سلام خدمت همه بچه های شهوانیامیدوارم خوب بوده و از گزند روزگار در امان باشیداسم من خزر است البته اسم مستعارم است، 25 سالم است و از استان شمال افغانستان هستم، خیلی وقت است که سایت شهوانی را تعقیب و داستان های دوستان را مطالعه میکنم علاقمند شدم که داستان و تجربیات شخصی زندگی خود را با شما در میان بگذارم، امیدوارم که مورد پسند شما قرار بگیرد. در ارتباط به خود بگم هیکل معمولی با وزن 72 کیلو گرم چهره نه چندان بد سفید پوست و قد 180 سانتی متر. در سکس من ویرستایل بوده و نسبت به دختر و پسر دوجنسه گرایش دارم اما گرایشات ام به همجنس بیشتر است خلاصه بریم سر داستان.سال های 85 یا 84 بود دقیق یادم نیست آن زمان من ده یا نه سالم بود، پدرم از قوماندان محلی بود و بعد از سقوط رژیم طالبان در منطقه صاحب قدرت شده بود و من تنها فرزند پسر در خانواده بودم، تازه وارد دبیرستان شده بودم مرحله ابتدایی بود، پدرم برایم یک معلم خصوصی زبان انگلیسی استخدام کرد که به من آموزش میداد، تازه هفته اول آموزش اش میگذشت که متوجه شدم داره دستمالی ام میکنه و دستانش را میبرد به باسن ام و دمبه هایم را فشار میداد وقتی من میگفتم استاد چی کار میکنی میگفت تو متوجه درس ات باش، حرومزاده توی کارش وارد بود مرا میبوسید پشت گردنم را لیس میزد و با شصتش سوراخ مقعدم را به شکل حلقوی نوازش میداد تازه داشت کم کم خوشم میامد هر روز در جریان یک هفته کارش دستمالی من بود تا اینکه یک روز بعد از دستمالی خیلی طولانی به من گفت بخواب، من هم مثل کسانی که هیپنوتیزم شده باشد بدون چون و چرا از دستورات اش اطاعت میکردم چون از دستمالی اش خوشم اومده بود و از یکسو کنجکاو بودم که قرار است با من چی کند، مرا رو به دل خواباند و شلوارم را تا زانو بیرون کشید و یک تف غلیظ بالای سوراخم انداخت و کیرش را که تا آن زمان نمیدانستم چی بود به سوراخم برابر کرده و با تمام وزنش خود را بالایم انداخت، انچنان درد شدیدی در مقعد خود احساس کردم که گریه ام گرفت، در مقابل وزن و بزرگی او من مثل یک گنجشک بودم و تنها کاری که میتوانستم بکنم گریه بود با دستانش دهنم را محکم گرفته بود که فریاد نزنم و من بهش عذر میکردم که دربیاورد اما او میگفت که صبر کن الان تمام میشود، تا اینکه بعدا فهمیدم در همان ابتدا داخل کردنش توی بدن من ارضا شده بود، بعد اینکه بیرون کشید رفتم دستشویی سوخت بسیار شدیدی در ناحیه مقعدم داشتم که به هیچ عنوان راحتم نمیگذاشت، آن زمان فقط این را میدانستم که به استادم اجازه داده ام با من کار خیلی بدی کرده و او هم به من هشدار داده بود که اگر با فامیل ام این موضوع را در جریان بگذارم آنها هردوی ما را خواهند کشت.بعید هم نبود پدرم آن زمان فرد دوم ولایت از نگاه قدرت سیاسی و نظامی بود و من خیلی ازش میترسیدم و این موضوع را با تمام درد و افسرده گی اش میان دل خود مدفون کردم.یک هفته از این موضوع گذشته بود که استادم باز میان درس عین همان عمل را تکرار کرد، اما با این تفاوت که به من میگفت دفعه قبل سوراخ ات را باز کردم این بار راحت است و دردی ندارد و من هم خر شدم بهش اجازه دادم چون از دستمالی که به باسنم انجام میداد خوشم آمده بود، اینبار با مهارت بیشتر کارش را پیش میبرد، کیرم را که ان زمان دودولی بیش نبود میمکید و حتی به من میگفت که من او را بکنم، حال که فکر میکنم خودش یک کونی به تمام عیار بوده و میخواسته انتقام دادن هایش را از من بگیرد.وقتی دوباره به مقعدم فرو کرد باز هم همان درد و همان سوخت البته اینبار به زودی ارضا نشد به شدت تلمبه میزد و دهنم را با دستانش محکم گرفته بود و من جز تحمل درد در زیر اش و اشک ریختن کار دیگری نداشتم و رسما جر ام داد، به هر ترتیبی که بود گذشت.بعد سکس دوم با من دگر برای درس دادن نیامد و تا امروز من قیافه نحس اش را ندیده ام و اصلا هم نمیدانم که کجا است، او رفت اما یک کنجکاوی و یک حس را در درونم بیدار ساخت که استارت تمام واقعات زندگی و گرایشات ام به همجنس گرایی بود، شاید اگر آن زمان بهش اجازه نمیدادم تا مرا از کون بکند امروز همجنسگرا نبودم.اتفاقات خیلی زیادی بعد آن برایم رخ داده امیدوارم که خوش تون اومده باشه، چون بار اول است داستان مینویسم کوشش کردم به ادبیات شما ایرانی های عزیز بنویسم کوتاهی ها را به بزرگواری تان ببخشید، البته امروز که بیست و پنج سال سن دارم عاشق تنوع در سکس هستم، سکس مقعدی را خیلی تجربه کردم و ازش لذت میبرم.اگر این داستان مورد استقبال شما واقع شد خاطرات بعدی ام را هم مینویسم.دوستتون دارم.خزرنوشته: خزر
1.1K