حالا که بعد چند سال پشت این میز نشستممیشه گفت که من دختر یا زن زیبایی هستمقبلا اینطور نبوددختر بچه بودم 19 ساله هم داغ بودم هم بیتجربه تو رویاهام اونو شوهر آیندم میدونستمانکار هم نمیکنم من عاشقش بودم حتی الانمبا فکر بهش پوست بدنم یجوری میشه به قول معروف جیگرم آتیش میگیرهخلاصه کهتو این چارسال حسابی خودمو ساختم یا بازم به قول معروف میگن داف پلنگ یا هر چیخلاصه آب زیر پوستم رفته بود انگار بعد مردن شوور و ارث رسیدنش قشنگ بهم ساخته بودموهای کوتاه آبی رنگلنزای طبیعی ابروهایی که دیگه مشکی نبودن و حالا قهوه ای شده بودنمن نمیگم زیبا نبودم اما حالا اونجوری شده بودم که میخاستم از یک کیلو متر یه زن عوضیو زیبا به نظر میرسیدمحالا که اینجا اومده بودم بعد چارسال با بیتا دوست خیلی وخت پیشا قبل اینکه با پیرمرد ازدواج کنم و برم بود باهاش ارتباط اندکی داشتم که وقتی فهمید از شیراز برگشتمخیلی خوشحال شد گفت که بچه هارو دوره هم جمع میکنه تا سوپرایزشون کنهدل تو دلم نبود بازم به دلم گفتم احمق شدی؟هنوزم عاشقشی؟با خودم گفتم یعنی اونم میاد؟میدونستم ازم متنفرهاما بازم میخاستم ببینمشامروز قرار بود اون روز باشهاز صبحش بنا کردم به خودم رسیدندامن تا روی ساق پام پوشیدم زیرش جورابشلواری کلفتمو و گپ کلفت و بافتنیمو فرو کردم توشتا شول مانند از کمر دامن بزنه بیرونموهای آبیمو اتو کشیدم و با یه پالتو و یه کلاه بافتنیو یه جفت بوت بلند کارمو تموم کردم آرایش کمبرعکس چهار سال پیشخودمو تو آرایش خفه میکردم تا به چشمش بیامحالا من فرق داشتم من یک زنه با اعتماد به نفس باید میبودمبر حسب عادت بد قبلی سه بار مسواک زدمو ساعت شیش باید تو رستوران میبودممیخاستم با ماشین خودم برم اما نقشه زیرکانه نذاشت برای همین اسنپ گرفتم و رفتمبه کافه رسیدم فقط بیتا و نهال و محمد اونجا بودن با دیدنم تعجب کردن و یکمم انگار ناراحت شدن ولی بروی خودشون نیاوردنسلام گرم کردن و نشستیمبه بیتا گفتم کاش به بقیه ام میگفتیکه گفت تو راهن چشماموازش دزدیدممیدونست منظورم از بقیه کیهاحمق که نبود اون موقع ها از هر دوستی نزدیک تر بوددست توی کیفم کردم و پاکت سیگار و در آوردمیه نخ بیرون کشیدم و آتشش زدملبام دور ته سیگار جمع شدکام محکم بود و دود غلیظ رفت تا ریه ها رو بسوزونهاز پشت سر صداش اومدپلک هامو محکم روی هم فشردم صداشروحم گرسنه بود موادش حالا رسید باید بهش نگاه میکردمبچه ها بلند شدن و منم بلند شدمبرگشتم سمتت آقای کیوان با سینا اومده بودیبیتا دستمو گرفت و فشرد با لبخند گفت کیوااان ببین کی اینجاسلبخند مسخره و ماتمو بروت پاشیدم و تو منو از بر میگذروندی به هر جا که نگاه میکردی اونجا داغ میشدبه سیگار دستم نگاه کردییادت میاد ؟بهت میگفتم سیگار نکشفلش بک: کیواااان اه نمیدونم این کوفتی چی داره که تو همش میکشی بابا بوش خفمون کردبرا ریتم ضرر داره تازهپایان فلش بکحالا چقد مزحک و مزخرف که من همون کوفتی که نمیدونستم چی داره رو دارم میکشم چقد با ولع دودشو قورت میدمبا نگاه خیره و معنی دارتآخرین کاممو دمبال کردی که توی جا سیگاری خاموشش کردمصدای سینا این دوست هیز چندش آورت رشته افکارمو پاره کردسینا: به به ببین کی اینجاس هلما خانومممپارسال دوست امسال آشنا ستاره سهیل شدی جیگر طلا بلا ملا واسه تو میخرم طلا ملاتوقعش این بود خش و بشم باهاش اوج بگیره ؟