سلام قبل از اینکه شروع کنید به خواندن باید بگم که خیلی این داستان خشنه و برای جق زدن نیست اگر که نمیتوانید نخونیدخب آماده ایی ؟+برای این تخمی خونه؟-نگفتم اینجوری نگو+از اول هم نباید با اون کصکش دوست میشدی-بهت گفتم که …+حرف نزن اعصاب صحبت ها و کینک های تخمیتو ندارم-فقط به خاطر اینکه داری این کار رو انجام میدی چیزی بهت نمیگم+نمیتونی چیزی بگیبین ۱۰۰ تا ماشین توی پارکینگ ارزون ترین ماشین ماشین تخمی ما بود پیاده شدم و مریم روی صندلی شاگرد منتظر بود در رو براش باز کنمبه نشانه اعتراض دستم رو آوردم بالا و گفتم چی میگیبیا در رو باز کن نمیتونمباز با دستم بهش گفتم برو بابا و راهم رو کشیدم و رفتمصدای داد زدنش توی ماشین آروم به نظر میرسید-بیا اشغال درو باز کنبرگشتم و با اخم و عبوس در رو باز کردم و دستش رو گرفتمبا تمام خشمم هنوز عاشقش بودم-کادو رو یادت نره+یادم بود-نبود+باز شروع کرددر صندوق رو باز کردم کاور تخمی قلب و تیر که برای روز “عشق” بود رو برداشتم توش یه بطری شراب بود شراب سفید+حالا چرا سفید-شراب سفید دوست داره+کونم هم میده؟-اع+چیه بهت گفته بودم که هر کی شراب سفید دوست داره کونیهنفرت و حسادتم داشت منو به یه بچه ۱۷ ساله تبدیل میکردلطفا ادبتو جلوی مهمون ها رعایت کن میخوام شامل بار که میبینتتبفهمه آدم حسابی هستی-به تخمم که چی فکر میکنه+لطفا امیر خواهش میکنم ازت-کیرم توی این عشق لعنتی که آخرم مارو به گا دادپارکینگ طبقه منفی یک بود از ماشین ها معلوم بود همه آدم حسابین به خاطر لباس مریم حدود ۲ ساعت دیر کرده بودیم برای همین کسی رو توی پارکینگ نمیدیدمحدود ۲ دیقه ایی راه رفتیم تا رسیدیم به آسانسوردکمه برنزی رنگ آسانسور رو فشار دادم و صدای آروم موتور راه افتاد-امیر+ها-خواهش میکنم+باشهچهرهام رو مثل کتاب میخوندچهره ایی که شاید هر کسی میدید حس میکرد قصد زدنش رو دارمآسانسور رسید اول مریم رفت تو و لباسش رو بلند کردم که به در آسانسور گیر نکنهآسانسوری که ای کاش هیچوقت سوارش نمیشدم+حتما باید مثل سیندرلا لباس میپوشیدی؟-اره+لحباز عوضینگرانی و استرسم هر متر که آسانسور میرفت بالا بیشتر میشدچشمام رو بستم و آسانسورگفت طبقه دومدر ها باز شد و نور سفید و آبی چشمم رو زد لوستر هایی که چلچراغ میشدن توی اون روشنایی کم هم نور رو پخش میکردن آهنگ جاز گوشنوازی داشت پلی میشد و صدای صحبت و خندیدن از اینور و اونور میومدمات و مبهوت بودم که مریم گفت: برو دیگه امیربه خودم اومدم و جلو رفتم در آسانسور داشت بسته میشد که با بدنم جلوش رو گرفتماز آسانسور کامل پیاده شده بودیم مریم هم مثل من شکه شده بودبرو تا پیداش کنیماینور و اونور همه کت و شلوار و لباس های مجلسی همه کاکتیل به دست!هر قدمی که برمیداشتم دو نفر بهم شراب تعارف میکردن شراب سفیدی که به نظر میرسید صد برابر بهتر از شرابیه که ما خریدیمهر دو قدم صدای قهقهه از کنار گوشم بلند میشد مثل سگ میترسیدم و از جام میپریدم و سمت قهقهه رو نگاه میکردمانگار که توی سرزمین عجاییمهر سه قدم مشتم محکم تر میشد و حس های بیشتری به استرس و عصبانیت اضافه میشدکیه که با همچین پول و مقامی مریم دلش رو برده باشهبرام سوال بودسوالخشمنگرانیمریم زد روی شونهام+اوناهاشبرگشتم به سمت مریم و انگشت اشارش رو دنبال کردم تا رسیدم بهشیه آدم مو طلایی با کت مشکی هیکلی کاملا رو فرممدل بود؟سیاسی بود؟گردن کلفت؟آقازاده ؟