همه چیز از یه بازی آنلاین شروع شدحرف هایی که از محیط بازی به تلگرام کشیده شداحمد پسر خوبی به نظرم میومدوقتی تو بازی همه حرف میزدن من منتظر بودم احمد پیام بده منم شروع کنم به صحبت کردناینکه چه چیزی منو شیفته ی اون کرده بود برام مشخص نبودنه چهره ای ازش دیدم نه تو دنیای واقعی باهاش سر و کله زدمنهایت اشنایی من با احمد فقط حرفایی بود که تو دنیای مجازی و بازی بینمون رد و بدل میشدبا کشیده شدن کار ما به تلگرام هر شب تا دیر وقت با احمد صحبت میکردمحرفایی که بینمون رد و بدل میشد که من تو دنیای واقعی هیچ وقت نمیتونستم به کسی بزنماز دردام از مشکلاتم بدون این که بترسم قضاوت بشم به احمد میگفتمهمیشه حرفای دوستام اویزه گوشم بود که هیچ وقت به احساساتی که در مورد ادما تو دنیای مجازی بهم دست میده توجه نکنمبا خودم عهد کرده بودم که هیچوقت تو دنیای مجازی درگیر کسی نشموقتی یخامون باز شداحمد از دوست دخترای قبلیش میگفت و همیشه دوست داشت به نحوی با تعریف این داستانا نصیحت کنههمه چی عادی پیش رفت تا این که خیلی ناگهانی احمد ناپیدا شدانلاین نمیشد جواب پیام هامو نمیداداون لحظه درونم خودم یه حس گمشده پیدا کردم که منو داشت میخوردسه ماه از اشنایی من با احمد گذشته بود و این همه مدت من هر شب باهاش صحبت میکردمتا وقتی که غیبش نزد هیچ اطلاعی از اینکه چقدر بهش عادت کردم نداشتمیک هفته بعد احمد بهم پیام داد و گفت که مادر بزرگش فوت شدهمنم بی توجه به حال روحیش سرش نق زدمحال روحی خودم هم خوب نبود یک هفته تمام قسطی خوابیدمیک هفته تمام چشمم به گوشی بودهمیشه باور داشتم که هرگز تو دنیای مجازی درگیر کسی نمیشم و یه کسایی که این داستانا رو تعریف میکردن میخندیماما حالا خودم درگیر این حس مبهم لعنتی شدماما این داستان دگ برای من خنده دار نبود،عذابم میداداحمد هم به تندی جواب منو دادگفت که در قبال من مسئولیتی نداره و فقط یک دوست مجازی برای منهحق با اون بودولی احساساتی که هر روز صحبت کردن با اون در دل من مثل رشد مو ریشه دونده بودعذابم میداداون چیزی که زمانی برام مسخره بودتبدیل شده بود به زندگیمذهن و روح من به مرور به وجود احمد عادت کرده بودمدتی گذشت دل به دریا زدم و از علاقم بهش گفتماحمد بهم گفت که بدرد من نمخوره و برای من مضرهاما من قبول کردم هر چقدرم برام مضر باشه برام مهم نیستو این وجود اونه که من میخواماولین قرار وقتی دیدمش به اندازه عکساش حذاب نبوداما بازم به دلم میشسترفته رفته ازم در خواست سکس کرد من نمیتونستم قبول کنماما اون میگفت که نیاز دارهو این ممانعت من باعث شده بود که سرد بشهمن برای اینکه از دستش ندم قبول کردمبرای فرداش قرار گذاشتیمسوار ماشینش که شدمازش خجالت میکشیدمیه نگاه بهم انداخت و گفت که خجالت نکشممنم دوس داشتم اما نمیشدمنو برد تو یکی از باغاشون تو اطراف ساوهباغی که دیوار داشت اما الونکی نداشتاروم دستشو گذاشت روی پام دست و پام یخ کرده بود از ترسیکم رون پامو نوازش کرد هر لحظه به خجالتم افزوده میشد خیلی اروم دستشو برد زیر شررتم شروع کرد به مالوندن الت زنانگی منمعلوم بود خیلی کارش خوب بلدهاصلا استرس و خجالت نداشتاما من از حس شرم پر بودمیه شرم شدید که با ماساژ احمد همراه شده بود با لذتجیک نمیزدم که احمد خندید و دستش و از شرتم اورد بیرونبا لحن خیلی رک گفت تو که این قدر تو کف بودی چرا این همه مخالفت میکردیببیت کوصت چقدر خیس شد سریععاز خجالت نمیتونستم چیزی بگم فقط گفتم احممممممدددد بیشعورررراونم لبامو بوسید تو چشمام نگاه کرد گفت زهراگفتم جانمگفت کوصت دریاستتتت زهراا دریاااناخوداگاه خندیدمکه به سمت لبام حمله ور شدبی رحمانه لبای منو میخورد با اون دستای مردونه اش سینه ام رو فشار میداد یکم که گذشت لباسمو به سختی در اورداخه تو