شبیه گذشته ها؟اگر این فکرو میکرد کاملا در اشتباه بودبه گفتن : منم از دیدنت خوشحالم آقا سینابسنده کردملبخند سینا روی لبش ماسیدو تویی که داشتی لبخندتو میخوردی تا از چشم های ریز بین من دور بمونهاما گناه نداشتم ؟چند سال بود که ندیده بودمشون ؟ناخودگاه نیشم از لبخندت باز شدمیخاستم جمعش کنماما نمیشدامروز روزم مثله گذشته ها بود کامل از لبخند پر؟بحث باز شد به عاشقانه های نهال و محمدچشم خیره کرده بودمو تویی که داشتی با چشم هایت که شیشه ای بودهیچ ازش پیدا نبود نیم رخ منو می پاییدی و دمبال پیدا کردن چی بودیچشمامو ازت میدزدیدم که نبینی چی توی دلمهنگاه های معنی دار بیتا به سینا از چشمم دور نبود و چقدر دلم میسوخت که میدیدم از چه آدمی خوشش اومدهساعت ها گذشت و تموم شدوقت رفتن زمان عملی کردن نقشه شوممبیتا گفت هلما جان با چی میری؟گفتم عزیزم ماشینم خراب شده با اسنپ اومدم با اسنپم میرمدل توی این دل نبودکه ببینم منو میرسونی من که میشناختمتقبل از پیش دستی سیناصدات و شنیدم که مردونه و آروم گفتی من میرسونمتوناز سوم شخص برای من استفاده میکنی؟یادت رفته منو؟یادت رفته که چه وقتا زیرت صدام اوج میگرفتحالا سوم شخص بودم؟تعارف کردم و تو خواهشو من سوار ماشینت شدمروی صندلی شاگرد جا گرفتم و تو ماشینت از جا کنده شدآدرس خواستی که دادمقلبم میتپید که آرومش نکردمتوی راه اومدی چیزی بگی که نتونستیجلوی در نگه داشتیتعارفت کردم و تو خواهشخواهشت کردم و تو تعارف و پذیرفتیکمی هم سخت نبود این رو میخاستی ؟از چشمانم فهمیدیپا توی خونه تاریک گذاشتی لامپ و روشن کردم و خونه غرق نور شدو تمیزی ازش میبارید این هم کار بود وگرنه خونه من تمیز نبودروی مبل جای گرفتی چند لحظه رفتم توی اتاق لباس هامو در آوردم و وارد حموم شدم واژنم و با خوشبو کننده شست و خشک کردمموهایم که کوتاه بودلباس هایم را با تیشرتی ساده و آبی رنگ و شلوار لی راسته سفید عوض کردم و اومدم توی حالاز من مشخص بود که چی میخام یا تو مشتاق بودی؟معذرت خواستم و وارد اشپز خونه شدم تا چایی و برات دم کنمخرمان خرمان چای آوردم وموسیقی گذاشتمحرفی بین ما نبودجو سنگین بود و حال من خوش حتی هرم نفس هات برام کافی بود اخ که چقد پشیمون بودمکاش الان با هم بودیمچایی رو مینوشیدی و من دونه دونه انگور میخوردمصداتو شنیدم : چقدر عوض شدیانگار که همون آدم نیستیمستقیم در حالی که میخاستم صدام نلرزه به چشمات نگاه کردم: خوب شدم یا بد؟و تو گفتی : با وقار بنظر میرسی دیگه هلی نیستی حالا دیگه هلما شدیقلبم ریخت میخاستم تو صورتت فریاد بزنم: نهههه من هنوزم همون هلی ام همون هلی اما نمیشد دیگهبین دو راه حرفت موندی اما بالاخره از نوک زبونت سر خورد و بیرون اومد: زیبا تر شدی و البته سکسی تردونه انگور از دستم افتادو مستقیم به چشمات خیره شدم تمام احساسمو ریختم توی چشمام و تو هم نفسات به شماره افتاد با صدای گرفته گفتم: اما تو هنوز همونیو به شلوارم چنگ زدم تا دستام برای به آغوش کشیدنت هوسی نشنولی تو نگاهت روی دستم خیره موندمنو به سمت خودت کشیدی و نگاهت از چشمام به لبام در حال نوسان بوددر آخر رضایت دادی منو مال خودت کردیلبات روی لب های من فرود اومدن و سخت اونارو تو کشیدن خیسی زبونت و لبات داشتن با من چیکار میکردن با زبونت و لبات لبامو باز کردی و من که مثله دیوونه ها