سلاماومدم داستانمو بنویسم_ درمورد BDSMقبلش چندتا نکته ضروری بگم۱:داستان ۹۰ تا ۹۵ درصد ساخته خودمه۲:من انتقاد پذیرم پس بجایه فحش دادن انتقادکردنه سازنده رودر دستور کار قرار بدین۳:این داستان خیلی طولانیه صحنه هایه سکسی هم داره ولی درکل حوله یک داستانه و صرفه بر خودارضایی اونو مطالعه نکنیدومثله یک سریال ک براش وقت میزارین بایدبرایه اینم وقت بزارین۴:میخوام تو۵قسمت تمومش کنم الان ک دارم اینو مینوسم۱۲آبانه۹۹هست۵:من اعتراف میکنم از بچگی غلط املایی زیاد داشتم پس لطفا به جایه درگیر شدن در حاشیه سعی کنید حسو حال داستان رو بگیرید۶:*خودمم سوم شخص/+خودمم اول شخص/_شخصیت سلطه گره داستان/^بقیه افراد داستان هستن۷:من نهایت سعیمو کردم ک نزدیک به واقعیت باشه ولی اگه جایی با منطق سازگاری نداشت بزارین پایه اینکه دنیایه خیاله دیگ۸:تو داستانم چیزیو تاییدوتکذیب نمیکنم فقط خیالمومینویسم۹:چه استقبال بشه چه نشه من همه داستانمومینویسم چون بخاطردله خودمه،ولی کسایی ک ازداستان خوششون اومدکپیش کنن چون احتمال زیادمن یروزی ازشهوانی میرم وممکنه داستان نیستو نابودبشه۱۰:اسامی ساختگیهخب بریم ک داستانوداشته باشیم…درخیابان:+کیرتوش!حالا میخوایی چه غلطی بکنی؟*اون روزاحالم خیلی خراب بود،مادرم قلبش دردمیکردودکترتشخیص داده بود باید عمل بشه احتمال سکته قلبیش زیاده،درصورت عمل کردن هم ۸۰ درصد احتمال زنده بودن بودیعنی ۲۰درصد احتمال…مریم،خواهرم هم جداازدرسودانشگاه بایدبفکرازدواجش هم میبودیمپدرمم ک ازوقتی هوو اورد سر مامانم بزور کمی ازپوله دواودرمونه مامانمو میداد به علاوه کرایه خونهدیگ پیداش نمیشد،لااقل سخت.آخرین باری ک یادم میاد گفته بودک از ما متنفره وازدواجش بامامان فقط ازرویه اجبار بوده حتی بچه دار شدنش…+فکرمیکنی چقددستتو میگیره؟نصفه هزینه هادرمان هم نمیشه*داشتم تو گوگل سرچ میکردم قیمت قرنیه و کلیه،رقم گنده ای نبود بیشتر شبیه یک جوک بودداشتم باخودم فکر میکردم بهتره همشو بدم بره،همشو بدم بره زیرماشین…+دقیقا میخوایی چه گوهی بخوری؟!تواین زمانه کم چجوری میخوایی ۳۰۰ میلیون گیر بیاری؟!توکه ازبچگی حمالی کردی نه کاری نه درسی هیچچچیی اره این بهترین تصمیمه*گفتنش خیلی راحت بودمثله این میمونه بخوایی بری آب بخوری از تو یخچال ولی عمل کردنش سختوقتی دستامو به جدول خیابون فشار میدادم تا بلند شم کارو تموم کنم یخ میزدم،ازقلبم شروع میشدوسراسر بدنمو فرا میگرفت+اخه کی بتو پول قرض میده،خیر کجا بود کشکه چی پشمه چی خونوادت مهم ترن یا تویی ک فقط بدرد حمالی میخوری؟!