سلام داستان واقعی هست و ی مقدار تو جزئیات اغراق شده بیشتر بخاطر این نوشتم که جرات دست به قلم شدن رو پیدا کنم و اولین تجربه نوشتنم هست ی بار چند وقت پیشی داستان رو نوشتم ولی ارسال نکردم و همشو پاک کردم داستانم طولانی هست ولی فکر میکنم ارزشش رو داشته باشید ممنون میشم که نقد هاتون رو بخونممن از سال ۹۰ بوتیک دارم و سینا پنج سال میشد که مشتریم بود داستانی که مینویسم برای هفته پیش هست ولی از حدود یک سال پیش این اتفاقات کلید خورد ی مشتری قدیمی داشتم به اسم سینا سه چهار سالی میشد که با مهسا ازدواج کرده بود قبل از دوران کرونا با هم اومدن و دو دست لباس ست انتخاب کردن منم آدرس پیج اینستاگرام مغازه رو که تازه راه اندازی کرده بودم دادم که اگر خواستن ست کنن راحت تر انتخاب کنن هر دو ورزشکار و مربی حرفه ای بودن ( کار مهسا هم تو دوران کرونا چون باشگاه ها تعطیل بود تمرین دادن به شاگردای خصوصی هست که اکثراً مایه دارن ) ی روز مهسا تو پیج قیمت چند تا مدل رو پرسید منم چون نمیشناختم قیمت اصلی رو گفتم که بعد از معرفی بهش تخفیف خوبی دادم آخرای دیماه اومدن مغازه و گفتن که فردا شب تولد مهسا هست و من رو هم دعوت کردن من چون سرم شلوغ بود و دست تنها بودم قبول نکردم ولی اونا خیلی اصرار کردن و گفتن مغازه رو بستی بعد بیا و ما تا دو-سه شب جشن داریم وقتی دیدم با ساعتش مشکل ندارم و خیلی اصرار میکنن قبول کردم و همون شب از یکی از دوستام که آرایشی فروش بود ی کادو هم خریدم که دست خالی نرم تولد شب تولد هوا خیلی سرد بود من تلفنی ی دسته گل سفارش دادم و از مغازه مستقیم رفتم آدرسی که داده بودن خونشون تو محدوده شمالغرب و طبقه هشتم ی برج بود وارد که شدم اول سینا اومد استقبال خیلی شلوغ نبود حدود ۱۵-۱۶ نفر بودیم شیشهفت تا از دوستای مهسا بودن که چهارتا شون با شوهراشون بودن و سهیل داداش سینا با نامزدش که بعد از آشنایی با همه به اتفاق سهیل رفتیم سر میز مشروب من سه تا پیک خوردم و کشیدم کنار حدوداً یک ساعتی رقصیدم و یکی از دوستای مهسا سعی میکرد یجورایی بیاد سمت منو خودشو بهم نزدیک کنه منم بدم نمیومد ولی چون شوهر داشت خیلی استقبال نکردم رسیدیم به بریدن کیک و باز کردن کادوها ی ست لوازم آرایشی گرفته بودم که مهسا واقعاً خوشحال شده بود و برق شادی رو تو چشماش دیدم مهمونا کم کم داشتن میرفتن و منم خواستم برم که سهیل بهم گفت که نامزدشو باید برسونه خونشون فقط حواست باشه که سینا و مهسا خیلی زیاده روی کردن و حالشون بده منم به اجبار تا ساعت چهار و نیم که سهیل برگشت اونجا بودم و چیزایی دیدم که باورم نمیشد سینا مست و بیهوش رو مبل افتاده بود مهسا هم لباسارو کنده بود و با لباس زیر روی تخت دراز کشید من ی ملحفه انداختم روش که سردش نشه و برگشتم پیش سینا تا سهیل اومد من برگشتم خونه و تا ظهر فرداش خوابیدم خلاصه اون شب گذشت و تو اردیبهشت ماه سهیل رو اتفاقی تو خیابون دیدم و گفت که سینا یک هفته ای میشه که کرونا گرفته و حالش خیلی بده و بعداز ظهر همون روز تماس گرفت و گفت که فوت کرد چون نمیشد بریم من با مهسا هم تماس گرفتم و بهش تسلیت گفتم هر چند وقت ی بار حالشو میپرسیدم و دلداریش میدادم تا اینکه هفته پیش سر ظهر اومد مغازه برای خرید شلوار سه تا شلوار بهش دادم و رفت بپوشه یکیش کوچیک بودبزرگترشو داری منم شلوار رو از لای در بهش دادم پوشید و اومد بیرون داشت تو آیینه نگاه میکردمیشه نظر بدی ؟