مریم جلوتر از من رفت ایندفعه من پشتش بودمخیلی سریع همه چیز تند تر شدمریم رسید و زد روی شونش و گفت+حمیدحمید برگشت به سمت مریم و چهرش بشاش شدانگار که دنیاش رو زنده کردن*بهبه مریم خانوم خوش اومدین به دخمه ما+دخمه؟ اینجا بیشتر شبیه قصره*لطف داری، و شما …؟-امیر*بع اقا امیر ما تعریف شما رو زیاد شنیدیم+بله امیر عشقم-من هم تعریف شما رو زیاد شنیدم+مریم خانوم لطف دارنمیتونستم بگم که تنفر رو داشت از توی چشمام میخوند*الان میگم که اتاق رو آماده کنن+اوکی عشقم-ناقابل خدمت شما*زحمت کشیدین خیلی ممنونم لازم نبود واقعا+از همونایی که دوست داریه*خوب میشناسی منو*تا اتاق آماده میشه میشه خواهش میکنم از خودتون پذیرایی کنید من الان خدمتتون میرسمبه یکی از خدمت کارها اشاره کرد خدمت کاری که بر خلاف بقیه شراب تعارف نمیکرد۱ لیوان لیموناد و ۱ لیوان موهیتونوشیدنی مورد علاقه مریم و من+ببین چقدر عاشقه-اوهومهمزمان یه قلپ از نوشیدنی ها سر کشیدیم و همزمان حمید اومد و *خواهش میکنم از این طرفمریم با اشتیاق پشت حمید راه افتادبا بی میلی پشت سرشون راه افتادمتوی مسیر انگار که احساس آرامش بیشتری داشتمدیگه صدای خنده ها اذیتم نمیکردانگار که بقیه داشتن نگام میکردنانگار که میدونستن چه اتفاقی قراره بیفته ولی حرفی دربارش نزدنرسیدیم به یه راهرو تقریبا بلند شاید ۶ تا اتاق داشت هر طرف ۳ تاحمید رفت دم در اتاق سوم سمت راست وایستاد و برگشت به سمت ما*اماده اید؟+برو بریمدر رو باز کرد و نور قرمز چشمم رو کور کردوقتی که پلک زدم و به نور عادت کردم دیدم که انگار اونجا شهر بازیهشهر بازی بی دی اس اممریم که از اشتیاق شدید من رو یادش رفته بود سریع شروع کرد به دراوردن کفش و لباساش انگار نه انگار که ۴۰ دیقه طول کشیده بود که اونا رو بپوشهحمید دستش رو دراز کرد و به نشانه بفرمایید داخل با پوزخندی مار گونه من رو به اتاق دعوت کرد با بی میلی وارد اتاق شدمانگار که هر اسباب بازیی توی اون اتاق بودمریم تقریبا لخت شده بود و سوتین و شرت قرمزش زیر لباس سیندرلاییش تقریبا پیدا شده بود+امیر زیپ رو بکش پایین دیگه تحمل ندارمرفتم سمت زیپ پشت لباسشرو قبل از اینکه لباسش رو پاره کنه کشیدم پایین و خودم مشغول دراوردن کتم شدم برگشتم دیدم که حمید هم داره لخت میشهبرای اینکه کم نیارم سریع تر از اون لخت شدمکیرم تقریبا شق بود و با یه ساک کاملا شقمیشدحمید شرتش رو دراورد که دیدم یه کیر خوش فرم و کلفت داره سایزش معمولی بود ولی انگار مجسمه بودانگار بقیه کیر ها رو با کیر حمید مقایسه میکردندکیر اونم مثل من بود تقریبا شق*خب دختر خانم چجوری شروع کنیم ؟+گلوبند*باشهاز توی کشو گلو بند رو دراورد و کن مشغول این بودم که ببینم اون همه وسایل روی دیوار چجوری کار میکنه؟*شروع کنیم ؟+ارهههع-بریمبه خودم اومدم و دیدم که گلوبند مشکی با تیغ های طلایی رو بسته به گردن مریم و داره سفتش میکنهطناب رو دستش گرفت و مریم با شهوت بسیار زیادی شروع کرد به خوردن کیر حمیدچشمای حمید یه ثانیه از شدت لذت بسته شد و برای اینکه کم نیارم رفتم جلوتر مریم کیرمو گرفت دستش داشت با سرعت کیر حمید رو میخوردحمید که به خودش اومده بود طناب رو میکشید و گلوی مریم رو تنگ تر میکرداز ساک زدن کیر حمید دست برداشت و تفش از روی کیر حمید کش اومد قبل از اینکه بیفته روی زمین لبشو گذاشت روی کیر من انگار که داشت نودل میخورد خورد میکشید پاهای شل شده بود و چشمام رو نیمه باز کردمحشری شده بودماما مریم حشری تر بودسمت راست دیوار یه شلاق بود شلاق کوتاه و چرمی برداشتمش و محکم زدم در کون خوشگل و هوش فرم مریم که توی اون نور مثل ماه میتابید حمید رفت و یه چیزی شبیه کش آورد و فلانه مریم رو داد دیت من از شدت حشر قراره رو کشیدم و محکم با شلاق زدم در کون خوشگل مریم-دوست داری نه؟ جندهی کثیف، درد دوست داریبا دهن پر از کیر گفت: اوهومحمید اومد و یچیزی شبیه به کش دستش بود گفت میخوام ببندمت نتونی تکون بخوریبه ساعت روی دستش نگاه کرد و قلاده رو از دست من گرفت و کشید به سمت خودشکیرم از دهن مریم افتاد بیرون نفس عمیقی کشید و کیرم مثل حلزون شده بود*خم شو جندهمریم به شکل داگی خم شد و خمید جفت پاهاش رو گرفت و کشید به سمت خودش مریم با صورت خورد زمین انگار که حشرش بیشتر شده باشه برگشت به سمت من که داشتم با کیرم ور میرفتم شهوت شیطانی رو از چشماش دیدم و حمید پاهاش رو بسته بود دوباره به ساعتش نگاه کرد گفت تو شروع کن کص مریم مثل الماس افتاده بود بیرون مثل آبشار شده بودمن از شدت حشر نتونستم تحمل کنم قلاده رو گرفتم دستم یه دستم روگذاشتم روی کونش و کیرم رو بدون تامل کردم توی کص خیسشاز شدت گرما و داغی کیرم سوخت و بهم لذت خاصی داد مثل دیوانه ها تلمبه میزدم و چک میزدم به کونشقرمزی دستام روی کون سفیدش حتی از روی اون نور هو معلوم بودقلاده رو تنک تر کردم صدای اه مریم بلند شد و خفه بود انگار که داشت خفه میشد ولی داشت لذت میبرداصلا حواسم به حمید نبود که گفت*میخوای یه لول ببریم بالاتر این لذت رو ؟-همزمان با تلمبه زدن گفتم چجوری میخوای این لذت رپ بیشتر کنی بیا بکن بد بختار…-خفه شو جنده همزمان با این جملم یه چک محکم زدم در کونشحمید اومد جلو و دیدم که یه تفنگ دستشهحواسم به کص مریم بود و داغی کصش هم نتونست توجهم رو از روی اون تفنگ نگه داره-اون چیه*کلتحمید تفنگ رو آماده شلیک کرد و نشونه گرفت به سمت مریم-چیکار داری میکنی+حمید چی …پاش رو بلند کرد و محکم یه لگد زد به دهن مریممریم افتاد زمین بلند شدم که بزنمشقرارمان این نبودحس کردم که دارم فلج میشمتمام نیروم رو جمع کردم بازم نمیشدکیر شق و خیسم هم دیگه حس نداشتافتادم روی زمین پست کص خیس مریم*خیلی احمقیمریم که پاهاش بسته بود و از اون لگد بی حال بود نمیتونست تکون بخوره*توی اون موهیتو داروی بیهوشی بود احمق تو واقعا فکر کردی من به کصکشایی مثل شما احترام میزارم بابای من یه پا نداشت یه ملک رو گایید بعد تو اینجوری انتظار داری خیلی شیک بهت احترام بزارم؟بی حال و بی حس افتاده بودم کف زمین و فقط چشمم حرکت میکرد*نگران نباش کاریش ندارم فقط قراره بمیریدمریم بلند شد و با دهن خونی و پای بسته میخواست بهش حمله کنه که یه تیر رد توی رون پاشبه این میگن سکس*خونی و خشنکیرش رو دستش گرفت قلاده مریم رو تا ته سفت کرد داشتم کبود شدنش رو میدیدم که کیرش رو کرد توی کصشمثل حیون ها داشت تلمبه میزدمثل سگلوله تفنگش رو داشت همزمان میکرد توی کون مریمصدا نمیشنیدملبای مریم رو میدیدم که داره داد میزنهتفگش تقریبا توی کونش بود که یکبار دیگه ماشه رو کشیدلبای مریم دیگه تکون نمیخوردتفنگ خونی رو از توی کونش درآوردرنگ خون زیر اون نور قرمز مثل مروارید بین ذغال بودارضا شده بودبلند شد و خون همه جا رو گرفته بودداشتم بیهوش میشدم که تفنگ رو گرفت به سمت کله مریمنگام کرد و با اینکه صداش رو نمیشنیدم از روی لبش خواندم که داشت میگفتاین بازی رو من بردم حرومیبنگ…نوشته: Mirkirkalekiri
دوتا پاشاشو با هم دادیم بالا
92 نظرة
19 Aug 2025