*ذهنم دلایل منطقی میاورد ک بیخیال شم اما روحه خستم زورش بیشتر از منطقم بود. با هر زحمت و سرگیجایی بود از جام بلند شدم ،انگار تو خلاء بودم ساعت ۳ صبح بود و سکوت باعث میشد صدایه زنگ زدنه سرمو واضح تر بشنومقدم قدم بزور پاهامو هدایت میکردم به سمته جاده ی خالی از ماشینتهه دلم به خدا امید داشتم،از خدا نشانه ای میخواستم ک کوتاه بیامولی فایده نداشت ناخوداگاهم تصمیمشو گرفته بود،جاده تقریبا تاریک بود.از دور نور چراغه ماشینیو دیدم برام مهم نبود هرقدم ک میخواستم به عقب برگردم فکر به مامانم و خواهرم دو قدم منو به جلو هول میداد،ماشین داشت نزدیکو نزدیکترمیشد ،جرعت اینو نداشتم با ماشین رو برو بشم تصمیم گرفتم پشت به ماشین باشم وخودمو تسلیم مرگ کنم…صدایه ترمز نه چندان طولانی تنها چیزی بودک امیدو تودلم زنده نگهداشت^هی پسر مگه کوری؟!نمیبینی ماشینو تو این جاده خلوت؟!*برگشتم و دیدم یه ماشین بنز پشت سرمه ،توقع داشتم یه پرایدی چیزی باشه،تو دلم بخودم میخندیدم میگفتم پس همونه ترمزش گرفته+سکوت…^سریعتر حرکت کن تا برات اتفاق بدی نیوفتاده*این حرفه آخرش منظورش این بودک میادیه بلایی سرم میاره،برام مهم نبود، چن لحظه تو چشاش زل زدم و راهمو کج کردم به سمتع پل هوایی ک چنصد متر اونطرف تر بود . صدایه حرکت کردن ماشینو شنیدم . داشتم از پله ها بالا میرفتم و تو ذهنم دلیل اینکه چرا همون اول پرت شدن از رویه پل هوایی رو رد کرده بودم فکر میکردم. دیه نداشت. رسیدم بالا پل و خودمو رد کردم اونور نرده هاش قصد پریدن نداشتم فقط به این فکر میکردم چه راه های بهتریم برایه پول دراوردن چندروزه وجود داره وهمچنین به بد بختیام…^آقا ممکنه همراه من بیاین؟*بدون توجه به حرفش داشتم به تفکراتم ادامه میدادم،راننده همون ماشینه بود متوجه نزدیک شدنه ماشین به پل شدم ولی برام مهم نبود^آقا با شمام…*صدایه تق تقه کفشاش سکوت شب رو میشکست ،صدا نزدیکو نزدیکتر میشد_حدث میزدم نیایی…^خانوم بهش چندین بار گفتم ولی توجهی نکرد_اشکالی نداره برو تو ماشین منتظر باش^ولی خانوم…_ولی چی؟!^…بله خانوم الان میرم*برام جالب بود توجهمو جلب کرد طوری ک متقاعد شدم بهش نگاه کنم یه تیپه سکسی ک توجه هر نریو جلب میکرد حتی پشه…!!یه کت و شلوارسفید با جلیغه قرمزبه همراهه کفشایه قرمزش ک سفیدیه ساقه پاشو بطور دیونه کننده ای به نمایش گذاشته بود.مهمترین ویژگیش اندامش بوداندامی که تو خواب هم نمیدیدماگه عکس چنین دختریو چند سال پیش بهم نشون میدادن گوشیو میکردم تو حلقم و از شهوت به نفس نفس میوفتادمولی بعد از ۲۴ سال باکره بودن اونقد دغدغه فکری داشتم ک فقط در حد یه نگاه چنثانیه ای بیشتر ازش استفاده نکردم ،اونقد حمالی میکردم ک حتی وقتی برایه دختر بازی نداشتم_خب تعریف کن چیشده دوسدخترت ولت کرده؟!(با پوز خند)+…_یا نکنه واسش خواستگار اومده؟!