بی حال بودمو کاری نمیکردم داشتم میسوختمو میسوختماما به خودم اومدمو از لبات کام گرفتم کام پشت کامسیگاری که تموم نمیشدمیبوسیدم و دندونات و با زبونم میشمردمزبونت و میک میزدم و در لذت لبات غرق میشدملبامو ازت جدا کردمبه سمت گوشت رفتم و تو نفس عمیقی کشیدیزبونم به لاله و نرمی گوشت و میک زد و لیس زدزبونمو توی گوشت فرو کردم و چرخوندم و تو که به تیشرتم چنگ میزدیو با انگشات به کمرم چنگ میزدی و من بیشتر از قبل دیوونه میشدمدر آخر رضایت دادم و اومدم به سمت لباتنذاشتیو رفتی روی گردنمگوشم که دیوونه شدمترقوم گردنم که زبون نرم و خیست اشکال نا مفهومی رو میکشیدو اروم اروم میرفتی پایینخو وحشیانت داشت اشکار میشد تیشرتمو از سرم بیرون آوردی و من بودم که سینه هامو بدون هیچ سوتینی و بی پروا و بدون خجالت در اختیار مردمکای تنگ شده چشمات گذاشتمو اجازه دادم تا دستات به سینه هام چنگ بزنن و نوک صورتی ساختگیشو لای انگشتات بفشاری و زبونت نرم نرم روی پف سینم پچرخه تا اینکه به اون لحظه آسمونی رسیدم لبات دور سینم جمع شد و شروع به مکیدن گاز گرفتن و ساک زدن سینم کرد جاهاشونو عوض میکردیمیخاستی عدالت و رعایت کنیزبونت از روشون سر میخورد آب دهنت روشون جاری میشد و دهن مثل کوره آتیشت و دندونات که نوکشو میگزیدن و من که سینه هام نوکشون بیرون زده بوداز روی سینه هام سر خوردی و پایین رفتی روی شکمم و میبوسیدیو میرفتی بین دو تا پام قرار گرفتی دکمه شلوارمو باز کردی و بیرون کشیدیشو به شورت کرم رنگ توریم خیره شدیو بعد به چشمامبالا اومدی لبامو بوسیدی و تو گوشم گفتییار قدیمی کوچولوت دست کیا چرخیدهچشمامو بستم از شدت درد حرفتولی لذتم بیشتر بوداما چه فکری تو سرت در موردم بود که من یک روسپیم؟روی شرتمو بوسیدی و بعد روی زانو هاموروی کشاله رونمروی شرتمو دوباره و میخاستی منو دیوونه کنیانگشات چنگ زد به کش بی قدرت شرت و اونو از روش برداشتی کشیدی و از روی مچ پام رد کردی درش آوردی و پاهامو باز کردیخیره شدی به همون یار قدیمی که از خیسی برق میزدتوقع دیدن همون کوچولوی تیره رنگ دون دون بخاطر بیش از حد استفاده از تیغ و داشتینه حالا یه سفید رنگ کوچولوی بدون ذره ای مو و صورتی جلوت بودکه بوی عطر خوشبو کننده واژنش توی فضا پخش شده بود و از شدت لذت خیس تر و خیس تر میشد و تو با نگاهت بهش منو دیوونه تر میکردیبهم گفتی که چیکار کردم؟گفتی : کصت بخاطر من خیسه؟هنوزم بخاطر من این کوچولو خیس میشه؟حرفات وای من میخاستم که به فاک برم میخاستم خودتو وحشیانه تو وجودم فرو کنی و انقد محکم کمر بزنی تا حس به فاک رفتن عمیق و تجربه کنم دوباره و دوبارهسرتو نزدیک همون بقول معروف کص کردی و زبونت و تو آخرین لحظه قبل از بستن چشمام دیدم که به اون چوچول کوچولو رسوندی و لیسی که بهش زدیآه بی پروام تو فضای بی صدای خونه پخش شدگفتی: چی؟ آه؟هنوز که کاری نکردمبرای من جیغ بزنزیر من میخابی جوری که من میکنم این کص و تا عمر داری فراموش نکنو بهم گفتی بگوگفتم چیگفتی بگو میخام بگو میخام التماس کنگفتم خواهش میکنم کیوان از زبونت مثل جادو استفاده کنخودت طاقتت به طاق رسیدزبونت کشیده شد رو چوچولمو به دندون گرفتیش میک میزدیمیگفتی چی: هااان ؟پیرمرد میتونست یکاری کنه کصت دریاچه بشه؟یا من میتونم؟