آره خوشگلههمین رو میبرم ، چند ؟قابل شما رو نداره بِبر استفاده کن سری بعد اومدی حساب میکنیمتا نگی چقدر میشه نمیبرمشبرای غریبه ها ۲۸۰ ولی چون شمایی ۲۰۰ (چون آشنا بود قیمت رو بالاتر گفتم که انتظار این همه تخفیف رو نداشته باشه ولی بازم سود کردم)ممنون شما با سینا رفیق بودی و من الان غریبه اماگر غریبه بودی که تولدت نمیومدمواااای چه شب خوبی بود ؛ آخرین باری که فیلم و عکس سینا رو گرفتم همون موقع بودخدا سینارو بیامرزه منم زیاد اینجور مهمونیا نمیرم به اصرار شما و سینا اومدم و همون شد تنها خاطره مشترکمون ، البته شما خیلی چیزاش یادت نیست تا نصف شب اونجا بودم دیدم تو چه حالی بودیدسهیل تعریف کرده تو چه حالی بودیم و ببخشید دیگه تو هم خیلی اذیت شدیاذیت نشدم من زیاد نخورده بودم ولی ماشالله شما رو ابرا بودینراستی یکی از دوستام چشمش تورو گرفته بود که بهم گفت بپرسم پایه رفاقت هستی منم هر بار اومدم بگم کاری پیش اومد و یادم رفت و اونم الان با یکی دیگستزیاد دنبال دختر بازی نیستم و هنوز مجردم و قصد ازدواج ندارم خیالت تختمجردی زندگی میکنی ؟-نه با بابا و مامان و برادرممیشه امشب همدیگرو ببینیم ؟چرا ؟بابت جبران زحمتا و اینکه ی کپی از فیلم تولد رو بهت بدم داشته باشیچه زحمتی کاری نکردم ولی برای گرفتن فیلم باشه حتماً امشب ؟امروز کامل وقتم آزاده ولی از فردا باید برم پیش شاگردا-پس هماهنگ میکنم باهات عصر باهاش تماس گرفتم که قرار ساعت ده به صرف شام تو رستوران سمت خونشون رو اوکی کنم که گفتمن رستوران نمیام بخاطر کرونا واقعاً میترسممیخوای هر وقت مسیرت خورد بیاریش مغازهاگر بخوای میتونی شام بیای خونه منراضی به زحمت نیستمنه بابا چه زحمتی من که میخوام برای خودم درست کنم موادشو بیشتر میکنم منم که برنامه ای نداشتم قبول کردم بدم هم نمیومد با مهسا که الان تنهاست بیشتر وقت بگذرونم شب شد لباسام رو تو مغازه عوض کردم و ی دست لباس مجلسی پوشیدم و رفتم خونشون رسیدم پشت در واحد قلبم تند میزد عاشق نشده بودم ولی بی احساس هم نبودم نسبت بهش در رو باز کرد ی ست شلوار و بلوز پنبه ای تنش بود بسته شکلاتی رو که گرفته بودم دادم به مهسا و بعد از احوالپرسی خیلی گرم مشغول صحبت شدیمهمسایه ها حرف درنیارن که من اومدم !اوایل به سهیل هم که سر میزد و خیلی نمشناختن گیر میدادن بعد که با نامزدش اومدن و شناختن دیگه کاری ندارن شام زرشک پلو بود و خوردیم منم تو جمع کردن کمک کردمقهوه یا چای ؟قهوه تون چیه ؟من از اولش ترک میخوردم ولی سینا عاشق اسپرسو بوداگه فال هم بلدی بگیری ترک بذار🤣🤣فال حرفه ای بلد نیستم ولی ی چیزایی میتونم بگمخدا بخیر کنه ، میخوای امشب پَتَمو بریزی رو آب ؟نه بابا برای سرگرمی اداشو در میارم ی فلش گرفته بودم برای کپی فیلم شب تولد گذاشتم رو میز و رفت لپتاپ رو آورد و روشن کرد و شروع کرد به کپی کردن در حین خوردن قهوه بهم گفتبعضی وقتا دلم میگیره و برای سینا دلتنگ میشم اینو میبینم-با دیدن این فیلم حالت خوب میشهنه ولی ی ذره بهتر میشمحال خوبی داشتیدااااااااهمه مست بودیم نفهمیدیم کی ب کی بودهمه مهمونیا اینقدر زیاده روی میکنی ؟نه ما چون حرفه ای ورزش میکنیم نمیخوریم ولی اون شب اصلاً ی جوری بودمن که اومدم همه یکی دو پله رفتین بالاتر 🤣🤣 دوستتم اونقدر مست بود که ی جاهایی خودشو میچسبوند بهمکدومشون ؟اون که با شوهرش اومده بود شلوار قواصی پوشیده بود فکر کنم اسمش شادی بود درسته ؟