+…*چند قدمی بهم نزدیک شد و از داخل کیفش یه چیزی دراورد و گذاشت رویه کمرم_جوابمو میدی یا ترجیح میدی با همین شوکر غزل خدافظی رو بخونی؟!*حسابی ترسیدم خواستم خودمو برسونم اونوره نرده ها_اگه جم بخوری باور کن فشار دادن یک دکمه برایه من کار سختی نیست،بعدشم یک خودکشیه طبیعیه ک یه پسر نانازخودشو از رویه پل هوایی پرت کرده پایین*با همه غرورم گردنمو کج کردم به سمتش و تو چشاش زل زدم با اینکه کفشایه پاشنه بلندی پاش کرده بود بازم مقداری ازم کوتاه تر بود. توجهم به چشاش جلب شد ریملاش پخش شده بود دور چشاش ،تابلو بود ک گریع کرده بود،تمامه شجاعتمو جم کردم بهتره بگم حماقت کردم در اون لحظه…+چیه خودت چرا گریه کردی؟! دوسپسرت ولت کرده؟نکنه رفته خواستگاری کسی دیگ؟(با پوزخند)*چن لحظه سکوت کرد و شوکرو ازم جدا کرد و کمی فاصله گرفت…سکوت سنگینی حاکم شد،انگار خدا مکثه دنیا رو زده بود هیچ صدایی شنیده نمیشد. ترسیدم بخوام چیزی بگم و ادامه بدم ترجیح دادم برگردم رویه پل.بعد از یمدت نچندان طولانی…_آره ولم کرد بعد از ۳ سال دوستی و تمامه قولو قرار هایه عاشقانه،خب ک چی اونقد قوی بودم که بخاطرش نخوام خودمو جلو ماشین بندازم(باطعنه)*ترسم ریخته بود و دلم یه هم صحبت میخواست منم فرصتو غنیمت شمردم و…+من بخاطر هیچ دختری اون کارو نکردم_…+مادرم…_مادرت چی؟+مادرم مریضیه قلبی داره دکتر گفته اگه عمل نشه امیدی نیست خواهرمم دمه بخته و کلی مشکله مالیه دیگ …_فقط بخاطر پول خواستی خودتو بکشی؟!+…بخاطر غرورم ، ترجیح میدم بمیرم تا اینکه دوروز دیگ منت کسی رو سرم باشه بخصوص داماد،تازشم با اینکار یمقدار پول دست خونوادمم میگیره.تورو چرا ولت کرد؟_…+اگه راحت نیسی مجبور نیسی!_تقصیر خودم بود،زیادی بهش بها میدادم،اولین پسری بود ک عاشقش شدم قبل اون با چند نفری لاس میزدم ولی این یکی تو قلبم خونه کرده بود+اونم مثله تو پولداره؟_اره+پس همونه دلشو زده بودی،هیچ پسر احمقی همچین دختریو ول نمیکنه_ چیه خوشت اومده؟+معمولا دخترا تا یه چندماهی تو شکست عشقی میمونن ن اینکه با یکی دیگ لاس بزنن*پوز خند زد معلوم بود داره وقت میخره تا یچیزی پیدا کنه بهم بگه_اره دخترایه معمولی …+عع پس معمولیا اوسکولن؟_اوسکول نه زندگی خودشونه قلبه خودشونه…+…_نگفتی خوشت اومد؟+مگه فرقیم داره؟_اگه نمیداشت بنظرت الان پیشت بودم؟+چقد شک برانگیز یه دختر پولدار داره به یه پسر آسمون جل پیشنهاد میده!!_بزار یراست بریم سر اصله مطلب تو پول لازم داری منم تورو+چرا من؟!_نگران نباش فقط یک هفته لازمت دارم،میخوام بهش فکر نکنم بعدش آزادی بری ینی خودم میندازمت بیرون*تو ذهنم داشتم به این فکر میکردم چرا مگه من مهره مار دارم؟