حرص داشتی آه و ناله هام بلند میشدوای کیوان خواهش میکنمتو میگفتی: خواهش میکنم چیو من جوابی نمیدادمانگشتت و فرو کردی از سوراخ صورتی تو خیس بودصدام اوج گرفتلحنت ناگاه آروم شددو قطبی بودی؟گفتی: چیه عشقم آروم باش تموم میشهمیخای؟چشمام خمار خواستن بوداز کشاله رونم گاز محکم گرفتیوشلوارتو در آوردیمیخاستی فرو کنینباید میذاشتمبه سختی از جام بلند شدمباکسر لعنتیه جذابتو پایین کشیدماون بیرون افتاد اما یکم شل بودبه چشمات مستقیم نگاه کردمو سرشو بوسیدمو به لبام مالیدم لبام بسته بود و تو سعی میکردی فرو کنی توی دهنماما لبام بسته بود دولا شدی با انگشتات دو لپمو گرفتی که لبام قلوه جلو اومد میخواستی فرو کنی تو دهنم اما چشمت به لبام افتاد بیشتر خم شدیو با لبات لبامو بی قرار کردی و گاز میگرفتیکمرتو صاف کردیوو میخاستی فرو کنی تو دهنم ولی نذاشتمدستمو دورت حلقه کردم و سرشو تو دهنم فرو کردم و از سر تا قامتتو لیس زدم با لذت با عشقگفتی : چی میخوریچیزی نگفتمموهامو کشیدی گفتم ماله تورو کمر خودم از لذت ذوق ذوق کردگفتی چیه منو گفتم کیرتومحکم فرو کردی تو دهنمحالت بالا آوردن بهم دست دادولی چه اهمیتی داشت خودم شروع کردم نوک کیرتو میک میزدم اون آب خوشی از سرش میومد و من با لذت میخوردم و خودم عقب جلو میکردمدستمو گرفتی و کشوندی تو اتاق و پرتم کردی روی تخت و بوسیدیمسوراخمو بوسیدی و بعد سرشو روش گذاشتیفرو نمیکردی میخاستی که خواهش کنم دستتو گاز گرفتمنمیخاستم خواهش کنمگفتی خواهش کنم و نکردماز بین دندونات گفتیتورو باید کرد تو کردنی هستیپاهام رو شونه هات افتاد و با تمام فشار کیرت توی سوراخم رفتجیغ و آه و نالم به هوا رفتتو کصم که آب انداخته بود کمر میزدی و من حس به فاک رفتن کصمو با تمام وجود حس میکردمجیغ میزدمدرد و لذتدرد بیشترلذت بیشترسینه هامو تو چنگ میگرفتی و فشار میدادیمثله لیمو شیرین اب لمبوکمرمو بلند میکردمو میکوبیدم روی تختنفسام تند تر و بی قرار تر شد بدنم زیرت میپیچیدو آخ میگفتم با حرفات گفتی کص خوشکله عروسکیت حالا داره با چی گاییده میشهآخخخ اینو میگفتیصدام بلند تر شدلذت توی تمام بدنم پیچید جوری میلرزیدمو میسوختمو به ارگاسم میرسیدمتو چند تا کمر زدی کنترلت از دستت در رفت و کام لذت بخشت توی سوراخ من با فشار و داغی تمام خالی شد و بی حال روی من افتادی وزنت سنگینی میکرد و من میپرستیدمشافتادی کنارم و بوسیدمت و به حموم رفتم توآینه به خودم خیره شدم تو صورتم گفتم هر چقدم زیبا تر شده باشی تو دیگه معصوم نیستیمعصومیت از چهرت رخت بر بستتو هیچوخت اون زیبایی و پیدا نمیکنیخودمو شستمو مسواک زدم و اومدم و دیدم که از شدت خستگی بیهوش شدیلباس راحتی پوشیدمو کنارت خوابیدمصبح با صدای تلفن حرف زدنت بیدار شدم وای کاش که بیدار نمیشدممیگفتی: باشه عشقم باشه خانومه خوشکلم نه من خونم الان میام دمبالت میریم همونجا که تو بخایو من کمرم یخ میزد و حالم دگرگون بود برگشتی سمتمو چشمای بازمو دیدی جا خوردیبهت تلخ ترین و مزحک ترین لبخندمو پاشیدمو تو رفتی جوری که انگار اصلا نبودیسرمو توی بالش فرو کردمو به حماقت خودمو این عشق به حال خودم گریه کردم توی قفسه سینم درد بودو دردشکای نجس تلخی که روی بالش جاری بودو به آرزوی احمقانه خودم لبخند میزدم کاش میشد از اسپرمای نازنینت توی رحمم بچه ای داشتم که بچه تو بودبچه کیوانی که هیچوخت ماله من نبوداین داستان واقعی نبودنوشته: saba_saa
2