آها اون همینجوریه شوهرشم اصلاً عین خیالش نیست شک نکن که حواسش کاملاً چمع بوده تو اهلش نبودیچون شوهر داشت پایه نبودم و گرنه حالیش میکردم با کی طرفهبه قیافت نمیخوره متعهد باشی!درسته متاءهل نیستم ولی برای خودم چهارچوبی دارم و خارج از قوانینم کاری نمیکنممن که عاشق مردای قانونمندمتا به کی بگی مرد و به چی بگی قانون ؟قانون که مشخصه و تقریباً تعریفش واسه همه ی شکل هست مهم اینه که تعریف مرد برای هرکسی متفاوتهمن زنایی رو میشناختم که از خودمم مردتر بودنیعنی دوجنسه بودن ؟😃😃😃😃نه اون که فقط نر و ماده بودن هست ، منظورم اینه که مرد باید خودشو تو زندگی بکشه بالا و نذاره آب تو دل اطرافیانش تکون بخوره بره تو میدون و تا میتونه بجنگه مهسا همینجوری که فنجون فهوه رو جمع میکرد و به سمت آشپزخونه میرفت ادامه دادپول دراوردن ی بحث دیگست مرد فقط باید با زنش بره تو میدونیعنی فقط با زنش دعوا کنه ؟نه عزیزم منظورم اینه که مرد نباید بند شلوارش شل باشه و واسه هرکسی که از راه میرسه آماده باشهالان من مجردم یعنی مرد نیستم ؟ فنجون هارو گذاشت رو اپن و اومد نشست رو مبل کناری من و با صدای آروم گفتتو تا وقتی مجردی و به کسی تعهد نداری میتونی بری وسط میدون و حریف بطلبی ولی وقتی ازدواج کردی دیگه حق اشتباه نداریحالا این وقشب میدون از کجا پیدا کنم که برم وسطش ؟الان دقیق وسط میدونی و خودت خبر نداری حالا اگر مرد میدونی بسم الله اولش نفهمیدم چی گفت ی لحظه به خودم اومدم و همه چیز رو در کمتر ازچند ثانیه مرور کردم مگه نمیتونست اینترنتی سفارش بده ؟ چرا خودش گفت امشب همدیگرو ببینیم ؟ چرا پیشنهاد رستوران رو قبول نکرد و منو به شام دعوت کرد ؟ از کجا مطمئن بود که باهاش قرار میذارم و میام ؟ این بحث ها چرا الان باید مطرح بشه ؟ متوجه منظورش شدم و دل رو زدم به دریا بلند شدم ودستمو دراز کردم و بهش گفتم پاشو دستمو گرفت و بلند شد ی دستمو انداختم دور کمرش و دست دیگه رو پشت زانوش گذاشتمو بلندش کردم بدنش سفت و ی مقداری سنگین بود دستشو انداخت دور گردنم و زل زد تو چشماممیدون کجاست که مردونگی رو نشونت بدماپن ، میز ناهارخوری ، مبل ،حمام ؛ تو کجا راحتی ؟از این جاها فقط حموم رو تست کردم اپن هم بلنده و سایل روش هست گذاشتمش گوشه میز و شروع کردم به خوردن لب و گردن اونم داشت دکمه پیرهن منو باز میکرد دستمو بردم زیر لباسش و شکمشو لمس کردم عضله و ماهیچه هاش سفت شده بودن واقعاً لذت داشت پیرهن و زیرپوشم رو دراوردم و شروع کرد با موهای سینه ام بازی کردن منم ی دستم پشت گردنش بود ی دست دیگه زیر بلوزش دستمو بردم روی سینه هاش حدود هفتاد و پنج بود شروع کرد به خوردن لبام چشمامون بسته شد ودستام رف رو کمرش و شکمها بهم چسبید پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و دستاش دور گردنم بلوزشو دراوردم اونم کمربندمو باز کرد شلوار رو از پاش دراوردم و رونش رو لمس کردم پوستش کامل سبزه بود پاهای کشیده و عضلانیش دیوانه کننده بود انعطاف بدنی فوق العاده ای داشت و خیلی راحت هر پوزیشن رو که میخواست اجرا میکرد وقتی دستمو به پشت ساق پاش رسوندم دیدم میخنده و با خنده هاش روانی میشدم چند بار تکرار کردم قهقهه سر داد و من حظ کردم از مچ پاش بوسیدم و اومدم بالا زانو رو رد کردم پوست صورتمو به رونش میچسبوندم صورت شش تیغ من و ران تازه اپیلاسیون شده اون هر دو از گرمای شهوت خیس شد رفتم بالا تر و دور نافشو بوسیدم هر دو لذت میبردیم با دوتا دستام سینه هاشو