این دختر حتما پسرایه فوقلاده تری رو هم میتونه صاحب بشه و بهش نه نمیگن+من چه کمکی میتونم بکنم؟مگه پسرایه بهتری نمیتونی گیر بیاری؟_چرا میتونم گیر بیارم ولی تو نمیتونی یه شخص پولدار مثله من به این راحتی گیر بیاری*حرفش هرچند گنگ ولی برایه من قابل قبول بود ،کارتشو از تویه کیفش در اورد و گذاشت رو دستگیره پل_اگه میخوایی بیشتر بدونی تا ۲۴ ساعت وقت داری زنگ بزنی…*بعد از حرفش بدون توجه به من راهشو کشید و رفت با صحبتاش امید تازه ای تو دلم شکل گرفته بود و حسه شهوتم دوباره فعال شده بودداشتم به بالا پایین رفتنه کونش نگاه میکردم ،خوشفرم و فوقلاده بود داشتم مزه تحریک شدنو احساس میکردم ،از پله هارفت پایین ورانندش درو براش باز کرد و سوار ماشین شدن و رفتن.سریع کارتشو برداشتم و خوشحال بودم باد تکونش نداده بود…در تماس:+الو سلام_چه پسره عاقلی،سلام+چطوری؟_خوبم+گفته بودی…*پرید وسط حرفم،حسه خوبی نداشتم_اره مکانو زمانو برات میفرستم*اومدم شاخ بازی در بیاریم زود گفتم باشه بدون توجه بهش گوشیو قطع کردمدر کافه:*یه کافه لوکس بودتاحالا تو عمرم همچین جایی نرفته بودم سعی کرده بودم زودتر راه بیوفتم تا بموقع برسم ،چند دقیقه از زودتر رسیدم^خوش آمدین آقا ، میز رزرو کردین؟*به قیافه و تیپم نمیخورد بخوام همچین جاهایی برم حس کردم گارسونه میخواد از ورودم جلو گیری کنه+بله^لطف میکنید بگید به نامه چه کسی؟+خانومه صرافان*تو پیام برام فرستاده بود^بله حتما بفرمایید داخل*منو به سمت میز کناری کافه راهنمایی کرد،چند دقیقه ای منتظر موندم تا ک از راه رسید،یه تیپه جذاب زده بود ک همون اول باعث میشد بدون توجه به چیزی پیشنهادشو قبول کنمیک شلوار قهوه ای روشن چسب به همراهه یک مانتو جلو باز قهوه ای تیره و یک لباس سفید ک کمی مایل به کرمی میزد ک روش کمی طرح داشت و سینه هایه سفتش ک از رویه لباس بینظیر بنظر میمومد و اون خطه کسش ک چشامو از حدقه زده بود بیرونیه مردم همراهش بود خیلی تابلو بود ک محافظشه نزدیک شد از جام بلند شدم+سلام_سلام*روبه نگهبانش_تنهامون بزار*رفت و دمه در به من زل میزد_خب…+اومدم شرطه شمارو بشنوم_ خوشحالم ک خودتو آماده کردی،شرط من خاصه یه شرط معمولی نیست+اشکال نداره میشنوم_من شرایطتتو در نظر گرفتم و حاضرم هزینه عمل مادرتو ساپورت کنم و یک خونه بزنم بنامت و یک حساب یک میلیاردی بهت بدم برایه عروسیه خواهرت*داشتم شاخ در میاوردم انگار داشت مسخرم میکرد فکر میکردم کاسه ای زیر نیم کاسست ،ولی نه یه دختر به این باکلاسی وقتشو هدر نمیده ک بخواد مسخره بازی در بیاره+خب در مقابل اینا از من چی میخوایی؟