روزای عید بود و همه تو شهرستان خونه عمو صادقم بودیمبزرگ خاندان شمسیپولش از پارو که چه عرض کنم از خود قایق بالا میرفتاین وسطم دوتا پسر داشت که به عبارتی میشه گفت کون دنیارو پاره کرده بودن.خسته شده بودم از این عید بدون اتمامبخاطر کرونا هم که از بیست اسفند اومده بودیم و حالا حالاها قرار بود بمونیم…(اواخر فروردین برگشتیم)رفته بودم طبقه سوم ویلا و داشتم دهاتمون که زیر پام بود از اینجا رو نگاه میکردم.واقعا این خونه تو کل دهات تک بود،همه آرزو داشتن جای عمو صادق باشناگه بابام زنده بود چقدر خوب میشدعمو صادق و بابام دوتا از خفن ترین برادرای این دهات بودنکسی جرعت نداشت بهشون ماستم بگه ولی حیف که مردن فرصت نداد.ساعت تقریبا یک نصفه شب بود،خسته شده بودم از بی اینترنتی توی این دهات و کار کردن برای این طایفهکه یهو صدای چند تا پسر جوون توی راهرو پیچیدسریع سوییشرتمو کلاهشو انداختم و بندشو کشیدم و پاچه پام رو دادم پایین و توی بالکن وایسادموقتی رفتن تو خونه یواشکی از راهرو رفتم پایین که دیدم آرمین(پسر کوچیکه عمو صادق) تو راهرو وایساده.با دستپاچی بهش گفتم:+سلام-سلام،خوبی؟+مرسی تو خوبی؟کجایی از صبح؟نمیایی نمیایی بعدشم با این اراذل میایی؟-نگار جان،من تو دهات شیش یا هفت تا رفیق دارم،یه سره هم با اونام،الانم میریم یه دو دیقه بالا میشینیم بعدشم میرن+آرمان(پسر بزرگه عمو صادق) کجاست؟-آرمان خوابه+اون چرا باهاتون نیست؟-عزیزم آرمان سی سالشه،قرار نیست با من بیست و دو ساله بگرده+اوکیراستی مگه بهت نگفته بودم این بالا نیا+فقط نت اینجا آنتن میده-میخوای بری دم دکل؟(دم دکل تو دهات ما یجاییه که نت انتن میده مردم میرن وصل میشن)+جدا میبری منو؟-من که نه،ولی سوییچ ماشینو بهت میدم خودت برو+اگه زدم به یه جایی چی؟-زدیم میگم من زدم+پس سوییچو بده-بیاسوار ماشین شدم و راهی شدمخیلی تاریک بود،ولی ترسی نداشتم،دهات که خفت گیر نداشت،سگ و گرگ هم که تو ماشین نمیادوقتی به نت وصل شدم و صدای اون همه اعلان یا همون نوتیفیکیشن توی فضای ماشین پخش شد میخواستم از خوشحالی زمینو گاز بزنم.تو اینستا و تل و واتساپ یه چرخی زدم و چند تا عکس کص و کون دیدم و حشرم زد بالاسایت پورن هابو وا کردم و از اونجایی که به فیلمایی که پورن استار مرد آبشو رو صورت زن میپاچه خوشم میومد یدونه از اون فیلما وا کردم و مشغول خود ارضایی شدمچند تا دستمال زیر کصم جا ساز کردم که ماشین آرمین کثیف نشهبعد از چند دقیقه آبم اومد و صندلی رو دادم عقب و ولو شدمچند تا کیر حواله روزگار کردمو خودمو جمع و جور کردممشغول چرخیدن توی اینستا بودم که صدای برخورد دسته با شیشه اومدطوری ترسیدم که نزدیک بود واقعا سکته کنمنگاهی به پشت پنجره انداختم و دیدم آرمینهقلبم اومد تو دهنمدرو براش زدم تا سوار شه.+این چه کاریه آرمین،ترسیدم-قرار بود نیم ساعته بیایی+مگه تو گفتی؟-من نگفتم،خودت باید میدونستی،اگه از مایی،اگه فامیلیت شمسیه باید رعایت کنی+فاک یو بابا،همون حرفای همیشگی،ولم کنید ترخدا-احمق من دارم باهات شوخی میکنم،گوشیت در دسترس نبود اومدم ببینم چته+من گوشیم در دسترسه از اون موقع هم تو نتمگوشیشو دراورد،شمارمو گرفت و گفت مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشدکه یهو یادم اومد آرمین شماره قبلیمو داره،قهقه زدمو گفتم این خطم خاموشه،با خط جدیدم یه تک برات میندازم-نیازی نیست،من بچه ها منتظرمن باید برم،راستی این جا جای این کارا نیست دانلود کن بیا خونه کارتو انجام بدهلبخند تحقیر آمیزی زدو رفت.یکم استرس گرفتمولی خیالم راحت بود که به کسی نمیگهانقدر بیخیال بود و دنیا براش مهم نبود که بخواد به کسی بگهولی از این حجم از بیخیالیش یکم حرصم گرفتماشینو روشن کردم و رفتم خونهتوی اتاق خوابیده بودمطاقت نیاوردمرفتم تو بالکن طبقه دومصدای باز شدن در حیاط اومدآرمین بودنگاهی بهم انداخت،با دست بهش اشاره کردم بیاد بالااومد بالا و سلام علیک کرد+خیالم راحت باشه؟-به کسی نمیگم نترس،اصن خیلی مسخرس بخوام بگم+دمت گرم-نگار+جانم-میگم شرمنده من امشب یه خورده اذیتت کردم،بچه ها رفتنسوم کسی نیست،اگه میخوای پاشو برو اونجا تنهایی بخواب+جدا؟-آره+پیشنهاد خوبی بود،کاری نداری؟-شب بخیرادامه دارد…نوشته: نگار