فشردم و سرمو گذاشتم رو سینه هاش و شروع کردم به خورد و سوتین رو در آوردم داغ کرده بودیم و شهوت همه بدنمون رو فرا گرفته بود خودمو دوباره به گردنش رسوندم و جوری میخوردم که نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم موهام رو که بسته بودم کشید که دیگه نخورم و برق از سرم پرید از روی میز اومد پایین ی صندلی رو کشید بیرون و تکیه داد به میز شلوارمو در آورد و منو نشوند رو صندلی فقط شورت تنمون بود نشست رو پاهام و سینه هاش رو از سینه تا صورتم میاورد و برمیگردوند دستمو بردم دور کمرش و قسمت گودی کمرش رو ماساژ دادم بلند شد و منم بلند کرد شورت جفتمون رو کند و رو زانو نشست و شروع کرد به خوردن انصافاً هم خیلی خوب میخورد و طاقت نداشتم بعد از دو سه دقیقه دیدم تحمل ندارم گفتم داره میاد که گفت بهتر و وقتی ارضا شدم همه رو خورددمت گرم نذاشت ی قطره اش حروم بشهمن عاشق این قسمتشم حالا اینم میدون ،دیدی باختی مردا نمیبازنمرد اونیه که بعد از باخت دوباره بلند بشه و برگرده تو میدوناینم حرف حسابه و جواب ندارهپس کمکش کن رو پاش وایسه با گفتن ی چشم کاملاً شهوت برانگیزقبول کردفقط صبر کن الان برمیگردم رفت تو اتاق و با ی کاندوم برگشت رو به من وایساد و به کاندوم اشاره کردآخرین بسته ای که سینا خریده بود و بازش هم نکرده بودیم بالاخره باز شد دوباره رو زانو نشست و چند دقیقه خیلی نرم و آهسته باهاش بازی کرد و زبونش رو از بالا تا پایین میکشید وقتی که حسابی سفت شد و آماده شدیم کاندوم رو کشید و پای راستشو بلند کردم و گذاشتم رو میز و خودم رفتم پشتش دستشو آورد خودش تتظیم کرد من فقط ی فشار دادم تا تهش رفت تو انتظارم این بود که درد زیادی بکشه ولی اینطور نشد ( آخرش گفت که مال سینا کلفت تر بود ولی سینا خیلی سرد بوده چون مشکل معده داشتو از نوجوانی زیاد گرمیجات نمیخورد ) چند دقیقه طول کشید و من خیلی لذت نبردم چون این حالت باعث میشد گشادتر بشه و چند دفعه وسط تلمبه زدن افتاد بیرون ی دفعه بغلش کردم و همونجوری که از پشت بهش چسبیده بودیم رفتیم سمت مبلا ترسیدم ولش کنم و لامصب بخوابه شکمشو چسبوندم به پشت مبل و کمرشو هل دادم تا خم بشه منم چسبیدمو دوباره عقب و جلو میکردم بهتر شده بود برام و تنگی رو احساس میکردم چهار پنج دقیقه تو اون حالت بودیم که دیدم بازم کم آوردم و هنوز ارضا نشده کشیدم بیرون و رفتم رو مبل دراز کشیدم چون میدونستم که وقتی تو سکس فاعل نباشیم دیرتر ارضا میشیم اومد روم دراز کشید و خودش فرستاد تو و بالا و پایین میکرد منم دستامو گذاشتم زیر سرم و لبخند رضایت میزدم دستاشو برده بود پشت و گذاشته بود رو ساق پاهام و بعد از چند دقیقه ب بالا و پائین کردن موهای سینه ام رو چنگ زد و با صدای ریزی گفت : دهنتو سرویسچرا ؟بالاخره کار خودتو کردیتازه مساوی شدیمحتماً باید برنده داشته باشه ؟نه+خدارو شکر چون دیگه جون ندارمپس حالا که مساوی شدیم تموم شد میشه بازم بخوری برام ؟چرا نمیشه کاندوم رو درآورد و اندخت رو میز عسلی منو نشوند رو مبل و خودش رفت پایین مبل و باز هم اون مدل حرفه ای خوردنش که بعید میدونم کسی بتونه بیشتر از سه دقیقه جلوش تحمل کنه بازم آب اومد و همه رو خورد چند دقیقه ی نشستیم و بی حال بودیم ساعت سه و نیم بود و من لباسامو پوشیدم و به زور رفتم خونه ی دوش گرفتم و خوابیدم الان یک هفته میشه که هرشب دو سه ساعت میحرفیم و قرار بعدیمون برای آخر هفته هست********نوشته: Aryoooo
4