میداد و سینه های بزرگش که با تلمبه زدناش بالا پایین میرفتن رو سیلی میزد. زنم خودش دستشو برده بود و کونشو همزمان با کس دادن به سعید انگشت میکرد. با حرص از سعید لب میگرفت و التماس میکرد کسشو بکنه. سعید معلوم بود هرچند دقیقه یه بار برای این که ابش نیاد کیرشو از کس زنم میکشید بیرون و با دست میزد یا میکرد تو دهنش و دوباره از سر میکرد.تو یکی از همین بیرون کشیدنا سعید هیکلش که فک کنم ۵۰ کیلو از من سنگینتر بود رو از مبل بلند کرد و یهو تو یه حرکت زنمو با بازوهای قوی و قطورش زد زیر بغل و مثل آهویی که تو چنگال ببر اسیر باشه بغلش کرد و اوردش پشت در اتاق. زنم میخندید و مث بچه ها تو هوا دست و پا میزد. چسبوندش به در اتاق و گفت “میخوام پشت در اتاقی که شوهرت توش خوابه بکنمت ببینم خایه میکنه بیاد حرفی بزنه یا نه” که آیدا هم گفت جون و دستشو اورد پشتش و کیر سعید رو کرد تو کون قمبل کردش. جوری تو کسش تلمبه میزد که سینه هاش با شدت تمام میخورد به در و اصلن غیرممکن بود من اگه تو اتاق خواب بودم با اون صدا بیدار نشم. همونطور که کیرش تو کس زنم بود چسبوندش کامل به در و صورتشو طرف خودش کرد و شروع کرد ازش با حرارت لب گرفتن. بعد گفت “شوهر کسکشت بیداره و الان داره تو تخت با صدای دادنت جق میزنه. اون دودول چار سانتیش حسابی از تصور کیر من تو کست شق شده و ارزوشه بذاریم بیاد ببینه” و پای راست زنمو بالا گرفت و محکمتر تو کسش تلمبه زد. “یادته اون دفعه ای که روی میز پرس سینه کردمت چطور ابمو ریختم تو کست؟ دوست دارم باز همونطوری ابمو بیاری” زنم هم یه آه بلند کشید و کس و کونشو محکمتر به کیر سعید میزد و میگفت “جون سعید…جون… کیرت آرزوی هر زنیه… قربون هیکل قویت برم… کسمو بکن سلطان…سلطااان… آبتو بریز تو کسم…میخوامش…سعید خواهش میکنم…” که سعید کوبوندش تو در و محکم نگهش داشت و کل ابشو ریخت تو کسش. تا قطره اخر ابشو که تو کسش خالی کرد ولش کرد و کیرشو با سوتینش پاک کرد و از هم لب گرفتن و رفتن نشستن رو مبل. زنم میوه واسش پوست میکند و میذاشت دهنش. نیم ساعتی نشستن و بعد سعید یه دونه محکم زد رو کون زنم و پاشد. با صدای بلند گفت “ارشیا زنتو گاییدم” و دوتایی خندیدن و سعید رفت. من سریع رفتم تو اتاق خودمو زدم به خواب. زنم وقتی منو دید خندید و اومد کنارم دراز کشید. بعد گفت “حیف که خواب بودی و ندیدی سعید چقدر حرفه ای کسمو کرد” من خودمو بازم زدم به خواب و هیچی نگفتم. یکم بعد زنم خوابید و وقتی مطمئن شدم خوابش برده بلند شدم یه دست دیگه جق زدم با همین حرفش. زندگی خوبی بود، مثل سابق توهین به من نداشت ولی انگار تحقیرش و لذتش بیشتر هم بود.ادامه...نوشته: ارشیا
753