سلاماین ماجرای برای چندسال پیشه که با خواهرزنم اتفاق افتاد که خودمم اصلا تو تصورم نمیومدخواهرزنم ۵سال از خانومم ۲سال ازمن بزرگتر بود حزب الهی و چادری همیشه پیشه من چادری بودداستان ازاونجا شروع شد که تو دردودلاش برا خانومم گفته بود باجناقم که کارمند بود بادوستاش میره مواد مصرف میکنه و بهش توجه نمیکنه مخصوصا از لحاظ سکس درحالی که اون خیلی هات بود و ماهی یبار سکس خروسی ناراحتش کرده بودبرعکس خانومم از سکس زیاد و تایم طولانی و انواع حالتها و خوردن لیسیدن لباسهای سکسی و… بین خودمون براش تعریف میکرد و اونم همش میگفت خوش به حالت کاش شوهره منم اینطور بودخانومم اینارو برام میگفت اما من هیچ تصوری با خواهرزنم نمیکردمخلاصه این موضوع گذشت تا خانومم مشکل معده پیدا کرد و باید عمل میکردوقتی شب اول خانومم بستری شد خواهرزنم همراه پیشش موند تا شب دوم که مادرزنم اومد همراه بمونه که من گفتم خواهرزنم رو میبرم خونشون و بعد میرم خونه خودمونتو مسیر که میرفتیم باجناقم زنگ زد که ببینه زنش شب میاد یا نه که خواهرزنم برگشت گفت نه نمیام امشبم بیمارستان میمونم توبرو حال کن نگران من نباشوقتی ایجوری گفت کلا جا خوردم برگشتم گفتم چرا اینو گفتیگفت بره گم شه معتاد عملی با دوستای عوضیش من شب میام خونه شماباز تعجب کردمسرراه شام خوردیمخلاصه رسیدیم خونه ،یکم خونه بهم ریخته بود گفتم من برم یه دوش بگیرم بیامگفت باشه منم خونه رو یکم جم کنمده دیقه ای دوش گرفتم اومدم بیرون که باز تعجب کردم خواهرزنم که همیشه جلوم چادری بود با لباس تو خونگی رو مبل نشسته بودگفت آفیت باشه منم برم یه دوش بگیرم فقط لباسا آبجیم کجاس از اونا بپوشمراستی مامان زنگ زد گفت رسیدی من نگفتم اینجام سه نکنیکشو لباسارو نشونش دادم رفت حمومرفتم توفکر به همه چیز فکر کردم الا به نیت خواهرزنمتو تماشا تلویزیون بودم که از اتاق اومد کلا شوکه شدم داشتم شاخ درمیاوردم باورم نمیشد خواهرزنم تاپ و شلوارک سفید و نازک خانومم رو پوشیده بود با موهای باز شورت و سوتین قرمز زیرش هم کامل پیدا بودچشمام داشت بیرون میزد که برگشت گفت ها چیه چی شده به چی زل زدیگفتم هیچچچیاومد کنارم نشست گفت راستی آبجی میگفت آبکی خونه دارید میاری بخوریم میخوام امتحان کنم میگن مستی خیلی حال میدهاینجا بود که فهمیدم آره…کیرم داشت راس میشدرفتم از یخچال ویسکی داشتم آوردمو یه پک ریختمزدیمگفت اوه اوه سوختم چجور اینو میخوریدگفتم اولشه عادت میکنیدوسه پک زدیم که گفت داغ شدم تو دلم آتیش گرفتهخلاصه کنارم که نشسته بود بغلش کردمو گفتم یه لب میدیحرفم تموم نشده بود که خیلی حشری لبامو چسبوندتولب گرفتن بودیم که دستش رو رو کیرم گذاشتو گرفتش گفت نه واقعا بزرگه آبجی راس میگه خرکیریمنم شروع کردم مالوندن سینه هاش ۷۰ سفتحشری حشری شدم دیگه لباساشو درنیاوردم تاپ و سوتین شو پاره کردم عجب سینه هایی سفت سفتکه باز گفت آره وحشیه سکسم هستیدیگه طاقت نیاوردم شلوارکشم باشورتش پاره کردم دراوردمچه کوسیسفید صاف با لبای صورتیبا کله رفتم توش و شروع کردم لیسیدنیه دیقه نگذشت که خواهرزنم ارضا شد اما باز ادامه دادم صدای ناله هاش بلند بلند شدگفت بکن بکن کیرتو بکن تو کوسم زودباش کوسم کیر میخوادپاشدم شلوارمو دراوردم کیرم که راس راس بود رو دیدگفت واو چه کیری این کیره نه کیر باجناقتخلاصه خوابوندمشو کیرمو کردم توکوسش یه آه بلند کشید گفت جووون چه کلفته پاره شدمشروع کردم تلمبهچهار پنج تلمبه نزدم که دوباره ارضا شدگفت عجب کیری داری حالا سگی بکنمنم شروع کردم تلبمه سگی با ضربه های محکم رو باسنشباسنش سرخ سرخ شدداد میزد بزن محکمتر بزن خیلی حال میده تاحالا اینقدر حال نکردمآبم داشت میومد که دراوردم ریختم رو کمرشبیهوش افتاد رو مبلگفت بازم بکن خیلی حال دادخلاصه تا صبح دوباردیگه سکس کردیمالان چهار ساله میگذره باز ماهی دوسه بار باهم سکس داریم اما همه جا مثل قبل جلوم چادری میچرخه تابلو نشهنوشته: علی
19