سلاماول بگم که من نویسنده خوبی نیستم و این داستان برام تو نوجوانیم اتفاق افتادمن یه خانواده معمولی داشتمو خیلی اجتماعی نبودم دوس دخترم نداشتم و سرم تو درس خوندن بوداصلا چیز زیادی در مورد سکس و حتی جق زدن نمیدونستمتا تو دبیرستان که یکی از دوستام کم کم بهم خط دادحجت دوستم رو میگم وضع مالی خوبی داشتن و خیلی پررو بود البته تو درس تنبل آخه همش دنبال دختربازی و ازین کارا بودجق زدن رو اون بهم یاد داد و سکس چیه ،زن و مرد چطور سکس میکنند و خلاصه همه چیو در مورد کوس و کون و سینه و…من تو عمرم نه کوس دیده بودم نه حتی زن لخت و سینه و … آخرش فقط میدونستم مرد کیر داره زنم کوس اما گفتم اصلا ندیده بودم تا یبار تو خونه حجت تو کامپیوترش یه فیلم پورن نشونم داداون زمان (سال ۷۸ اینا) ویدئو بود و تازه سی دی اومده بود که ما هیچ کدوم رو نداشتیم کمتر کسی هم کامپیوتر داشتخلاصه اولین بار بود اونم تو فیلم کوس دیدم خیلی راس کرده بودم و هی کیرم رو میمالیدم که حجت گفت برو توالت یه جق بزن نمیریداستان دیگه شروع شد کنجکاویم روز به روز بیشتر میشد از سرک کشیدن به لباس زیر مامانمو خواهرام( دوتا خواهر بزرگتر از خودم داشتم) تا دید زدن شبانه بابا و مامانم ، از سوراخ کلید حموم هم خواهرامو دید میزدم اما آخرش فقط جق میزدمحجت از سکس هاش با دوس دختراش دخترعموهاش مستاجرشون و بقیه تعریف میکرد اما من تو خودم نمیدیدم با کسی سکس کنمیه روز به حجت گفتم چجوری این کارارو میکنی من حتی دوس دخترم ندارم برم سراغ کی آخهگفت چقدر احمقی این همه دختر و زن دور و برت یکیو شکار کنگفتم آخه کی مثلا؟گفت زیاده مثلا مینا همسایتونگفتم اون ،نه بابا اون اهل این کارا نیست اولا باباش پلیسه بعدشم همش چادری میچرخه خونه ماهم پیش خواهرام چادری میاد و میره فک نکنمگفت ابله پس باید لخت بیاد و بره ، آمارشو دارم چندتا دوس پسرم داره اتفاقا مورد خوبیه ازش آتو بگیری میتونی گیرش بندازیخلاصه رفتم تو خط مینا (مینا هم سن من بود قیافه بدی نداشت اما اونوق بود)چند روزی تو راه مدرسه زیر نظرش گرفتم حجت راس میگفت دوتا دوس پسر داشت بایکی شون که لب هم میگرفتنآمار پسر رو دقیق گرفتم اسمو ادرس شو و … تا یه روز جمعه که با خانواده مینا رفتیم باغ ما که بعد ناهار صداش کردم گفتم بیا یه چندلحظه کارت دارمخیلی استرس داشتم قلبم تند تند میزد همش به حرفای حجت فک میکردم که میگفت خره نترس اون ماله توهاومد رفتیم گوشه باغو گفت ها چیه چکار داریمنم دلو زدم دریا گفتم یا میشه یا نمیشه جهنمگفتم بابات دوستاتو میشناسهگفت ،بابام، دوستام، منظورت چیه ، کدوم دوستمگفتم دوس پسراترنگش عوض شد و منومن کردو گفت دوس پسر ،چرت و پرت میگی منو دوس پسرگفتم یعنی تو دوس پسر نداریگفت نه ، من اصلا ازین کارا بدم میاد بعدش جرات بابامو ندارمگفتم پس حتما نوید و سهراب دوستای من هستن ،تو پارک هم من با نوید لب میگیرممینا یهو حالش بد شدو گفت کی ، من ،نوید ،سهراب ،لب گرفتن زر میزنیگفت برو گمشو برگشت که بره منم گفتم باشه پس منم وقتی باباتو بردم در خونه نوید عکساتونم نشون دادم میفهمی کی زر میزنهاینو شنید برگشت گفت چی، عکس، خونه نوید،اینجا بود که فهمید همه رو میدونمگفتم آره همه رو به بابات میگم خودتم میدونی چه بلایی سرت میارهخلاصه مینا شروع کرد التماس کردن توروخدا نگو بابام بفهمه بیچاره میشم هرچی بخوای بهت میدم و ازین حرفاگفتم نمیگم اما یه شرط دارهگفت چی بگو قبوله فقط بابام نفهمهگفتم به این شرط که ازین به بعد فقط بامن باشییکم منومن کرد و گفت آخه آخهگفتم من نمیدونم فکراتو بکن تا غروب هم جوابشو بدهخلاصه برگشتیم خونهپیش خودم گفتم قبول کنه تمومهبا فکر مینا تو تخیلم تا غروب دوبار جق زدمشب شدو مینا نیومد گفتم دیدی پرید خیلی تند رفتمشامو سرسری خوردم رفتم اتاقم نیم ساعتی نگذشته بود که مامانم صدام کرد حوصله نداشتم گفتم چیهگفت بیا مینا کارت داره میگه میخواد ازت از کتاب درس بپرسهمنو میگی مثل فنر پریدم رفتم پایینمینا به مامانم گفت اگه اجازه بدید امین چندتا سوال ریاضی رو بهم بگهمامانم گفت باشه برید ریاضی کار کنید چه اشکالی دارهخلاصه همه چی ازینجا هر شب به بهانه درس خوندن شروع شد از لب گرفتن و فشار دادن سینه ها و ساک زدن و لاپایی گرفته تا کون کردن و کوس کردن اینم بگم مینا قبلا داده بود و باکره نبوددیگه حداقل هفته ای دوسه بار مینا رو میکردم تا اینکه بعد تقریبا یه سال براش خواستگار اومد و ازدواج کرد و رفتن یه شهر دیگهمنم ازدواج کردم اومدم تهران و هر چندوقت یبار میرفتم شهرستانمینا رو ۱۵ سال ندیدم تا عید که رفته بودم شهرستاندوتا بچه داشتوقتی دیدمش کلا حالم خراب شد و از همه کارایی که کرده بودم پشیمون بودممینا تنها کسی بود که غیر همسرم باهاش سکس کردم و الانم واقعا پشیمونم و امیدوارم منو ببخشهنوشته: امین
4