سلاماول که داستانی که می خوام بگم واقعی هستشپس نیاز به اثبات ندارهخودتون را هم خسته نکنید برای فحاشیبریم سر داستانسال دوم دانشگاه سر کلاسی مشترک برای اولین بار دیدمشبعد اولین شکست عشقی و اینکه مجبور شدم دوسال از دانشگاه دور باشم دوباره زندگی را از نو شروع کردمدیگه نمی خواستم به دختری دل ببندم و تو حسرت های خودم بسوزماسمش نگار بودقیافه جذاب و قد کوتاه و صدای زیبا و تو دل برو، اما چون به خودم قول داده بودم نزدیک کسی بشم کاری باهاش نداشتمامتحان های میان ترم که نتیجه اش اومد و یخ بچه ها بعد سه ترم باز شده بود کم کم می اومدن کسایی که برای نمره و پاس کردن درسا کمکشون کنمنگار برای اولین بار بعد کلاس گسسته ازم جزوه خواستاخه اصلا اهل جزوه نوشتن نبود و کلاس ها را یکی در میون می اومد اما شب امتحانی فوق العاده ایی بود و نمراتش عالی می شدشب امتحان تا نزدیکای 4 صبح هی زنگ می زد و می گفت اینجای جزوه چیه و اونجا چیه و …من طبقه دوم خونمون زندگی می کنم و اکثر اوقات تنهام مگه برای ناهار یا شاماونم تقریبا اتاقش طبقه دوم بود اما دوتا داداش بزرگتر از خودش داشت که خیلی روش حساس بودنخلاصه که اولین استارت آشنایی ما خورد اما ترم چهار وقتی فهمیدم با یه پسر دیگه ایی هستش دیگه کلا فاصله ازش گرفتممن ترم 6 بودم و با احتساب واحد های اون ترم کلا 30 واحد برام مونده بود و می خواستم سر هفت ترم تموم کنمهم کری درس خوندن و هم کار پیدا کردننگار تابستون قبل ترم هفت دوباره شروع کرد زنگ زدن واحوالپرسی و چرا ازش فاصله گرفتم و منم دلیلش را گفتم چون نمی خواستم دختری که مال کس دیگه ایی هستش را دنبالش برماز اول اینجوری بودم و کلا سمت دختر نمیرفتم و کلا تا این سن که 28 سالم باشه 4 تا دختر توی زندگی ام بودهنگار رفتارش و محبتش خاص شده بود و هر روز بهم زنگ می زد و به بهانه های خاص احوالپرسی می کرد و عکس برام میفرستادتا اینکه اولای ترم هفت یه روز گفت تو با چی میری دانشگاه و منم گفتم ماشینمگفت میشه منم بات بیام و منم قبول کردمخلاصه هفت و نیم سوارش کردم و هشت باید دانشگاه بودیمپنجشنبه بود و کلاس حالگیری تا 11 و نیم یکسرهنگاهش سر کلاس فرق داشتبرگشتنه هم گفت میشه برسونیم و منم گفتم باشهتو مسیر گرم صحبت شدیم و از خانواده و فشار زندگی که قبلا برام گفته بود،کفت…تا اینکه دیدیم رسیدیم بیرون شهر و به سمت بهارستانجاده خلوت پشت مسکن مهر ها و …اولش گفت چرا اومدی اینجا گفتم چون می خواستم حرف بزنیمخلاصه حرف زدیم و حرف زدیم تا دستم را گرفت و بغلم کرد و گفت می خواد به جبران زحمت های ترم برام سنگ تموم بزاره و خودش لباش را گذاشت روی لب هام و منم همراهیش میکردمدروغ نگم از اول سوار شدن وسوسه بودم برای دستمالی و … ولی نه تا این حددیگه اینقدر ادامه پیدا کرد لب گرفتن که خودش را جدا کرد و تو چشمام زل زدمنم دستم روی سینه هاش بود اونم تو اوج لذتاصلا نفهمیدیم چند ساعت بیرون هستیم که یهو هوای تاریک پاییزی را دید و گفت بریم سمت خونهاما ته دلش نمی خواست بریم نزدیکای خونوشون دوباره دستش اومد تو دستم و نوازش منگفت یه جا میشه نگه داری،هوا سرد بود و ماشین بخار کرده بود و نگار تو بغلم توی صندلی عقبدیگه راحت اجازه می داد که همه جاش را لمس کنم و بمالماز سینه گرفته تا بین پاهاشاینقدر ادامه دادم که ساپورت مشکیش خیس شده بودتو اوج لذت بود که از من پرسید تو چیگفتم من فقط میخوام تو لذت ببریآره خر بودم یا هرچیاما دلم نمیخواست اینجوری باشه،اونم برای اولین رابطه جنسی که اصلا نفهمیده بودم چرا به این جا رسیده بودخیلی تاپ و … نیستم اما برا خودم ارزش قائلم و همیشه بر این اصول خودم هستماینقدر تلاش کردم تا دوبار ارضا شدگفت تو چیگفتم بماند برای یک دفعه دیگهخلاصه رسوندمش و کار اون شده بود هر روز برام گیف سکسی فرستادن و کار من هم همراهیش اما نه با عشق و نا با لذتترمم که تموم شد و درساش که سنگین بود و از ریز پردازنده و هوش مصنوعی و سیستم عامل تا ازمایشگاه ها که به کمک من پاس کرد با نمره خوب دیگه سر سنگین شدتا اینکه یک روز توی دانشگاه دیدم با یه پسره داره قدم میزنهرفتم جلو گفتم ارزش من چندتا درس بود و سر دعوا باهاش گرفتم که حراست دید و جفتمون را خواست و تعهد و…خلاصه که اون رفت و منم الان تنهام و حسرت اینکه باید همون روزا با بدترین حالت ممکن ترتیبش را میدادماین داشتان سکسی نبود و فقط جنبه درد و دل داشتممنون از کسایی که وقت گذاشتن و خوندن و فحاشی نکردناونی هم که فحاشی کنه لایق خودشهچون اولشم گفتم سکسی نیست و دروغ نبودمطلب و آشنایی مون زیاد بود خلاصه گفتمدرد دل آخرم اینه که اگه حرف دلم را بزنم توی رابطمون از یه جایی دوسش داشتمبیشتر از خودم و نگرانش بودم دلم لرزید و پام سر خورد ولی خب نشدسهم من نبود و زود رفت و منم دل تنگ صداش …اگه بگی چرا حسرت کردنش را خوردم دروغ نگفتم ولی دلم میخواست پاک و طیب و حلال و با تمام وجودمون باشه ولی نشد…با تشکر از همه که خوندننوشته: و… تنها