با سلام خدمت دوستان۱۸سالم تموم شده بود که با تلاش فراوانی که کردم و سختی هایی که کشیدم تونستم دانشگاه صنعتی شریف قبول بشم .۲۰روز بعد .روز اول دانشگاهدوستم:وای مولود این پسره چقدر خوشتیپهمن:آره خیلی خوشتیپه منکه عاشقش شدمدوستم:با خنده …بابا ول کن این حرفارو روز اول دانشگاه اینم سریع عاشق شده .بدو سریع بریم کلاس شروع شده اولین جلسه نباید دیر برسیم سر کلاس .من : اوکی بریمتازه منو مریم وارد کلاس شدیم که پسره رو دیدم باورم نمیشد اونمهم رشته من بود و تازه اومده بود دانشگاهنگاهم که خورد داخل چشاش بیشتر جذبش شدمولی به هر حال تحمل کردم تا ببینم اون چه واکنشی نشون میدهخلاصه …بعد از حدود دوترمیه روز که داخل در ورودی کتابخونه دانشگاه ایستاده بودم دیدم اومد کنارم و سلام و احوال پرسی کردمنم با حالت خجالت و استرس گفتم خوبید آقا میلاد حالتون چطوره و خیلی حرف دیگه که خودمم متوجه نشدم چی گفتم از بس استرس داشتم .بعد از چند دقیقه که حرفای من تموم شدمدیدم اب دهنشو قورت داد اونم با استرس گفت راستشو بخوای من از اول ترم که شمارو دیدم عاشقتون شدم میتونم شمارتون رو داشته باشم بخدا قصدم خیره …هدف دیگه ایی ندارم .همه این حرفارو با صدای لرزون گفتمنم که بدتر از اون داشتم از استرس آبم میشدم یه لحظه مکث کردم گفتم باشه و شمارم رو دادم سریع زدم بیرونرفتم کنار آبخوری آب زدم به صورتم و یکم آب خوردم داشت پاهام سست میشد که یه دفعه مریم اومد کنارم گفت چه اتفاقی برات افتاده کسی اذیتت کرده با استاد درگیر شدی چی شده بگو دیگه کشتی منو ؟؟؟؟؟منم یه لحظه گفتم مررررررریمممم میلاد شمارم رو خواست …باورم نمیشهدیدم مریم گفت دیوونه توکه باید خوشحال باشی چرا گریه میکنی گفتم از روی شوقه …خلاصه بگم که من و میلاد دوتا باهم مچ شدیم و چندتا المپیاد شرکت کردیم و خیلی مقام جهانی و کشوری گرفتیمدوهفته بعد از پایان دانشگاهمیلاد :؛مولود من تصمیمم رو گرفتم مدارکم رو فرستادم و تایید شده برای مهاجرت به کانادا ولی باور کن من بدون تو میمیرم توهم باید با من بیای میریم اونجا ازدواج میکنیم و پیشرفت میکنیممن:میلاد چرا عجولانه تصمیم گرفتی ما تازه دانشگاه رو تموم کردیم میتونیم همینجا هم یه زندگی ساده داشته باشیم بعد خانواده هام چی اونا من وابسته امیک هفته بعد با اصرار میلاد منهم موافقت کردم و مدارک رو فرستادیم کانادا اولش خیلی استرس داشتم و ترسولی خانواده ام هم قبول کرد ن بهم گفتن تو که اینقدر المپیاد و اختراع داشتی اینجا کسی قدر تورو نمیدونه برو اونجا مطمئنا پیشرفت میکنیبه هر حال مدارک من هم تایید شدبلیط گرفتیم اول برای کی اف بعد از اونجا برای تورنتو۱۶/۱۰/۱۳۹۸میلاد::وسایلت رو آماده کردی عزیزممن :آره عشقم آماده ام .فقط دوست دارم این دو روز رو کنار خانوادم و دوستام باشم بهت زنگ نزدم نگران نباشیمیلاد:باشه عزیزم برو به کارهات برس۱۸/۱۰/۱۳۹۸من:مامان .بابا کاری ندارید برام دعا کنید .دلم نیومد داداش رو بیدار کنم جای من پیشونیش رو ببوس .شما دیگه نمیخواد بیاین فرودگاه داداش میلاد میاد دنبالمون میبرمون .مامان :برو عزیزم خدا پشت پناهت انشاالله که سالم برسی به مقصدت و پیشرفت بکنی نابغه عزیزمبابا:دختر ناز و باهوشم .میدونم هم برای من و هم برای خودت کشورت افتخار آفرین میشی پس خوب تلاشت رو بکن عزیزم تا پیشرفت بکنیسه تامون اشک تو چشامون جمع شده که من سوار ماشین شدمو رفتمداخل راه کنار مبلاد بودم گفتم میلاد خیلی استرس دارم نمیدونم چرا احساس میکنم اتفاقی قراره بیوفتهمیلاد :مولودم عشقم زندگیم .از چی میترسی قراره بریم که پیشرفت کنیم و به حقمون برسیم ترسی ندارهساعت ۵:۴۵صبحمسافرین عزیز کمربندهای خود را ببندید و به حرفای مهماندار کاملا گوش بدهیداماده تیک آفساعت ۶:۱۹ …عشق تمام .پیشرفت ناتمامنوشته: مریم
9