دخترونگی

سلام خدمت همه ی اعضای شهوانی این اولین داستانی هست که من مینویسم و جنبه ی سکسی انچنانی نداره و بیشتر حس و حال زنپوشی رو توصیف میکنه اما اگر خوشتون بیاد میتونم خاطرات دیگه هم بنویسم خب بگذریم من سپهرم و ۱۹ سالمه و این خاطره بر میگرده به ۴،۵ سال پیش وقتی که تازه ۱۵ سالم شده بود پدرم دوسال قبل به خاطر بیماری فوت کرده بود و مادرم به همین خاطر گفت که حاضره از شغلش استعفا بده تا من احساس کمبود نکنم چون از نظر مالی وضعیتمون متوسط بود و نیازی نداشتیم. خلاصه من از بچگی با بقیه متفاوت بودم از وقتی ۷،۸ سالم بود عاشق جوراب های نازک زنونه شدم و به خانم هایی که میپوشیدن حس خوبی داشتم (مادرمم چون محجبه هست میپوشه) حدودا ۱۲ سالم بود که برای اولین بار جوراب نازک مامانم رو پیچوندم و وقتی تنها شدم پوشیدمش واقعا یه حس عالی بهم دست داد که مطمئنا همه درک نمیکنن. از اون روز به بعد حتی میلم بیشتر شد و علاوه بر جوراب به بقیه ی لباس های زنونه مثل شورت و سوتین و دامن حس پیدا کردم و هر از گاهی که تنها میشدم میرفتم سر کشو های مامانم و میپوشیدم و بعضی وقتا باهاشون جق هم میزدم. گذشت و شد ۱۵ سالم یه روز اوایل تابستون بود که ساعت ۷ با مامانم بلند شدیم و صبحانه خوردیم و اون رفت که بره سرکار منم سریع رفتم حموم و اون یه مقدار مویی هم که بدنم داشت رو کامل شیو کردم و اومدم بیرون و رفتم سر کشو های لباس زیرای مامان یه شرت لامبادای مشکی با سوتین ستش تنم کردم و روش یه جوراب شلواری نازک سفید پام کردم بعد یه دامن بلند پوشیدم مشکی حریر و صندل پوشیدم و بعدش یه رژ قرمز زدم همینطور که داشتم ادامه میدادم یهو صدای کلید در اومد و بلافاصله در خونه باز شد دیدم مامانمه اونم منو دید و کار از کار گذشته بود …همین که منو دید با حالت متعجب و البته عصبانی داد زد سپههههرمنم سریع رفتم پیشش و سعی کردم ارومش کنم، روی تخت نشست و منم داستان رو از اول شروع کردم و بهش گفتم اونم چیزی نمیگفت اخرش که تموم شد بلند شد زنگ زد به همکارش که امروز رو براش مرخصی رد کنن و بعد به من گفت لباسات رو بپوش باید بریم جاییمنم یه مقدار ترسیدم ولی سریع اون لباس ها رو در اوردم و ارایش رو پاک کردم و اماده شدم مامانمم چادرش رو سر کرد و با هم رفتیم بیرون همینطور بدون اینکه با هم حرف بزنیم تو خیابون قدم میزدیم که رسیدیم به یه مغازه ی لباس زیر فروشی مامانم گفت تو همینجا وایسا بعد خودش رفت تو تقریبا ۵ دقیقه بعد اومد و بهم گفت بیا تو رفتم تو فروشنده ی زن بود که با لبخند بهم گفت عزیزم مامانت همه چیو بهم گفت خجالت نکش هر چی دوست داری انتخاب کن. اینو که شنیدم یه حس خوشحالی و تعجب تموم بدنم رو فرا گرفت و باور نمیکردم سریع رفتم چند تا ست شورت و سوتین و مایو برداشتم و بعدش چند تا جوراب بلند و جوراب شلواری و دامن و سارافون و بادی و هر چیزی که تا اون موقع دوست داشتم داشته باشم و نداشتم بعد برگشتم پیش مامان، زن فروشنده از مامان پرسید که خودت چیزی نمیخوای اونم گفت ۲ بسته رنگ پا بده بعد یه بستش رو داد به من و گفت اینو بگیر دیگه جوراب های منو کش نرو و بعد خندید خلاصه برگشتیم خونه و من از مامان تشکر کردم که درک کرده و اونم برام ۲ تا شرط گذاشت ۱- فقط توی خونه اونم وقتی تنهام یا فقط خودش هست لباس زنونه بپوشم ۲- هر وقت خواست باهاش برم پیش روانشناس . منم قبول کردمو اون بهم گفت حالا نمیخوای امتحانشون کنی ؟! گفتم چرا و سریع رفتم تو اتاق خودم و لباسام رو در اوردم و کیرم که کلا ۱۰،۱۱ سانته رو جمع کردم و یه شورت نازک زرد با سوتین و جوراب ستش پوشیدم و روش یه سارفن مشکی پوشیدم و یه ذره ارایش کردم و رفتم پیشش منو که دید گفت عجب دختر نازی شدی!! و بعد اومد پیشم و بغلم کرد سارافون رو داد بالا و یه دست به دولم از رو شورت زد و گفت اینجا واسه این کوچولو زیادی تنگه و بعد خندید و از اون روز به بعد دیگه با خیال راحت تو خونه با هر لباسی دوست داشتم میگشتم و البته تو همون تابستون اتفاقات سکسی هم افتاد که اگر دوست داشتین براتون میگم ممنون از همگینوشته: x23