دوباره…وقتی چشمامو باز کردم خون با آب روی سرامیک آشپزخونه قاطی شده بودلیوان آب توی دستم خورد شده بودکف دستم پر از شیشه خورده بودهمیشه خون رو دوس داشتمبوش رو بیشتر از خودشماهیتش واسم جالب بوددرک این که همه چی بهش وصلهولی همش داره جا به جا میشه واسم سخت بودسرمو از زمین که جدا کردمدرد توی کل سر و گردنم پیچیدکل حسا توم مرده بودندرد گردنم واسم مهم نبودیا حتی اون شیشه خورده هایی که تو پوستم بودولی خب…با هر زحمتی بود از جام بلند شدمرفتم سمت روشویی با مچ دستم با کلی زحمت آبو باز کردمدستمو گرفتم زیرش مثل همیشه آب سردو باز کرده بودمآروم با دست دیگم تیکه های شیشه رو که خیلی سطحی وارد پوستم شده بود خارج کردمبعد از این که شیشه ای باقی نمونددستمو دوباره زیر آب گرفتمخون دوباره ازش بیرون زدبا دست دیگم فشارش دادم پوست دستمو تا دیگه خونی توش باقی نمونهدردش واسم لذت بخش بود یه جوراییبعد از پیدا کردن باند آروم دور دستم پیچیدمشرفتم سمت آشپزخونهیه دستمال که باهاش کابینتارو تمیز میکردم برداشتماول تیکه های شیشه رو برداشتمبعدش خون رو زمینو با دستمال پاک کردمبدنم یخ زده بودولی سرما رو دوست داشتمرفتم سمت موبایلمبرش داشتمده تا تماس از دست رفتهزیاد بود!!آخرین پیام واسه ده دیقه پیش بودبازش کردمنوشته بود دارم میام اونجادوباره عصبانی شدموقتایی که عصبی میشدم فقط دندونام مجازات میشدناین دفعه هم مثل باقی دفعاتصدای زنگ در اومددرو با عصبانیت باز کردموقتی اومد داخل گفت:چرا جوابمو نمیدادی؟!منم بدون هیچ جوابی با اون دستم که زخمی شده بود گلوش رو گرفتمگفتم:من دیگه از این دنیا خسته شدمتوام دیگه خودتو اذیت نکنوقتی به باند دور دستم نگاه کردم دوباره قرمز شده بوددوبارهچشمامو باز کردمبالا تنم لخت بوددستاشو دورم حلقه کرده بودبرگشتم و نگاهش کردمخواب بودچند لحظه ای غرق تماشا کردنش شدمواسم عجیب بود که چجوری تونسته منو تا روی تخت بیارهعجیب بود ولی اونقدرا مهم نبود که ازش بپرسمهنوزم محو نگاه کردنش بودمآروم چشماشو باز کردبا دستم صورتشو نوازش کردمباند دستم عوض شده بودلباشو آروم نزدیک گوشم آوردگفت:چراچرا اینجوری شدی؟!تو اون آدمی بودی که یه روز آرزو داشتی من مال تو بشمالان منو داریولی…آروم دستمو بردم پشت سرشو موهاشو گرفتمسرشو کشیدم عقبلبامو رو لباش گذاشتمچشماشو بستدستاشو دور گردنم حلقه کردو با حرص بیشتر از من میخواستولی همیشه کل لذتو ازش دریق کرده بودمبه جز یک بار که اونم دفعه اول بودهنوز موهاش تو دستم بودخواستم بهش کل لذتیو که میتونم بدماونقدر سرشو عقب بردم که بتونم گردنشو به اندازه کافی ببینمتنش مثل شمعی شده بود که داره با شعله من آب میشهبوسه هامو روی گردنش حس میکردداشت من واقعیو حس میکردبدون هیچ ترسیکل منوآروم نتشو لخت کردمبوسه هامو از بین سینه هاشبه سمت جایگاه حقیقی بخشی از وجودم هدایت کردمشروع به نوازشش با زبونم کردمدستشو توی موهام کرد و سرمو به سمت خودش فشار دادآروم سرمو از بین پاهاش بیرون آوردمالان روش بودمدوزانو روی تنش وایسادم و سرمو به سمت سقف گرفتماز اومد و شروع کرد به بوسیدن لباممنم باهاش همراهی کردمبعد یهو دستمو گذاشتم روی شونش و هلش دادمآروم شلوارمو از پام درآوردمبعد دوباره با بوسه هام آشتیش نتشو داغ تر کردمآروم کیرمو وارد بدنش کردمگردنمو میبوسیددوباره صورتشو از خودم جدا کردم و همزمان با عقب و جلو کردن گردنشو بوسیدمبعد تنشو زیر بدنم چرخوندم به پشتو همونجوری ادامه دادمصورتمو کنار صورتش بردمگونشو بوسیدمسرعتمو بیشتر کردمتن لاغرش زیر بدنم برای بار سوم ارضا شدمنم دیگه داشتم ارضا میشدمچند لحظه قبل از ارضا شدن بیرون کشیدمو آبمو روی تنش ریختمداشتم میرفتم سمت صورتش که…دوبارهچشمامو که باز کردم به قاب عکس توی دستام رسید که یه نوار مشکی روش بودچون بعد از اولین رابطمون موقع رسوندنش به خونه تصادف کردیمو اون مرد و منم…نوشته: دانته