_…+…_میخوام ک تمام و کامل ماله من باشی برایه یک هفته…+من تاهالا با کسی رابطه جدی نداشتم ولی مطمئنم ک میتونم متعهد باشم_نه تمامو کامل…منظورم برده*یک لحظه خشکم ولی پیشنهادش زیاد غیر ملموس نبودمیخواستم بخاطر غرورم ازونجا پاشم برم بدون هیچ حرفی ولی من بخاطر خودم اونجا نبودم بحثه خونوادم مطرح بود+من حتی اسم شمارو نمیدونم خانومه صرافان_پانته آ…(با کمی مکث)خانوم+منم ایمان…(مکث)آقا_عع جدی؟! از بازی کردن خوشت میاد؟!*وسط حرف زدن بعد از حدود ۵ دقیقه گارسون اومد تا سفارشا رو بگیره و باعث شد بتونم کمی زمان بخرم تا کلماتو تو ذهنم بچینم،سفارشارو گرفت و رفت_پس ک اینطور ایمان آقا،خشبختم+منم همینطور…_خب حالا اسم همو میدونیم . نظرت راجب به پیشنهادم چیه؟!*داشتم با خودم فکر میکردم چی بگم؟!لازم به فکر کردن نداشت یا اگه داشت من نمیتونستم بیشترازین وقتو از دست بدمبا خودم فکر میکردم لابد باید ازین کارا ک تو فیلمایه پورن میکنن انجام بدم نهایتش چهار تا فحش میده و ازم سواری میگیره و تحقیرم میکنه. با کمی تامل…+موافقم*چهرش تغییر نکرد انگار ن انگار_خب باشه من امروز ترتیب همه کارا رو میدمولی قبل اینا باید یک پشتوانه ای بدی تا مطمئن باشم ک زیر حرفت نمیزنی+چی بدم؟من اگه چیزی داشتم الان اینجا نبودم_میخوام ازت چندتا سفته برام امضا کنی ،به ارزش یک هزار میلیارد*سرم سوت کشید تاهالا همچین رقمی به عمرم ندیده بودم نه شنیده+من اگه اونقد داشتم بنظرت الان ایران بودم؟!داشتم تو خیابونا لاس وگاس…*حرفمو قطع کرد_لاس وگاس دوسداری!!؟*از حرفم خجالت کشیدم ،باخودم میگفتم خوب شد حرفمو قطع کرد و ادامشو نگفتم_لازم نیست بترسی قرار نیست پولی پرداخت کنی یادت باشه این فقط برایه اینه ک زیر حرفت نزنیوگرنه خودتم میدونی،آخه از کجات میتونم این حجم از پولو ازت بکشم بیرون؟*ازین حرف آخرش معلوم بود دوسداره با کلمات بازی کنه.دیدم حرفش منطقیهلااقل برایه من اینطوری بنظر میومد دوسداشتم هرچه زودتر برایه مادرم کاری بکنم_تو میخواستی خودتو بکشی و جونتو تقدیم به عزرائیل کنی،و من میخوام عزرائیلت باشم و جونتو ازت میخرم،برایه ۱ هفتهقبل اینکه دوباره بخوایی موافقتتو اعلام کنی درست فکر کن چون ممکنه هر بلایی سرت بیاد*با این حرفش کمی دلم لرزید حدث زدم ممکنه بخواد برینه دهنم یا چیزی فرو کنه تو کونم یا شاید ضربات شدید تری بهم وارد کنه ،ولی همه این فکرا میرفت کنار وقتی لبخند خونوادم میومد بنظرم…+بازم قبول میکنم ،ولی از کجا مطمئن باشم…*حرفمو قطع کرد_در پایانه هفته جلو خودت سفته هارو آتیش میزنم…پایان قسمت اولببخشید ک طولانی شدشاید قسمت هایه بعدیشم طولانی تر باشن ولی بهتون این وعده رو میدم جذاب تر میشناگه نظری چیزی دارین بدین در خدمتمموفق باشیدنوشته: bwy_wirgin
2