ماشین بودیمهیچ وقت فکر نمیکردم اولین سکسم تو این شرایط رقم بخورهلباسامو در اورد گفت برو صندلی عقب قمبل کنرفتم صندلی عقب قمبل کردم سرمو گذاشتم روی صندلی که احمد اومد و داشت با تمام ولع کوص و کونم میخوردMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۲۷]که یکهو بدون هیچ خبری به قول معروف تا دسته جا کرد تو کونماز درد به خودم پیچیدم خودمو جمع کردم اشک از چشمام اومدو نذاشتم دگ از کون بکنه میگفتم نهMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۲۷]که گفت باشه قمبل کن لاشیاری بزنمMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۲۸]دوباره قمبل کردمکیرشو از شکاف خیس کوصم از بالا به پایین سُر میدادMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۲۸]که یه ان همه دنیا برام سیاه شدMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۲۸]احمد کیرشو فیها خالدون تو کصم کرده بودMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۲۸]برگشتم سریع به خودم اومدمMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۲۸]نگاه کردم کیرش خونی بودMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۳۰]باور نمیکردم فقط گریه میکردمو رفتاری احمد خیلی خشن شده بود منو بزور برگردوند کیرشو کرد تو کصم و وحشیانه تنلبه میشداحساس کردم داره بهم تجاوز میکنیه تجاوز به میل خودمکه دخترونگیمو ازم گرفت ابش که اومد ریخت رو کمرم بعدم خودش با دستمال پاک کردMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۳۰]منم فقط گریه میکردمMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۳۱]گفت نگران هیچیی نباش خودم پشتتمMARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۳۱]حرفاش بهم دلگرمی میداداما گریه من به خاطر این بود که من احساس میکردم هرزه ام …MARCO POLO, [۲۰۱۹/۵/۲، ۰:۴۷]گذشت دو سال و تو این دو سال احمد به قول معروف کوص کون منو یکی کردچون پرده هم نداشتم خودمو اسیر و ذلیلش میدیدمکم کم داشت برای اومد به خواستگاری اماده میشدتابستون سال ۹۳ دو هفته بعد قرار بود بیاد خواستگاریمبنظرم دنیا مثل یک مهمون خونست با ادمای خیلی متفاوتچند تن خستهچند تن خواب الودچند تن ناهشیارچند تن ارازلچند تن موفق و موجه که در اخر همه این مهمونا توسط سرباز شرور خدا عزرائیل به قتل میرسندرست سه روز مونده بود که احمد بیاد خواستگاریموقتی تو پشت بوم خونشون داشت کولرشون رو سرو سامون میداد دچار برق گرفتکی شد و مُردو من نالان از بخت سیاه خودم دو سال بعد پردمو دوختم و ازدواج کردمبا این که شوهرمو دوست دارماما هنوزم یاد احمدمبنظرم هیچکس نمیتونه جای اولین کسی رو که باهاش تجربه سکس داشتی رو پر کنهحالا من اینجام با دو تا بچه قد و نیم قد که بعد از این همه سال یاد عشق اولش از قبروستون روحش برخواسته تا عذابش بدهبرای تسکین این درد هیچ اغوشی نیست ،حتی شوهرم…همیشه حرفای احمد به یادم میاد که میگفت کیرمم تو دنیا ، اما در پایان…بنظرم یک مرد و یک انسان هر چقدر هم که کیر زن باشد در اخر کیر کلفتی از دنیا خواهد خورداحمد نیز قربانی این کیر خوردن شدو من هم تاوانش را پس میدهم…پایاننکته (مهم)۱.نویسنده از اعضای بسیار قدیمی سایت است که از سفری طولانی بازگشته و خود را مارکو پلو مینامد از این جهت فحش هایتان بر توپ چپش هم نیست (این راه قبلا طی شده)۲.داستان حاوی مطلبی پند اموز بدین صورت که درست است زهرا و احمد از دوستی مجازی به استانه ازدواج رسیدن ولیکن شما این کارو نکنید چون بگا رفتن قطعی، و کوص کونتون به باد دادن هم نیز حتمی است۳.نظرات منفی به تخم نویسنده هم نیست فلذا از گایش مغز خود در جهت دادن فحش های جدید و نو اورانه خود داری کنید.با تشکرنوشته: مارکو پلو
2