با سلام خدمت دوستاناز اونجایی که خیلیا باور ندارن پس به تخممولی ریسک کنید تا به رویاهاتون برسید.اسم من (مستعار) وحید هستم و در یک شهر جنوبی زندگی میکنم۲۵ سالمه کیرم ۲۰ سانتهدختر داییم مونا ۳۵ سالشه و کارمند و مطلقهاز اونجایی که دخترداییم با خانواده ما راحت بود رفت و امد زیادی داشتمنم رفته بودم تو نخش توپر و قد بلند بودیکی دوبار باهم تنها شدیم تو خونه اما جرات اینو ک بخوام بهش پیشنهاد بدم سکس کنیم رو نداشتمتا اینکه با دوست دخترم کات کرده بودیم دپرس بودمیه نوع شکست عشقی خورده بودم ضدحال بزرگی بودهمه ی فامیل نگرانم بودن پیام میدادن حالمو میپرسیدن ولی من جواب نمیدادم یا بی محلی جواب میدادمبگذریم یه شب ساعت ده یازده میشد فکر کنم. دخترداییم پیام داد که چطوری همه نگرانتن منم خوشحال بودم که پیام داده البته قبلا هم باهاش راحت بودم مثلا یبار براش فیلم نیمه سکسی یا جک سکسی فرستادم بعد گفتم اشتباه بوده اونم خنده میکرد از اینجور ادما نبود که ادای تنگارو در بیاره به هرحال .تو نخش بودم بد حشریم میکردکون بزرگ و خوش دست سینه هاش زیاد بزرگ نبودن فک کنم ۷۰ولی اندامش عالی بوداونشب کلی پیام بازی گفت خواستی حرف بزنی با من راحت باشمنم گفتم باشهفردا شب بهش پیام دادم که میخوام باهات حرف بزنم وقت داری گفت اره حتما جانم میشنوم منم گفتم ببینمت بهتره حوصله چت ندارم گفت باشه فرداش قرار گذاشتیم رفتم دنبالشرفتیم دور زدیم تو خیابون حرف زدیم بهش گفتم مشکل دارم و هم از طرف خانواده اذیتم و حرفمو گوش نمیکنن نمیان بگن چته از طرفی هم دخترا نامرد شدن فقط بلدن با احساسات بازی کنناما من فکرم این بود که یجوری بهش بفهمونم میخوام باهات راحت تر باشمخلاصه دو ساعتی همینجور کل شهر رو دور زدیم بعد گفت بریم کم کم سمت خونه. گفتم یه چیز دیگ هم میخواستم بگم گفت چی گفتم رو راست بهت میگم گفت بگو راحت باشمنم گفتم میخوام باهات بیشتر راحت تر باشم میخوام نزدیک تر باشیم لبخند زد گفت چی بگم والامنم گفتم خب بزار یه رابطه نزدیک داشته باشیم خلاصه سکوت کرد گفتم نظرت چیه اولش من من کرد گفت سنمون بهم نمیخوره منم زبون بازی میکردم میگفتم سن یه عدده من وقتی تورو میبینم احساس میکنم بیست سالته از بس به خودت میرسی و کلی تعریف کردم در نهایت گفت باید فکر کنممنم گفتم اذیت نکن دیگه بزار یه مدت باهم حرف بزنیم منم حالم بهتر بشه بعد هرجور خواستی تصمیم بگیرگفت حالا بزار ببینم چی میشه ولی اینو یادت باشه من نمیتونم باهات زیر یک سقف تنها باشممنم گفتم واسم مهم نیست این چیزا فقط ارامش میخوام البته کیرم داشت میترکید ولی گفتم کم کم نرمش میکنمخلاصه چند روزی رو حرف میزدیم تو حرفام مطلبو میکشیدم به حرفای سکسی و بهش میگفتم از اندامت خیلی خوشم میاد تحریکم میکنه اونم میخندید میگفت واقعا منم میگفتم اصن نقص نداری و از اینجور کسشعرا. یه شب بهش گفتم دوس دارم از پشت بغلت کنم اونم گفت خب بکن اینجا بود که نفسم داشت بند میومد از خوشحالییه روز رفتم دنبالش بریم خارج از شهر رستوران های شیکتو مسیر حرف زدیم حدود نیم ساعت بعد رسیدیم گفتم تو برو تو الاچیق تا من سفارش بدم رفتم سفارش دادم برگشتم دیدم نشسته گفتم میخوام بغلت کنم گفت الان گفتم اره یکم بغلش کردم گفتم بزار از پشت بچسبم بهت گفت از دست تواز پشت هم چسبیده بودم بهش ولی