روز اولی که به اون مدرسه اومدم زیاد کسیو نمیشناختم به خصوص اینکه همه چیز انلاین بود و امکان حضوری دیدن هم دیگه هم نبود . خلاصه یکی دوبار که کلاس گذاشتن توی نت و تونستم یکم چت کنم با یکی دونفر اشنا شدم که شمارمو گرفتن و منو توی گروه کلاس اد کردن. توی مخاطبا میگشتم که یکی خیلی چشممو گرفت روی عکسش زدم و نگاهش کردم . گذشت و جلو رفت تا اینکه با دو سه نفر از بچه ها صمیمی شدم همش از اون پسر میپرسیدم:_خره ممد دیدی امیر چه عکسی گذاشته پروفایل؟_کدوم امیر_بابا همون که امرو زبان رو رید دیگه_اها اون که کون بچس_یعنی چی کون بچس؟_دیگه خودتم دیدی چه عکسایی میزاره پروفایلیکم با خودم فکر کردم. نکنه اون هم مثل من باشه ؟ نکنه اون هم… سخته اما باید بفهمم .رفتم تو اینستا و بهش پیام دادم ._سلام امیر جون خوبیبلا فاصله جوابمو داد ._سلام رایان مرسی تو خوبی_قربونت میگما از معلمه امرو چیزی فهمیدی؟سر حرفو باز کردم و جلو رفت و جلو رفت تا اینکه بیشتر باهاش اشنا شدم . من عاشق بازی کامپیوتری بودم و اون عاشق فیلم …_امیر دادا یه فیلم معرفی کن ببینیم حوصلمون پوکیده ناموسن_اخه میدونی فیلمایی که من میبینم رو شماها نمیتونید ببینید .جرقه خورد تو ذهنم … یعنی چی ما نمیتونیم ببینم ؟ یعنی متفاوته ؟_امیر نکنه فیلم های lgbt رو میگی؟چیزی نگفت ادامه دادم : خره خاک بر سرشون با این فیلما اینا چی با خودشون فکر کردن مگه پسر عاشق پسر میشه؟توی دلم به حرفام فحش میدادم دقیقا من عاشق اون شده بودم (بر خلاف دوستایی که داستاناشون تخمیه باید بگم همجنسگرایی با ادم به دنیا میاد این نیست که یه بار کون بدی فکر کنی همجنسگرا شدی نه کونی شدی ) اصلا توی ذهنم گی نبود فقط اینکه کنارم باشه پیشم باشه.سکوتو شکست و گفت : اونا هم عقاید خودشونو دارن نباید توهین کنی …ادامه دادیم تا اینکه شب شد و خوابیدیمصبح که بیدار شدیم رفتم سلام کردم و قشنگ ترین یه دستی عمرم رو زدم:_امیر تو نباید به من بگی که همجنسگرایی من اینو باید از دوستات بفهمم؟ لاقل میگفتی اینهمه بحث نمیکردیم باهم_تو از کجا میدونی من به دوستای نزدیکم فقط گفتم کی بهت گفته ؟_بالاخره ما به بالا وصلیم …:)_اقا به کسی نگی ها_در مورد من چه فکری کردی باش عزیزم راستی میشه بهم بگی چطوریه ؟شروع کرد اطلاعات کامل و جامعی داشت البته اینا رو خودمم میدونستم وقتی چهارده سالم بود وقتی دوستام و پسر عمو هام از رابطه هاشون با دختر میگفتن برا من هیچ جذابیتی نداشت پونزده سالم که شد تحقیق کردم تا اینکه تو نت نوشته بود این یه بیماریه شونزده هفده سالم بود یواشکی رفتم روانپزشک کلی حرف زدیم تهش گفت شما ها وجود دارید و هیچ کاری نمیشه براتون کرد . سعی کردم مخفیش کنم تا اینکه با امیر اشنا شدم حرفای خوبی میزد امید میداد بهم تا اینکه بهش گفتم من همجنسگرام_چی میگی رایان_فکر کنم با این توصیفی که تو کردی منم مثل خودت باشم …_رایان برو تحقیق کن خر نشو الان تو جوی_اخه میدونم دیگه_رایان اگه دنبال کون منی من نمیدم ها :)_خیلی بیشعوری ای منو چطور شناختی؟رابطمون داشت خوب و خوب تر میشد تا اینکه یه روز هر چی بهش پیام دادم دیگه جوابمو نداد نگران شدم خدایی کاری کردم ؟ چیزی گفتم ؟یه دفعه پیام داد که گوشیمو میخوام بدم به رفیقم پیاما رو پاک کن من که میدونستم بهونست ولی پیاماشو پاک کردم . بهش گفتم اوکی شد دیدم جوابمو نداد تو وات پیامش دادم چیزی شده کاری کردم حرفی زدم ناراحت شدی؟ با یه نه بحث رو تموم کرداعصابم خورد شده بود نمیدونستم چیکار کنم . پا پیچش شدم تا گفت تو سر امتحانا لومون دادی و از اینجور حرفا . هرکاری کردم قانع نشد …الانم فقط موقع امتحانا بهم پیام میده خیلی جالبه مگه نه :)با اینکه تو کل عمرم نمیزاشتم کسی ازم استفاده ابزاری کنه ، دوست دارم به بهونه همون حرفا فقط باهام حرف بزنهعشقم یه طرفست و میدونم اشتباهه اما … خدارو چی دیدی؟ ادم به امید زندست…درد دل بود و از دوستایی که کیر به دست منتظر داستان های تخمی کون دادن بودن معذرت میخوام .ادامه...نوشته: رایان031
3