سلام سینا هستم ۲۰ سالمهداستانی که میخوام بنویسم برمیگرده به بهار پارسالدختر دایی من ۱۵ سالشه خیلی خوشگل و اندامش کردنی تشریف داره با اینکه ۱۵ سالشه ولی ببینی میگی ۲۰ سالشهدختر داییم ۲ تا داداش دوقلو ۳ ساله دارههمیشه با شلوار و ساپورت تنگش منو تحریک میکرد منم هیچوقت دوست نداشتم که کسی دیگه بجز خودم ترتیبشو بده ولی نمیتونستم اینکارو کنممنم قدم ۱۸۰ و ظاهر خوبی دارم که هر دختری رو بخوام میتونم جذب کنمبگذریم …یه روز تلفن خونه زنگ خورد مامانم جواب داد تلفن روزنداییم بود که گفته بود سینا خونست اونم گفت آره سینا بیا زنداییت کارت دارتلفنو گرفتم جواب دادم بعد احوال پرسی و اینا گفتش سینا میتونی یه چند جلسه بیای به این دختر دایی خنگت یکم فیزیک بدی منم که از خدام بود باهاش تو موقعیتی قرار بگیرم که بتونم بکنمش گفتم آره کاری ندارم بیکارم اونم گفت پس ساعت ۳ اینا بیاساعت ۳ شد و من رفتم دیدم عاطی با یه ساپورت وحشتانک تنگ که کوسش و کونش زده بود بیرون آماده بود برای درسمن گفتم اینجا ؟چون وسط پذیرایی بودگفتش چی شده مگگفتم بچه ها رو ببین سر و صدا میکنن و نمیزارن یادبگیریاونم گفت پس بریم اتاقرفتیم تو اتاق یه نیم ساعتی براش توضیح دادم ولی یاد نمیگرفت من به شوخی گفتم آخر از دست تو یا خودمو از این پنجره پرتاب میکنم بیرون یا تورواونم خندید و گفت منو بنداز که راحت بشیمنم از فرصت استفاده کردم تا اندامشو لمس کنمرفتم سمتش بلندش کردم خیلی تعجب کرده بود بردمش سمت پنجره کیرم راست شده بود و از زیر به رون سمت چپش مالیده میشدیکم نگهداشتمش رو هوا و اونم میخندید و میگفت بزارتمم زمین الان می افتمگذاشتمش زمین یهو کیر راست شده ی من از زیر شلوار که کاملا تابلو بود رو دید و گفت یا خدا و خندید گفتم چیه تا حالا ندیدی ( میخواستم سربحث رو باز کنم ) گفتش نهمنم همون لحظه کیرمو در آوردم بیرون گفتم بیا ببینشوکه شده بود فکر نمیکرد کیرمو جلوش در بیارمبردم نزدیکش با خنده گفت بسته مامانم میاد میبینه ها گفتم نترس نمیاد اصلا بزار در رو قفل کنمگفتش نکن نه شک میکنه خب بدتر میشهو گفتش که جمش کنم و ادامه بدیمگفتم خیلی زرنگی تو مال منو دیدی حالا منم میخوام برای تورو ببینم گفت سینا زشته کافیه دیگه بد خب اصلا نباید اینجوری میشدمن میدونستم که عاطی عاشق منه و هر چی بگم انجام میده چون همیشه از نگاه و طرز و رفتارش میفهمیدمگفتم بزار از این قضیه استفاده کنم صورتمو بردم جلو و ازش لب گرفتمیکی دو دقیقه اینکارو ادامه دادم استرس داشت منو میکشت که زنداییم یهو نیاد همه چیو ببینهبه عاطی گفتم در رو یواشکی قفل کن اگر چیزی گفت مامانت بگو نمیخواستیم بچه ها بیان او اتاق مزاحم درس خوندنم بشندر رو قفل کرد و اومد پیشماز پشت چسبیدم بهش و ساپورتشو در آوردمحالا وقتش شده بود که رویام محقق بشهکون سفیدش دیوونم میکرد کیرمو خیس کردم و گذاشتم روی سوراخش اومدم فشار بدم گفت خیلی درد داره دلم براش سوخت گفتم یکم تحمل کن اگه میشهاونم هیچی نگفتدلم طاقت نیاورد کیرم در آوردم گذاشتم لای پاش گفتم اینجوری خوبه گفت اوهوم یکم لاپایی زدم بهش گفتم بخواب روی تختروی شکم خوابید و من خوابیدم روشکیرمو گذاشتم لای کون تپلش شروع کردم کم کم تلمبه زدم دیدم دهنشو فشار داده به سمت بالش تا صداش در نیاد خلاصه ۵ دیقه کردم آبم اومد همیشه دوست داشتم روی کونش آبمو خالی کنم و هیچی نگفتم تا آخرین قطره ی آبم رو خالی کردم روش و با دستمال تمیز کردم کونش رو یه چند دیقه لش کردیم و بعدش بلند شدیم ادامه دادیمحدودا یه ۱۰ روزی پشت سر هم به بهونه ی درس گاییدمش و خیلی بهم خوش گذشتبعد اونم هر وقت خونه ی ما می اومدن من میبردمش طبقه ی پایین که خالی بود بود حسابی میکردمشببخشید طولانی شد.نوشته: سینا
3