استرس داشتم ک کسی نیاد یا نبینهگفتم بشینیم حرف بزنیم نشستیم کشیدمش تو بغلم نمیدونم چی شد ک دستشو گذاشتم رو شلوارم واسم از رو شلوار لمس میکرد البته دلش میخواست اما ناز میکردغذامونو خوردیم راه افتادیم سمت شهر از محوطه رستورانا که خارج شدیم گفتم یکم برام میمالی گفت وای نهدستشو گرفتم بردم تو شلوارم برام میمالوندبد حشری شده بودم کیرمو در اوردم در حین رانندگی اونم داشت میمالوند برام گفتم برام بخور باز ادا تنگارو در اورد گفت وای نه گفتم اذیت نکن دیگه سرشو گرفتم اوردم سمت کیرم خوردش خخخخدیگه خودش بیخیال نمیشد خیلی قشنگ میخورد ولی تا نصفهلذت میبردم از اینکه بعد از چندسال تو کف بودن بدستش اوردمدوستانی که همچین زجری رو کشیدن میفهمن چی میگمواسم خورد خورد خواست ابم بیاد زدم گوشه برام تند تند زد تا اومد دستشو اب کیری کردم لباسامم به گوه کشیده شد و رفتیم سمت خونه ازش بابت امشب تشکر کردم گفت خوش کذشتمنم مستقیم با لباسای اب کیریم رفتم حموم.اینم گذشت تا اینکه برنامه میریختم که خونمون خالی شه ببرمش خونه بکنم چون اشنا بود نمیشد بری خونه اجاره کنی یا از رفیقا خونه بگیری موقعیتمون سخت بود و حدود یک هفته ده روز کارمون شده بود رفتن تو جاده خارج از شهر و واسم ساک و جق بزنهجالب اینجاست خودشم پایه بود تا بهش میگفتم بریم جاده میگفت میخوای باز کثیفم کنی هههههبعد از چند وقت روز موعود فرا رسید ولی قرار شد خونمون خالی شهبابام اینارو رسوندم خونه عموم و گفتم من میرم بر میگردمرفتم دنبال دخترداییم مونامثل شوماخر رانندگی میکردم که فقط برسم بکنمشرسیدیم فرستادمش تو خونه گفتم برو اتاقم الان میاماون رفت تو اتاق منم رفتم دستشویی دوباره کیرمو شستمرفتم تو اتاق دیدم با تاپ و شلوار نشسته رفتم بغلش بوسش کردم کم کم شروع کردم لب نمیگرفت ولی من گردنشو میخوردم نمیذاشت برم پایین کسشو بخورم با سینه هاشوظاهرا نمیخواست بهم کس یا کون بده منم اینو فهمیده بودمتو دلم گفتم همون لاپایی هم برام بسه برای شروعبعد گفت شلوارتو در بیار برات بخورممنم دادم ساک میزد برامبعدش کفتم برگرد دیگ طاقت ندارمشلوارشو نصفه کشید پایین گفتم کامل لخت شو گفت نه همین بسهگفتم باشه خودم کامل لخت شدم کیرمو خیس کردم گفتم لاپاشعقب جلو کردم گفتم حال میده؟ سر تکون داد گفت ارهمنم عقب جلو میکردم حدود ۱۰ دقیقه ای شد که ابم اومد ریختم رو کمرش بی حال کنارش افتادمرفت خودشو شست اومد گفت بریم گفتم بیا بغلم یکم حرف بزنیمده دقیقه ای حرف زدیم که باز کیرم بلند شدبهش گفتم بیا برام بخور یکم ناز کرد گفت باشه برو کیرتو بشور رفتم شستم اومد برام خورد دوباره گفتم دراز بکش بازم خیس کردم گذاشتم لاپاشالبته تا نزدیک کسش میرفت خودشو جمع میکرد منم همون لاپایی بیشتر بهم حال میدادواقعا لای پاش از کس هم گرم تر و نرم تر بودبعد از چند دقیقه ابم اومد دیگه بلند نشدم ریختم لاپاشو رفتیم خودمونو شستیم لباس پوشیدیم اماده شدیم رفتیم سمت خونه رسوندمش و اونشب گذشتو دیگه موقعیت جور نشد بکنمش اما جاده میرفتیم برام میخوردتا یه مدتی که دیگه دیدم سرد رفتار میکرد منم محلش ندادم و رابطمون شد همون دختردایی پسرعمه سابقاما وقتایی که حشری میشدم بهش پیام میدادم که بازم منو ارضا کنه ولی میپیچوندولی اول سال ۹۹ باز قسمت شد بکنمش که واستون بعدا تعریف میکنمنوشته: وحید
5