چیزی که انتظارشو نداریگاهی به چشم اندازی تبدیل میشه که تمام بدنتو میلرزونهآخه همیشه چادر داشتخیلی سنگین اروم متینهمسایه خوبی بودنبی آزاراونروز در آسانسور باز شد دیدم وسیله داره سنگینه سلام کردم و احوالپرسی گفتم کمکتون میکنم . تشکر کرد و منم وسایلشو برداشتم گزاشتم دم درب ورودی و خداحافظی کردم . چند روز گذشت اینبار داشت میوه ها رو از صندوق ماشینش خالی میکرد منم پارکینگ بودم رفتم جلو گفتم میوه رو نمیتونین ببرین تنهایی. اجازه بدین من بیارم براتون. گفت ممنونم نمیخوام مزاحم بشم .توجه نکردم و چند تا کیسه رو برداشتم و رفتم سمت اسانسور با خودش باهم رفنیم بالا . تشکر کرد گفت خیلی زحمت کشیدین . رفتم پارکینگ دیدم کیسه نارنگی مونده برداشتم بردم بالا در زدم درو باز کرد چشمام گرد شد با تعحب کسی که همیشع با چادر بود رو فرا تر از انتظارم دیدم. سرمو انداختم پایین نارنگیها رو تحویل دادم اومدم برم گفت چرا بمن محبت میکنین؟گفتم همسایه ایم …آخه…آخه نداره وظیفمه…همش فکر میکردم اون که از چشمی میتونه ببینه منپشت دربم چرا با اون وضع درب رو باز کرد!!!حدودا یکماه گذشت.بارون میومد که دیدم داره بدون ماشین میره بیرون گفتم خانومه … خیس میشین سوارشین برسونمتون.با اصرار سوار شد و توی راه اروم سر صحبت رو باز کردم و چند تا سوال کلی که پرسیدم خودش به جزئیات اشاره کرد و از ته دلش کامل بهم جواب داد دیگه ب آخر مسیر که نزدیک شدیم گفتم چرا انروز با اون لباسهای زیبا درب رو م باز کردین و من کلی خجالت کشیدم …گفت مشکلی داشت…نه…پس چی…آخه…پیاده شد یه کاغذ گداشت رو صندلی گفت ازتون ممنونم خیلی محبت کردین فعلادیدم تو کاغذ ش موبایلشو نوشته بودشب برگشتم خونه از پله ها رفتم بالا که فقط یجوری دلم گیر بود درب منزلشو ببینم و رد شمساعت۱۰ بود که با لرز بهش اس دادم سلامجواب دادگفتم بیدارین؟بلهدیگه زبونم بند اومد و اونگفت امیر خان ممکنه بیایین ی لحظه پایین.چی شدهراستش ماشین لباسشویی از زیرش اب زده بیرون سنگینهرفتم دیدم ابی بیرون نزدهگفتم خشکهگفت پاک کردم دوباره میزنهصبر کنینکنارم ایستاده بودمانتو تنگ و عجب اندامینگاهش کردم گفت چیه مانتوم قشنگه؟خیلیبلند شدم گفتم اینجوری خیلی زیباترینچشماتون قشنگهاره اما شما قشنگتری خانوماروم رفتم جلو گفتم میشه!!!؟؟؟یه نمه اومد جلوتردیدم داستان ردیفه و اروم لبمو گزاشتم رو لبش و بالاخره لحظه ای که انتطارشو نداشتم فرا رسید و نمیدونین تمام بدنم گررررررم شدحسم قابل بیان نیستاروم لب رو لب همونجا تو اشپزخانه لخت شدیم و به خودم اومدم دیدم وااای کیرم تو دهنشه داره مثل عسل لیسش میزنهتمام بدنم مور مور میشدبلندش کردم گفتم ازت ممنونمفقط چشمهاشو رو هم گذاشت و نگاهم کردرفتیم اتاقاروم خابیدخابیدم روشبوی خوبی میداد بدنشمن فقط چند دقیقه بوییدمشحرف نمیزد نگاهش تمام دلش بوداروم کیرمو کردم تو کصشتنگ بوداما وااای نگاهش حشریم میکردشرو کردم به کردنصدای ناله هاش وحشیانه دیووونم میکرد و منم محکمتر میکردمبعد از چند دقیقه ارضا شدیممن همونجا خابم برد از بس این سکس جانانه و لذتبخش و ارامش بخش بودساعت ۲ بود بیدار شدم دیدم لخت تو بغلم خابیدهدوباره خابیدم تا صبحوقتی بیدار شدیمبا احساس حیلی خوبی بهم نگاه کردیم و با لبخندی ملیح گفتمچکار کردی بامنگفت ارامشی بودیم برای هم که منم ازت ممنونماز اون روز گاهی شبها رو با هم ب صبح میرسونیمای کاش هیچ وقت این روزها تموم نشهببخشین که خستتون کردمو طولانی شد دوستان گلم🙏🏻🙏🏻🙏🏻نوشته: امیر